قطعا یکی از دغدغههای همیشه ما این بوده که چطوری از دست احساسات بدی مثل خشم، استرس، نگرانی، غم، حسادت و خیلی حسای دیگه راحت شیم و بتونیم یه نفس راحت بکشیم. من اینجا قصد دارم با راه علمی و تایید شده به شما کمک کنم.
از دست احساسات بدت فرار نکن، انکارشون نکن، سرکوبشون نکن. قبول کن که حق توه که برخی اوقات حس بدی داشته باشی. اینکه وقتی امتحان داری استرس داشته باشی یه چیز خیلی عادیه. نداشتن استرس و نگرانی برخی اوقات عجیب و غیرطبیعیه، نه داشتنش.
تا زمانی که سعی در حذف احساس منفی داشته باشی و روی اون تمرکز کنی، این احساس منفی قویتر شده و بیشتر و بیشتر اذیتت میکنه. احساس منفی همچون باتلاقیه که هرچی بیشتر برای فرار از اون دست و پا بزنی بیشتر و بیشتر توش غرق میشی.
یادت نره تو از احساسات بدت جدا هستی. بین خودت و احساساتت تمایز قائل شو و خودت رو با اون افکار یکی ندون. چطوری؟ مثلا به جای «من عصبانی هستم» بگو «من احساس عصبانیت میکنم» یا به جای «من نگرانم» بگو «من احساس نگرانی میکنم». اما فرق این اصطلاحا چیه؟
وقتی تو میگی «من عصبانی هستم» ناخوآگاه این اجازه را برای خودت صادر میکنی که رفتارهای پرخاشگرانه داشته باشی اما وقتی میگی «من احساس عصبانیت میکنم» قبول کردی که لزوما داشتن یک احساس بخصوص قرار نیست رفتار تو رو مشخص کنه.
در تمام مدتی که سعی داری بین احساسات بدت و رفتارات تمایز قائل شی یادت باشه که اولا، این شرایط موقتیه و نه دائمی. دوما، این احساسات تقصیر کسی نیستن و تا آخر عمر در شرایط مختلف با تو هستن.
اگر بلد باشین بین احساسات و رفتاراتون تمایز قائل شین، از بقیه افراد یک قدم جلوترین.
وقتی ترس مانع از این میشه که توی وبلاگت بنویسی، برخلافش عمل کن و بنویس. وقتی از اینکه تنهایی بری قدم بزنی نگرانی، برخلافش عمل کن و پاشو برو تنهایی قدم بزن. این کار بهت نشون خواهد داد احساسات منفیت چقدر میتونن اشتباه بکنن و بیجا باشن.
پس از احساسات منفیت نترس و نگرانشون نباش. تو عادی هستی و حق داری گاهی اوقات حس منفی داشته باشی. مهم اینه که نذاری این احساسات هویتتو شکل بدن و با ترسهات و حسای منفیت برای دیگران شناخته بشی. باید هدفت این باشه که احساسات رو بپذیری ولی اجازه ندی متوقفت کنن.