میدوری·۲ ماه پیشهنر ظریفِ در لحظه بودنهمه چیز خیلی مسخره و احمقانه است. همه چیز بیش از حد اتفاقی و تصادفیست و همهی اینها باعث میشود جلال و شکوه عشق و تقدیر خدشهدار شود. و من…
میدوری·۲ ماه پیشیک روز معمولی دیگر در مزرعهی توتفرنگیامروز در حالی مینویسم که انواع احساسات متناقض من را در برگرفته. دلم میخواهد مچاله شوم یک گوشه و شکلات گرم بخورم و خاطرات سیلویا پلات را ب…
میدوری·۳ ماه پیشدفترچهی راهنمای خودمراقبتی با استفاده از جوراباین جلسه با تراپیستم کمی دعوا کردیم. ولی من مطمئنم به جای رابطه گلدان نمیخواهم. و رفتم لیست کارهایی را که آدمها در زندگی روزمره انجام می…
میدوری·۳ ماه پیشاشتباهی در مورد نهنگهادر زبان کرهای برای احساس تنهایی و تنها بودن دو کلمهی متفاوت وجود دارد. اینکه شما در خانه تنها باشید و یا پادشاهی که روی تخت پادشاهیاش، ب…
میدوری·۴ ماه پیشاختلاف طبقاتی و آلرژیهای فصلیخستگی مطبوعی دارم. بعد از آنتیبیوتیک و گریه در تراپی و بدمینتون بازی کردن دیگر جانی در بدن آدم باقی نمیماند. امروز در مورد مدل گفتن «دوست…
میدوری·۴ ماه پیشدوک نخریسی زمانزمان خطی نیست. این را صبح به خاطر میآورم. درست بعد از بیدار شدنم. و تنها تصویری که جلوی چشمم میآیند نمودار خطی فضا و زمان است که دیشب پای…
میدوری·۵ ماه پیشاز توتفرنگی، خاویار و ماهی قزلآلا یا چگونه فمینیسم و هابیتها بیارتباط نیستندخیلی وقت است که میدانم من یک هابیتام. شاید نه در اندازه و موهای روی پا، اما در قلب و روح و میزان شکمو بودن. چیزی در مورد شکمو بودن هابیت…
میدوری·۵ ماه پیشاز خار و پیازشب بود. و من مست نبودم. وانت آبی با بار پیاز گوشهی اتوبان متوقف شده بود اما یک عالمه از پیازهایش کف اتوبان جاری شده بود. آن شب شبی بود که…
میدوری·۵ ماه پیشبازگشت نهنگهای مهاجرامشب آنقدر خوش گذشت که دلم میخواهد در موردش بنویسم. مدتهاست از نوشتن میترسم و چیزی در قلبم فشرده میشود، هر بار به این فکر میکنم که wr…
میدوری·۶ ماه پیشکفبینیتو را میشناسم. مثل کف دستم. مثل کف دستم هم نه چون من آنقدری به کف دستم نگاه نمیکنم که به تو. به جملاتت. به حرفهایی که میزنی. وقتی دروغ…