مهربانی
مهربانی
خواندن ۷ دقیقه·۶ ماه پیش

چهارچوب توسعه توازن فردی 10F - بخش پنجم (Focus)

دربخش های قبلی مقدمه ای راجع به این چهارچوب ، بخش اول یعنی Faith ، بخش دوم Family ، بخش سوم Friend و بخش چهارم Fun عرض شد ، که اگر نخوندید پیشنهاد میکنم یه نگاه بندازید مطالعه اش کنید و بعد به سراغ این بخش بیاید.

در ادامه بررسی چهارچوب توسعه توازن فردی 10F ، هرقسمت به یکی از F ها می پردازیم لازم به یادآوری هست که این مطالب برگرفته از کارگاه 10F ، دکتر نظری است که در قسمت های قبل نیز عرض شد.

این قسمت راجع به پنجمین F یعنی Focus صحبت میکنیم.

Focus
Focus


خورشید در هر ثانیه معادل 7000 عدد بمب هیدروژنی که همزمان منفجر بشوند انرژی تولید می‌کند. درجه حرارت زمین را حداکثر به 70 درجه می‌رساند، یعنی با این همه انرژی یک استکان آب را نمیتواند به روی زمین به جوش آورد چون پهن رفتار میکند و خیلی گسترده کار میکند اما ذره بین با تمرکز بروی یک نقطه آتش ایجاد می‌کند.
(خاطره ای از استاد کاف من، استاد آقای نظری)

تمرکز به معنی تعلق به لحظه‌ها و تعلق به تفکرات است. یعنی در لحظه‌ای که متمرکز چیزی هستیم تمام سلول‌های بدن هم متمرکز به آن است و به این مفهوم که کلاً به یک کار می‌پردازیم نیست.

تعلق به لحظه داشتن، تمرکز است. مثلاً سر کلاس هستیم متعلق به کلاس باشیم و... .

در لحظه‌ای که متمرکز شده‌ایم؛ یعنی از تمام ظرفیت‌ها برای اینکه آن کار به بهترین شکل انجام شود استفاده می‌کنیم؛ مثلاً هنگام بازی با کودک، لحظه‌ای که نقش اسب یا خر را برای کودک بازی می‌کنیم باید در آن لحظه تمرکزمان این باشد که خر خوبی باشیم و سایر نقش‌ها را رها کنیم.

تمرکز یعنی Resourceها (یا منابع) باید متمرکز شوند. برای متمرکزشدن موضوع از ته به سر شروع می‌شود ، به این شکل که من نمی‌خواهم الان متمرکز حرف‌زدن باشم؛ بلکه متمرکز این باشم که از این حرف‌زدن چه نتیجه‌ای می‌خواهم بگیرم

منابع یا Resourceهای انسان

باید Game Mad (دیوانه‌ی بازی) بشویم ، یعنی کار را درست زمانی انجام دهیم که متوجه نباشیم به این معنی که در ضمیر ناخودآگاه است (ثمره تمرکز) (کار را درست انجام دهیم و متوجه نباشیم).

منظور این است که انجام یک کاری که قبلاً ناشی از تمرکز و دقت باشد ، بارها تمرین شده و به ضمیر ناخودآگاه ورود پیدا کرده است ، در این صورت درست انجامش می‌دهیم ، آنگاه به ناحیه شمه یا شامه می‌رسیم در صورتیکه قبل از آن ناشی از خرد، دانش، و دیتاست.

مثل کسانی که بازی کامپیوتری می‌کنند و ما دستش را نمی‌بینیم یا تیر‌اندازی که معطوف به هدف است و دستش در زمان درست خودش ماشه را می‌چکاند. پس بزرگ‌ترین ثمره تمرکز این است که از یک جایی به بعد ما آگاهانه تمرکز نمی‌کنیم و کار دست انجام می‌شود ازبس‌که کار را درست انجام داده‌ایم.

۱. اولین ورودی برای تمرکز ، نتیجه است

قبل از اینکه به کاری متمرکز شویم اول به این فکر کنیم چه نتیجه‌ای می‌خواهیم از آن بگیریم. مثلاً اگر می‌خواهیم برروی جلسه‌ای متمرکز شویم قبل از آن باید ابتدا مشخص کنیم چه نتیجه‌ای از جلسه می‌خواهیم بگیریم.

۲. گوش دادن

بهترین ناحیه برای تمرکزکردن شنیدن است ،‌ پس اگر یک‌وقت دیدیم که متمرکز نیستیم حتماً در ناحیه شنوایی ورودی‌هایی داریم که تمرکزمان را به هم می‌ریزد.یا سکوت کنیم (منظور محیط را ساکت کنیم ) یا چیز دیگری گوش کنیم.(خیلی‌ها برای تمرکز کردن چیز دیگری را گوش می‌دهند و این صدای جدید ، دعوتش می‌کند به تمرکز).

گوش دادن به ۲ منظور است، برای تمرکز و برای شنیدن. یادمان باشد قبل از سخن‌گفتن و تمرکز روی یک موضوع، از طریق دریافت ورودی‌ها سیاست اتخاذ نتیجه را دربیاوریم؛ بنابراین تمرکز هیچ‌وقت با گفتن حاصل نمی‌شود و خیلی بعید است از آدمی که دارد حرف می‌زند بتواند تمرکز کند؛ ولی آدمی که دارد گوش می‌کند کاملاً می‌تواند تمرکز کند.

۳. بخشی از تمرکز از تجربه می‌آید

برای اینکه به موضوعی متمرکز شویم تمام تجربه‌های پیشین در ارتباط با آن موضوع را یک‌بار مرور کنیم تا دوباره در یک چالش نیوفتیم و تمام آنها را برای خودمان فهرست کنیم. مثلاً دفعه قبل وسط کار احتیاج به خودکار پیدا کردم و بعد از رفتن و آوردن خودکار تمرکزم را از دست دادم، این دفعه اگر می‌خواهم دوباره چیزی بنویسم پیشگیری کنم و خودکار وباقی ملزومات را پیش از شروع آماده کنم. حالا این اتفاق می تواند در مذاکره، معامله، رسیدگی بچه و... صورت بپذیرد.

موقع انتقاد متمرکز Intermediate باشید؛ مثلاً به نظر تو ریاضی مشکلش چیست که نمره آن کم است؟ در این مثال انتقاد را متوجه ریاضی کردیم یا ما باید چه‌کار کنیم ریاضی بهتری شود؟ ، رفتار غلط در این مثال می تواند این‌گونه باشد که ما چی برای تو کم گذاشتیم که این نمره را گرفتی؟

ما در این مثالی که زده شد چه نتیجه‌ای می‌خواستیم بگیریم ؟ ، سرزنش فرد یا گرفتن نتیجه از موضوع مطرح شده

۴. عمل (Action)

تمرکز شامل طراحی و تفکر است. از خروجی اینها به ارزیابی می‌رسیم و نتیجه حاصل می‌شود؛ مثلاً :‌در پرتاب دارت، می‌خواهیم امتیاز ۱۷۳ بگیریم، اینجا باید طراحی کنیم که ۲ پرتاب ۵۰ امتیازی بزنم، ۳ تا ۲۰ امتیازی و یک عدد ۱۳. (اول نتیجه مشخص می‌شود، امتیاز ۱۷۳)

پس آشنایی با تمرکز ، در مبحث 10Fحالا تمرکز روی ۹ تا F دیگر را انجام می‌دهیم. تمرکز روی درآمد، خانواده و ...

حالا می‌گوییم متمرکز روی روش خودم می‌شوم. (دایره‌ای که قبلاً بیان شده)

متمرکز کدام روش؟ مثلاً یادگیری مشارکتی، قصه‌گویی مشارکتی و...

جنس ارتباطات با کودکان و دیگران می تواند دیکتاتوری یا تعاملی باشد. یعنی :

دیکتاتوری:

۲مدل دیکتاتوری داریم :

۱.نرم: مثلاً عسل بابا می‌خواهد برای بابایش آب بیاورد (حق انتخاب داده نشده)

۲.سخت: مثلاً یک لیوان آب برای من بیاور

تعاملی :

تعاملی (Transaction) با دموکراسی فرق دارد.

مثال ۱ در قصه شنگول و منگول می‌گوییم، می‌خواهیم قصه چی بگوییم شنگول، پنگول ، اشکال ندارد بچه خلاقیت به خرج دهد ، این باعث شروع زمینه های استوری تلینگ در بچه می شود.

همچنین انتخاب نوع رسانه نیز اهمیت دارد.

رسانه:

۱. رسانه سرد یا Cold Media‌: هیچ نوع انتخابی نمی‌دهد مثل تلویزیون (محکوم به دیدن تولید)

۲.رسانه گرم یا Warm Media: مانند کتاب که زنده و پویا است.

سعی کنیم بچه‌ها بیشتر با Warm Media کار کنند. سردترین نوع رسانه تلویزیون است ، یک پله گرم‌تر از آن رادیو (تمام تمرکز هنگام گوش‌دادن روی رادیو نیست و می‌توان کار دیگر انجام داد و وقتی دارد با ما حرف می‌زنند ما اجازه داریم کمی دخل و تصرف در تولید بکنیم و تصور کنیم) و از همه گرم‌تر کتاب است؛ چون وقتی می‌خوانیم برای خودمان آن را می‌سازیم.

درباره قصه یا استوری

اگر از قصه احساس را بگیریم می‌شود خبر و خبر محکوم به مرگ است.

احساس + خبر = قصه

Story = F (fact) + E (emotion)

مثلاً:

خبر : من کور هستم.

قصه : امروز یک روز قشنگ بهاری است من نمی‌توانم ببینمش ، قدر داشته‌هایتان را بدانید.

70% قرآن قصه است. (احسن القصص)

قصه برای ماندگاری یک خبر لازم است. پس ماهم می‌خواهیم متمرکز شویم به ۲ چیز، چه خبری و چه نتیجه ای می‌خواهیم از این تمرکز بگیریم و اطرافش چی باشد.

توجه : یادم باشد از امروز می‌خواهم قصه‌گوی خوبی باشم، قصه خودم و شرکتم را تعریف کنم. (اما متمرکز به هدف، مخاطب، تجارب و نتایج)

نکته : اوج هنر فروشنده هدایت غیرمستقیم است یعنی به عنوان یک فروشنده به شیوه ای مشتری را هدایت کنید که کاری تو می‌خواهی انجام دهد. (هدایت غیرمستقیم).

پایان بخش Focus

سعی کردم هر آنچه که متوجه شدم در این بخش از کارگاه رو با شما به اشتراک بگذارم ، بلکه به فهم مطالب برای خودم کمک کنه و امیدوارم به درد شما هم بخوره و شما هم بتونید استفاده کنید ازش.

خوشحال میشم اگر شما هم تجربه‌ای در زمینه بکارگیری این چهارچوب دارید با من و بقیه به اشتراک بذارید و همینطور در بخش های بعد به سایر F ها (۵ مورد باقی مانده ) می پردازیم. اگر نقد یا نظری به هریک از موارد گفته شده دارید باهام به اشتراک بذارید تا بقیه هم استفاده کنند.

تمرکزfocusتوسعه فردی
علاقه مند به مباحث مربوط به کسب و کار، توسعه فردی، هنر و رسانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید