جاده میرقصد ولی افسوس دل بیدار نیست
این همه شور و صفا را یک نفر پندار نیست
آنقدر دل را به هر کوی فرستادیم که لیک
آبرویی نیست بر این مردمان کُنیه نیک
ای نشسته بر زمین، مقصد که در آغاز نیست
آنچه میجویی نشانش در ره عشاق نیست
راه عشق است، سوختن، پیمودنش تا بامداد
آنکه این آتش نداند تا قیامت نیست باد
ره رویی دیدم گشاده روی و پای در راه حق
لنگ لنگان و خرمان میدوید از دور خلق
خلق را یک دم نشانی نیست از رخسار یار
یار در پَستوی خانه ست، یک نشان از دل بیار
کار ما چون خوردن از باغی عظیم
وَاجعَلنی مِن وَرَثَةِ جَنَةِ النَعیم
ای برادر منطقت را با دلت همساز کن
رسم دنیا را بخوان و کوک خود را ساز کن
این جهان پستِ گلگونِ لعینِ ترش رو
هر که را عاشق ببیند، سخت گیرد، تند رو
من نمیدانم که عشق را رسم زیستن چیستش
هم نمیدانم که این حس را چشیدن نیستش
آخر ابیات شعر پارسی گویِ حفیظ
گفتن نادانی خویش است نه حُسن غلیظ
لیک این گوینده ی پر مُدعای ساده دل
اینچنین کوتاه میباید گوید راز دل
ای که هستی چون شود با اذن تو، پس گوی کُن
لا خلف باشم اگر سر بر ننهم تا بند بُن
گر شب قدری به نامم باز شد پایان کار
جز به فرمانت نباشم ساقیا آتش بیار
اطلاعات و مطالب بیشتر
وبسایت: www.mehdisareminezhad.ir
وبلاگ مطالب علمی: saremimethod.viblog.ir
وبلاگ دل نوشته ها: mehdisareminezhad-nevesht.najiblog.ir
آپارات: مهدی صارمی نژاد
اینستاگرام: Mehdi_Saremi_Nezhad
لینکدین: Mehdi Sareminezhad
مقالات علمی: مهدی صارمی نژاد