من صلیبی ام که تو بر آن میخوابی
و پلکهای خسته ات خوابِ مزارعِ سبز را میبیند
من شبِ توام و سکوتِ واژه های در خون غلتیده ات
و دستانم میعادگاهی ست برای خستگی ات
و من زنده ام
و تو ...
من زنده ام همچون زمزمه ای در گوشهایت
و یا پروانه ای که در مشتت خودش را به دیوار استخوانت میکوبد !
من در تو زنده ام
تو در من ؛ جان ....
جان ...
جان ....
میدمی (!)
#ملیکا_صفوی