مائده جون
مائده جون
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

فراری از آمپول

همه بچه ها از آمپول فرار هستند ،تقصیری هم ندارند ادمیزاد از چیزی که نمیشناسه میترسه حالا اگه دیگه سینه به سینه و گوش به گوش هم رسیده باشه که این چیز ناشناس درد هم داره که هیچی .

وقتی یه بچه بین سن ۳تا ۷ سال بودم منم مثل خیلی های دیگه از آمپول میترسیدم .حتی یه خاطره هست که دم در اتاق تزریقات با دختر عمم که اونم باید امپول میزد ایستاده بودیم و تعارف میکردیم که

"شما اول بفرمایید "

"نه تو رو خدا شما بزرگی شما بفرمایید"

وقتی بزرگ تر شدم حدود ۹ یا ۱۰ سال بود فکر کنم دیگه از آمپول نمی ترسیدم .درواقع هر سری که مریض میشدم برعکس هر بچه ی به دکتر میگفتم برام آمپول بنویسه .

قضیه چی بود ،من نمیتونستم کپسول بخورم ،به نظر خنده دار میاد .که هست خنده داره .حتی اینکه الان هم به شکل مسخره ی کپسول رو میخورم و هنوز با خوردنش راحت نیستم کل قضیه رو خنده دار تر میکنه .خودمو اینجوری راضی میکردم که درسته آمپول خیلی بده اما خب‌حداقل همش چند ثانیه طول میکشه و نباید هر هشت ساعت یه بار سختی بکشم .

هیچ درس علمی فلسفی خاصی هم توش نیست فقط نوشتن افکار و خاطرات بود.


منو و بستنیم
منو و بستنیم


آمپولترسکودکیخاطره
برای رهایی از فکر کردن ، می نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید