melikasafavi13·۵ سال پیشدلنوشته هایی با جیغ بنفش ...من صلیبی ام که تو بر آن میخوابیو پلکهای خسته ات خوابِ مزارعِ سبز را میبیند من شبِ توام و سکوتِ واژه های در خون غلتیده ات و دستانم میعادگاهی…
melikasafavi13·۵ سال پیشخونه ی قدیمیدلم یک خانه قدیمی میخواهد با حافظ خوانی ؛ آن هم از زبان تو ! دو استکان چای داغ ... زمستان باشد ؛ در و پنجره ها را ببندم تو بنشینی کنارم و…