توی فیلم های آمریکایی این صحنه رو زیاد دیدید که طرف با اعصاب خرد و دستهای لرزان٬ چند قوطی پلاستیکی قهوه ای رنگ پر از قرصهای جورواجور رو توی کابینت دستشویی کنار هم می چینه. بعدش هر روز صبح میاد دونه دونه این قرصها رو بالا میاندازه اونم بدون آب! این صحنه نماد یک آدم مشکل داره که داره تحمل می کنه و خودش رو به اینور و اونور می کشه... واقعا چه ایرادی داره؟!
به نظر شما این بهتره یا میلیون ها آدمی که هر روز کنارت راه میرن (به اضافه خودت) و شدیداً «قرص لازمند»! ولی همین آدمها سرشون رو بالا می گیرند و مثل فیلسوف های چینی برات از آرامش٬ کارما٬ حفظ محیط زیست٬ انسانیت٬ سیاست٬ بیتکوین٬ همستر٬ جامعه بیمار٬ استبداد و... حرف می زنند.
درباره اینکه «چرا این طور شد؟!» کلی میشه حرف زد اما پذیرفتن اینکه ما مشکل «جامعه بیمار» داریم بهتر از فلسفه بافی درباره علت مشکله. زور ما به علتها نمی رسه اما حریف خودمون که میشیم. نمیشه دست روی دست گذاشت که مثلا یه روز صبح از خواب بلند شیم و ببینیم همه «هپی» شدن و دیگه به خاطر جلوی ماشین هم دیگه پیچیدن با پدر و مادر و خواهر نشناخته هم مجامعت لفظی نمی کنن!
شاید بهم بخندید ولی باید به امید روزی نشست که همه ما اگر احساس می کنیم:
و...
در این صورت ما هم باید قوطی های قهوه ای قرصهای جورواجور را در کابینت دستشویی کنار هم بچینیم و با توصیه دکتر و برای زمانی مشخص هر روز چند تا را بالا بیاندازیم اما نه بدون آب!