شٰامْلویــِ بیـْ آیدٰا.
شٰامْلویــِ بیـْ آیدٰا.
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

من، تو، فاصله.

شاعری گفت :

"غم ،تنها دوستی بود که در تمام لحظات زندگی ام مرا همراهی کرد."

تو غم نبودی، ولی در تمام لحظات زندگی ام با من بودی. نبودی ولی بودی. نبودی تا ببینی اشک های نریخته ام را، بشنوی فریاد های نکشیده ام را، و آرام کنی درد هایم را. نبودی ولی چشم هایت را داشتم، دستانت را، صدایت را، لبخندت را،آه یادم افتاد، لبخندت...

خنده ات برای من نبود، نمی دانم چطور و چگونه اما انگار جایی در پس زندگی ام داشتمش.

تو برای من نبودی، ولی این من بودم که هر روز می خواندم:

"نشود فاش کسی آنچه میان من و توست"

در تمام لحظاتی که تو را نداشتم کارم شده بود دوره ی خاطراتت.

خاطراتی که در آن ها تو بودی و خنده هایت، من بودم واشک هایم. خاطراتی که مشترک نبودند ولی چاره ای جز مرور شدن نداشتند. این روز ها انگار دیگر هیچ کس را جز تو نمی شناسم. صدایم برای خودم ناآشناست، قدم هایم سست ترین گام ها و چشمانم تار ترین دید ها را دارد.

به جایش بند بند تو را بلدم. صدایی گرم و مخملی، قدم هایی استوار و چشمانی که آهو دل به آن ها می بازد.

هرچقدر در این شهر می گردم، نه کسی را شبیه تو می یابم، نه کسی که از تو نشانی داشته باشد.

نمی دانم، شاید رویایی بودی کوتاه وشیرین.

شاید به اندازه ی کافی برایت فرهاد نبودم، من به جای بیستون هر روز قلب خودم را تکه تکه می کردم.

نه تقصیر توست ، نه من،تنها خدا نخواست، شاید می خواسته کسی در کنارت باشد غیر از من.

"کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی

کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش..."

-لیلیث.

دلنوشتهادبیعاشقانهغمگین
زِ گَهوارِه تٰا گور حِسش نَبود…
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید