سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۵ دقیقه·۱۴ روز پیش

همه ش پی نوشته .. همه ش+معرفی کتاب


پی نوشت 1: سلام. حالتون چطوره؟ این چند وقت به متفاوت نویسی گذشت. تجربه جالبی بود. فکر کنم شما هم دوست داشتین. مخصوصا اینکه سعی کردم ویرگولی نویسی کنم. یعنی کارکترهای داستان ها، بچه های ویرگول باشن.

پی نوشت 2: داستان دنباله دار هم نوشتم. کار آسونی نبود. ذهنم جاهای دیگه میچرخید. فیلم دیدم. کتاب خوندم ولی برای اینکه فاصله نیفته معرفی نکردم. ممنون از همه ی دوستانی که خوندن و دنبال کردن و کامنت گذاشتن و مشارکت کردن تو ادامه دادن این داستان. چه بسا کامنت های شما در تغییر روند داستان موثر بود. خیلی کار پر شخصیت بود واسه همین یک خلاقیت به خرج دادم و داستان رو جمع کردم. امیدوارم از خوندش لذت برده باشید و افراد جدید که میخوننش هم لذت ببرن. لینک قسمت چهارم رو که لینک قسمت های قبلی هم توش هست رو میزارم آخر این پست. هر کسی خواست یک سری بهش بزنه و داستان شب های مافیای ویرگولی رو بخونه!

پی نوشت 3: میخوام یه مسابقه نویسندگی راه بندازم برای داستان های ویرگولی. دو تا داور انتخاب کردیم. دو تا دیگه ش مونده. کیا داوطلب میشن که از بینشون انتخاب کنیم؟

پی نوشت 4: جوایز نقدی و غیر نقدی ویژه هم داره مسابقه + آبمیوه مجتبی و یک بسته ساقه طلایی.

دقیقا همین ترجمه رو دارم میخونم
دقیقا همین ترجمه رو دارم میخونم


پی نوشت 5: حوصله م سر رفته بود گفتم بشینم یه چی بنویسم. دارم کتاب کوری از ژوزه ساراماگو رو میخونم. کتاب جالبیه. داستان با شوک شروع شد. تا اینجایی که خوندم ریتمش تند بود. نویسنده به خاطر این کتاب نوبل ادبیات برده. دیگه چی بگم؟ هنوز تموم نشده ولی به نظرم تا اینجاش که جالب اومده. راوی هم خیلی اظهار نظر میکنه البته. مثل داستایوسکی که وسط روایت گریش پند اخلاقی میده و حرف میزنه.

پی نوشت 6: کتاب قبلی که خونده بودم کتاب میرا بود. چاپ قبل انقلاب بود. مترجم لیلی گلستان بود برای همین دوست داشتم بخونمش. در مورد حکومت های دیکتاتور و جامعه های کمونیستی بود انگار. منو یاد 1984 جورج ارول انداخت. شخصیت اصلی داستان مدام کنترل میشد. همه دیوارها شیشه ای بود. فضای شخصی وجود نداشت. و هر کار میکردی جلو دید بقیه و حکومت بود. همه جا نورانی بود. روابط و احساسات شخصی وجود نداشت. همه چیز در خدمت جامعه بود. مثلا شخصیت اصلی داستان عاشق شده بود برای همین چون احساساتش رو درگیر فقط یک نفر کرده بود بردنش که درمانش کنن. خیلی دارک بود.

پی نوشت 7: و هنوز هیچ کدوم ازون صد ها فیلمی که گرفتم رو ندیدم. ولی سین فلد رو روزی یک قسمت میبینم و واقعا فوق العاده ست. بعضیا از جمله خودم رو فرندز غیرت دارن. ولی به نظرم این از فرندز خنده دارتره .. البته شاید اگر دوباره فرندز رو ببینم نظرم برگرده ولی با توجه به چیزی که یادمه دارم میگم! 5 بار فرندز رو دیدم فکر کنم.

پی نوشت 8: ترامپ جووون هم که رای آورد. یک شباهت هایی به احمدی نژاد داره .. : ))) اگر این دو تا هم زمان رئیس جمهور بودن جالب میشد. ولی خب من اگر رای میتونستم بدم به ترامپ رای میدادم ازون بایدن مفنگی و هریس خیلی بهتره ترامپ. البته بازم انتخاب بین بد و بدتره.

پی نوشت 9: به این نتیجه رسیدم کتاب هام رو قرض بدم. چون رسالت کتاب خونده شدنه. خب منکه نمیخونمشون. بدم یکی که بخونش .. البته بعضی هاشون که هدیه ان و خیلی دوسشون دارم رو شاید ندم. ولی خب بقیه شون رو میخوام به هرکی که میخواد قرض بدم. البته من مدلم اینطوریه که چیزی رو قرض میدم که توقع برگشتش رو نداشته باشم لزوما. چون کتابی که دادی ممکنه برنگرده هیچ وقت. و نباید ادم ذهنش رو درگیر چیزی کنه ... یادمه یک بار کتاب "کافه پیانو" م رو قرض دادم به یکی. این کتابم هدیه تولدم بود و اون تقدیمیه صفحه اولش خیلی برام مهم بود. برای همین چندین سال پیگیری میکردم که پسش بگیرم و آخر تونستم بگیرمش. برای همین واسه اینکه ذهنم رو آسوده نگه دارم چیزی رو قرض میدم که اگر برنگشت هم مهم نباشه برام. امروز 6000 قدم رفتم تا جای خونه ی دوستم تا کتاب "موش ها و آدم ها"م رو بهش بدم. هی هماهنگ کردیم نشد که بشه. دلو زدم به دریا گفتم هم برم یه راهی برم هم این کتاب رو بدم به دوستم.

کتابو دادم و ماشین داشت، منو رسوند جای خونمون. یک قرار دوچرخه سواری هم با هم گذاشتیم و امتحان هم کردیم ببینیم میشه دوچرخه اشتراکی "بایدو" برداشت از جایگاهش که چون بلد نبودم موفق نشدم. ولی خب رفت تو برنامه هام که استفاده کنم ازش حتما. هزینه ی استفاده ازش فکر کنم 1500 باشه برای هر نیم ساعت -دوچرخه ها مال شهردارین ! خیلی باحاله !

پی نوش 10: خب پست خلاصه بنویسم کیف کنین. ممنون که تا اینجا خوندین. شب جمعه س. یک حمد و سوره هم برای شادی روح اموات بخونین. یک صلوات هم برای سلامی و تعجیل در فرج آقا امام زمان بفرستین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

پی نوشت 11: ما یه قراری داشتیم که دوشنبه ها و پنجشنبه ها براتون بنویسم. یک دلیل دیگه که این پست رو دارم میزارم این قرارمونه ... یا علی

17 آبان 1403

داستان شب های مافیام رو بخونین( برین داخل قسمت آخر، لینک قسمت های قبلیش هم هست) :

شب های مافیا (قسمت آخر)

از نوشته های دیگه بخواین بخونین ، اینا هم خوبن:

یک قرار ویرگولی فوق العاده عجیب ...

ساعت جادویی در سرزمین خرها ...

شیرینی ماشین 206 آلبالویی امیر55

انجمن حمایت از توله سگ های پدرسگ آپارتمان نشین

مهریه 1 سکه .. راننده خوش شانس نیشابوری

راننده اسنپ و دخترک شیرازی ..

معرفی کتابمعرفی کتاب خوبپاورقیحال خوبتو با من تقسیم کنکتاب
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید