مـ.ـحـ.ـر·۳ سال پیشچنین در سکوتیم...سکوتی به جان است و ما جانسپارچو گلدان خالی پر از انتظارصداها درین برزخ از درد، سردچنین در سکوتیم و دل گشته زارهراسان به سازیم و در سوز خوی…
مـ.ـحـ.ـر·۳ سال پیشزندگی گاو است...پرده اول:منش را در که میجویید؟ در دردش دلش جوشید و هر آنش نفس میمرد، از نفسش کمی نوشید و پایان داده بود عشقی که در آغاز میکوشید و او پیر…
مـ.ـحـ.ـر·۳ سال پیشپایان یک آغازشب بودجلال با پیرهنی خونآلود و اندکی چاک خورده با زحمت خود را به داخل اتاقک نقلیاش کشاند. بدون توجه به هیچ چیزی در سیاهی که حاضر نبود حتی…