Mahsa Nazeri
Mahsa Nazeri
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

کلاس باله، مادام یلانا (روزنوشت)

سال ۱۳۲۷، تهران مثل یه تابلوی نقاشی‌ رنگارنگ وسط کوه‌های البرز بود. شهری که هر گوشه و کنارش ردپای تاریخ و فرهنگ به چشم می‌خورد. خیابونا با سنگ فرشای قدیمی و ساختمونای کوتاه. حیاط‌های باصفا و باغچه‌های کوچیک، درختای میوه و گلای رنگارنگ، بوی عطر یاس و نرگس. صدای خنده و گفت‌وگوی پرشور مردم، نغمه‌هایی بودن که روح شهر را زنده میکردن.

مثل امروز نبود برج های بلند، خیابونای پر ترافیک، هوا و حال روز مردمم که دیگه گفتن نداره.

بازار تهران که نگم برات، با شور و هیاهوش، قلب تپنده‌ی شهر بود. بوی ادویه‌های معطر و صدای چونه‌زنی فروشنده ها و مشتریا، فضای بازار را به یه ملودی شیرین تبدیل می‌کرد.

اولین بار لباس باله رو از اونجا خریدیم. من اون موقع 10 سالم بود. خونه ما تو خیابون اصلی و یکی از محله های اصیل و معروف بود. آقا جونم خیلی سخت گیر و حرف حرف خودش بود، اصرار داشت منو بفرسته کلاس باله.

اون روزا مادام یلانا خیلی غوغا کرده بود کلاسی که فقط خانواده‌های برجسته و خاص می‌تونستن بچه های شونو بفرستن.

سرکلاس انگار تو یه دنیای جادویی و خیالی زندگی میکردم، دیوارای کلاس با آینه‌های بزرگ پوشیده شده بود و زمین با چوب‌های براق و صیقلی مثل یه دریاچه آروم و شفاف به نظر می‌رسید.

موهام رو با روبان صورتی میبستم و پاهای کوچیکم رو تو کفشای باله میکردم.

هر حرکت، هر چرخش، یه رویا برام می بافت انگاری با هر پرش، از زمین کنده میشدم و تو آسمون رنگارنگ میرقصیدم. وقتی روی نوک پا می ایستادم، احساس میکردم که به اوج قله رسیده ام.

مادام یلانا، با لباس‌های سفید و دامن توتو، شبیه یه پروانه تو کلاس می‌چرخید. با حرکات نرم و دقیق، روح هنر رو به شاگرداش منتقل می‌کرد.

همیشه آخر هر کلاس، بچه ها رو تشویق می‌کرد و با لحجه فارسی روسی که داشت می‌گفت: شماها مثل یه گل هستین که تو باغ هنر شکوفا می‌شین. این راه رو ادامه بدین و هیچ‌وقت از رویای خودتون دست نکشین.

اونجا بود که من خودمو پیدا کردم. با رقص، می تونستم احساساتم رو بدون اینکه حتی یک کلمه بگم، بیان کنم. زبان بی کلام من بود. یاد گرفتم چجوری به خودم اعتماد داشته باشم و با دیگران هماهنگ بشم.

سالها گذشت منم باله رو تا وقتی بچه دار نشده بودم ادامه دادم، خاطرات اون روزا همیشه تو قلبم زنده اس. البته بگم بابا بزرگت هیچ وقت نذاشت یادم بره. همیشه برام موسیقی میذاشت و میگفت برقصیم.

حالا معنی اون همه ظرافت عزیز جون رو میفهمم.

کلاس باله، مادام یلانا
کلاس باله، مادام یلانا


داستانداستانکروزنوشتهنوشتنتولید محتوا
Producer of Graphic Content - BA in Business Administration
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید