ویرگول
ورودثبت نام
قدیمی
قدیمی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

باران

تا کنون ماندی به زیر بارش باران

آنقدر که هرچه داری از لباس نازک و پشمین به همراهت

بی اثر گردد

وَ باران جسم و جانت را بگیرد تنگ در آغوش؟

این چنین احوال را بسیار در اندیشه دارم.

وقت بارش،

با تمام حس آرامش،

راه می رفتم به نرمش؛

تا زمانیکه توان در گام هایم بود

وندر آن هنگام باران،

شست و شو می دادم هرآنچه که با من بود.

از لباس و کیف و کفشم

تا دلم،

اندیشه ام،

چشمم؛

هرچه با من بود

از حضور پر طنین قطره هایش با طراوت بود

و فقط آن جمله ی دیرین طنزآمیز

توصیف تمامم بود

همچو موشی آب دیده

سر تا پایم

غرق باران بود.

من نمی دانم چرا

اما برایم بارش باران

همیشه شادی آور بود

علتش شاید که عطر خاک باران دیده

یا آنکه نوای روح بخشش

آن زمانی که خورَد بر بام خانه

یا همان شعر دبستانی زیبا

باز باران با ترانه

من نمی دانم چرا

اما

برایم بارش باران، همیشه شادی آور بود؛

دشت ها،

گلبرگ ها،

چهره ها و رنگ ها

هرچه بود و دیده می شد

جور دیگر بود

وز حضور بی نظیرش

شهر زیبا بود.

هوا هر قدر تیره

پر زِ دود و دم

غبار آلود هم باشد

بعدِ باران

آسمان آبیست.



#محمدقدیمی

#فریادزمانی

شعردلنوشتهفریادزمانیبارانپاییز
ابیات پیش روی تو افکار روشن است، در روزگار دانش و بینش، سکوت چیست! "فریاد زمانی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید