عاشقانه هایم را برای تو باز گو می کنم
برای تو که مرا فراموش کرده ای
برای تو؛ که نمی دانی هستم
برای تویی که حتی نامم را نمی دانی
برای خاطراتمان که فقط چند عکس سوخته ازآنها باقی مانده
برای کوچه پس کوچه های شمرون که به جای اینکه یاد و خاطرات تو را زنده کند هر قدم قلبم را منقبض می کندو همانند خودت بی رحمی را تمام می کنند
برای دنیای دونفرمان که با یادآوریش باران سنگ برسرم می بارد...
از آن موقع که رفتی ،
هرشب همانند گذشته که وقتی تک ستاره ای می دیدیم آرزو می کردیم،
زمزمه می کنم برای آرزوهای دخترانه ام که دگر...
این مرد دوست داشتنی برای مآ نیست پس طاقت بیآور دنیای تک نفره ام...
نوشته مبینا ترابی