دختر مهتاب
دختر مهتاب
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

چهارشنبه ها ...

هر چهارشنبه "دختربچه" ی درونم با خوشحالی بالا و پایین می پرد و می گوید آخ جون ! آخ جون ! دو روز قراره سر کار نریم !

بچه است ! دلش نمی خواد بره سرکار ! دلش می خواد بازی و شادی کنه ، آزاد و رها باشه ...

و اما "بزرگسال" درون ،

هر چهارشنبه ، دلش می گیره ، از روزمرگی ، از روزی که شب می شه ، شنبه ای که چهارشنبه میشه ، چهارشنبه که دوباره شنبه میشه ، هفته هایی که ماه میشن ، فصل میشن ، سال میشن ، اوضاع و احوال من از پس سالها هیچ تغییری نکرده ...

من چهارشنبه ها ، شادی" دختر بچه" و غم "بزرگسال" رو با هم تجربه می کنم ...

مطالب قبلی :

سرکی به درون

براداران زهرا

چهارشنبهدخترک درونبزرگسال دروننوشتنحال خوبتو با من تقسیم کن
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه / هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد...خدایا ! خودت منو بپذیر.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید