این نوشته، برگردان و برداشت آزاد من از نوشتهای با عنوان The 5 Types Of Organizational Structures: Part 3, Flat Organizations از جاکوب مورگان (Jacob Morgan) است که بر روی مجله اینترنتی فوربز (Forbes) منتشر شده است.
این نوشته سومین بخش از مجموعه پنج بخشی ساختارهای سازمانی است. در این مجموعه، انواع مختلفی از ساختارهای سازمانی که در کسب و کارهای امروزی وجود دارند و یا قرار است به عنوان گزینههای احتمالی در آینده نمایان شوند را بررسی خواهیم کرد. هر نوشته به یک ساختار سازمانی میپردازد. این مفاهیم برداشتی از کتاب (The Future of Work: Attract New Talent, Build Better Leaders, and Create a Competitive Organization) نوشته جاکوب مورگان (Jacob Morgan) است. این پنج نوع ساختار سازمانی عبارتند از:
بر خلاف سایر ساختارهای سازمانی موجود، شرکتهای مسطح واقعن مسطح هستند. به عبارتی هیچ عنوان شغلی، ارشدیت و یا مدیریتی وجود ندارد. همه برابر هستند.
اغلب اوقات شرکتهای مسطح به عنوان شرکتهای خودگردان (self-managed organizations) شناخته میشوند (این دو نوع شرکت ممکن است تفاوتهایی داشته باشند اما در این نوشته، ما این دو را در یک گروه در نظر میگیریم). معروفترین نمونه، کمپانی وَلو (Valve) سازنده بازیهای کلاسیک رایانهای همچون کانتر استریک (Counter-Strike) است. در شرکت وَلو هیچ عنوان شغلی وجود ندارد و هیچ کسی به شما نمیگوید که چه کاری را انجام دهید. در این شرکت، افراد خودشان تصمیم میگیرند که به کدام پروژه ملحق شوند و یا اینکه کدام پروژه برایشان جذابتر است. اگر کسی بخواهد پروژه خود را آغاز کند، خودش مسئول تامین بودجه و تشکیل تیم است. این موضوع برای خیلیها مانند یک رویاست، برای خیلیها هم مانند کابوس.
در مورد این ساختار، چیزهای زیادی برای گفتن وجود دارد. این ساختار در حالی که مزایایی دارد و بسیار جذاب است، اما به نظر نمیرسد که این روش در شرکتهای بزرگ عملی بوده یا مقیاس پذیر باشد.
شرکتهای کوچک و متوسط میتوانند در این محیطها فعالیت کنند اما اگر شرکت شما به یک سازمان بزرگ بدل شود و هزاران کارمند داشته باشد، این موضوع چالش برانگیر خواهد بود.
سازمانهای مسطح، مانند سایر ساختارها چالشهای خاص خودش را دارد. برای تازهکاران، سلسله مراتب غیر رسمی به صورت خودکار و بر اساس ارشدیت شکل میگیرد. افراد قدیمیتر ارشدتر هستند. نبود ساختار، میتواند مسئولیتپذیری و قابلیت اطمینان را دچار مشکل کند. سرانجام این شرکتها به سمت ایجاد گروههای کاری حرکت میکنند، گروههایی که افراد در آن با هم همکاری میکنند و تحت حمایت یکدیگر هستند، بعد از مدتی بر اساس وابستگی ترجیح میدهند در کنار یکدیگر بمانند، این موضوع سبب میشود که سازمان با چالش ارتباط و همکاری بین گروهی روبرو شود.
در حقیقت بعد از گذشت مدتی، سازمان متشکل از گروهها و دپارتمانهایی است که به صورت مجزا خوب عمل میکنند اما در ارتباط با هم بسیار ضعیف هستند.
چالش بزرگ با این نوع ساختار زمانی است که یک سازمان بزرگ بخواهد آن را اجرایی کند، این فرایند نیازمند سالها تلاش، مقدار زیادی سرمایه و منابع است.
یک سازمان بزرگ با 60.000 نفر نیرو را در نظر بگیرید که در سراسر جهان دفتر دارد و در حال حاضر به صورت سلسله مراتبی اداره میشود. چیزی متفاوت با یک سازمان مسطح! این بدان معنا نیست که من به شرکتهای خودگردان معتقد نیستم، من این کار را انجام دادهام و شرکتهایی را هم دیدهام که به خوبی این روش را پیاده کردهاند. اما واقعیت آن است که این موضوع برای بسیاری از شرکتها ناممکن است. برای همین است که من ساختار سلسله مراتبی دو سویه را بسیار مقیاس پذیرتر میدانم.
حال مسئله این است، ساختار سازمانی مسطح برای چه سازمانهایی مناسب است؟ شرکتهای کوچک و متوسط، یا سازمانهایی که با این ایده ایجاد شدهاند و با همین ایده هم رشد کردهاند.
در اینجا لازم است که تاکید کنم، هدف از این مجموعه نوشته این نیست که یک ساختار ویژه را مشخص کند، بلکه هدف آن است که ساختارهای موجود را بررسی کنیم، تا شما بتوانید بهترین را با توجه به شرایط خود پیادهسازی کنید. سازمان شما میتواند بخشهای مختلفی از ساختارها را انتخاب کرده و با هم ترکیب کند تا به ساختار مناسب و منحصربفرد خود دست یابد.
شاید در چند دهه آینده ایده داشتن یک شرکت مسطح بیشتر جذاب باشد و به یک جریان اصلی تبدیل شود، به ویژه اینکه میبینیم اقتصاد فریلنسرها رو به رشد است. اما دست کم برای آینده قابل پیش بینی پیش رو، ایده یک سازمان بزرگ و کاملا مسطح منتفی است. نظر شما چیه؟