علی‌آقا
علی‌آقا
خواندن ۱۵ دقیقه·۴ سال پیش

گفت و گو با یکی از قدیمی‌ترین مدیران نفتی ایران | ۲

وحید حاجی پور - پس از انتشار بخش نخست مصاحبه ميزنفت با مهندس قباد فخیمی، بخش دوم این گفت‌وگو در ادامه می‌آید. مهندس فخیمی در بخش اول به مواردی مانند رابطه شاه با اقبال، نقش هویدا در مسائل صنعت نفت، آموزشگاه و دانشگاه صنعت نفت، فروش نفت به اسرائیل، کودتای هوشنگ انصاری در شرکت ملی نفت، تخفیف در فروش نفت، صادرات گاز به شوروی و... اشاره کرد که بخش پیش رو ادامه گفت‌وگوی مورد اشاره است.

شرکت ملی نفت ایران از چه زمانی به معنای واقعی کلمه، شرکت ملی نفت شد؟

برای پاسخ به این پرسش بهتر است کمی به عقب بازگردیم؛ پس از ملی شدن صنعت نفت، اولین مدیرعامل شرکت آقای سهام‌السلطان بیات بود. آقای بیات خواهرزاده دکتر مصدق بود و بنابراین براساس اعتمادی که به ایشان داشت و همچنین مشکلات پس از ملی شدن نفت، مدیریت نفت به ایشان واگذار شد ولی خب چندان طولانی نبود. در دوران ایشان، بیشتر اقداماتی که در دستور کار قرار گفت به حفظ تاسیسات، سازمان و تشکیلات مربوط بود تا شرکت دچار نوعی از گسست نشود و هر کسی نخواهد برای خودش کاری انجام بدهد.

ولی مهمترین کاری که شاید در زمان آقای بیات مطرح شد و در زمان آقای انتظام انجام شد، ساختمان ادارۀ مرکزی شرکت ملی نفت بود؛ من در اینجا می‌خواهم به ۵ موضوع اشاره کنم که به نظر من این محورها در مورد پیشرفت شرکت ملی نفت و جلوگیری از هم‌ پاشیدگی اقتدار شرکت ملی نفت در سراسر کشور، بسیار مثمرثمر بود؛ اولین اقدام ساختمانِ اداریِ شرکت ملی نفت بود. در سال‌های اول یک ساختمان قدیمی نزدیک ساختمان سپه و وزارت امور خارجه متعلق به شرکت پخش تهران، ساختمان ادارۀ شرکت ملی نفت شده بود که به هیچ وجه در شان NIOC* نبود چون اعتقاد بر این بود که شرکت ملی نفت باید به یکی از بازیگران مهم نفت جهان تبدیل شود. بنابراین تصمیم گرفته شد بنای ۱۵ طبقه فوق العاده زیبا و مجهزی در خیابان تخت جمشید ساخته شود تا به محافل بین المللی صنعت نفت این پیام را بدهد که شرکت ملی نفت بطور جدی می‌خواهد وارد عملیاتِ نفتی شود لذا به طور جدی قابل مذاکره و قابل اعتماد است.

دومین اتفاقی پروژه خط لولۀ نفت اهواز به تهران بود که تقریباً بزرگترین کار صنعتی بود که در صنعت نفت ایران اتفاق می‌افتاد؛ این خط لوله از اهواز به تهران کشیده می‌شد و در تمام طولِ راه طولانی‌اش با ایستگاه‌های مختلف در حدود ۵ ایستگاه تلمبه که هر کدام برای خود یک تاسیسات کوچک صنعتی و اقتصادی بودند، چهرۀ شرکت ملی نفت  را در ایران تقریبا به کلی تغییر داد و شرکت ملی نفت را از یک حالت بازرگانی به یک شرکت بازرگانی - عملیاتی تبدیل کرد.

کار بعدی که در همین زمینه انجام شد، مجتمع پتروشیمی شیراز بود، به یاد دارم در آن زمان اختلاف سلیقه‌های مختلفی وجود داشت مبنی بر اینکه امور پتروشیمی باید توسط چه کسی راهبری شود؟ باید توسط اداره دارایی اداره شود یا سازمان‌های دیگر؟ دوم اینکه ساختمان کارخانه پتروشیمی در کجا ساخته شود؟ یک عده مصر بودند این کارخانه باید در کنار دریا ساخته شود که با مشکلات حمل و نقل مواجه نشود ولی آقای انتظام موافقت کرد که این کارخانه در شیراز ساخته شود. روسای اجرای این کار همه کارشناسان برجستۀ شرکت ملی نفت بودند که در نهایت موجب شد این پروژه با موفقیت به پایان برسد. یکی از مشکلاتی که برای این پروژه مطرح می‌شد آن بود که می‌گفتند چون این واحد در وسط مملکت قرار دارد و به دریا دسترسی ندارد از نظر اقتصادی صرفه ندارد درحالی که قرار بود تمام محصولات این کارخانه در داخل ایران مصرف شود.

به هرحال آن کارخانه نشان داد که ایجاد یک تاسیسات صنعتی مانند پالایشگاه یا کارخانۀ کود شیمیایی در وسط کشور، عملی و اقتصادی است و اساسا به نفع کشور است.

کار بزرگ دیگری که انجام شد ساختمان فاز اول پالایشگاه تهران با ظرفیت ۱۲۰ هزار بشکه در روز بود که بعداً به ظرفیت ۲۵۰ هزار بشکه در روز افزایش یافت، تمام نفت خامی که مورد نیاز این واحد پالایشی بود از اهواز به تهران منتقل می‌شد، در تهران واقعا یک پالایشگاه بسیار مهم و برجسته ساخته شد و تمام کارشناسانی که در آنجا در صدر دستگاه بودند و به عملیات مشغول شدند همگی از پالایشگاه آبادان به تهران منتقل شده بودند. با ساخت این پالایشگاه ضرروت ایجاد احداث خط لولۀ دوم احداث شد زیرا خط لوله‌ای که اول کشیده بودند مخصوص حمل فرآورده بود که فرآورده‌های پالایشگاه آبادان را به تهران می‌رساند ولی این خط لولۀ دوم مخصوص نفت خام بود.

همین خط لوله باعث شد سازمان خط لوله یک تشکیلات بزرگی شود. خلاصه با این پروژه‌ها پالایشگاه تهران دارای تشکیلات صنعتی بزرگی شد که این‌ها در شرکت ملی نفت فعالیت کردند و به طور کلی چهرۀ صنعت نفت ایران را تغییر دادند و به نظر من به مقامات دنیا و شرکت‌های نفتی جهان این پیام را دریافت کردند که شرکت ملی نفت قصد دارد به صورت مثبت کار بزرگ کند لذا بسیاری از شرکت‌های مختلف با شرکت ملی نفت ارتباط برقرار و تلاش می‌کردند توجه شرکت ملی نفت  ایران را جلب کنند. یکی از این شرکت‌ها شرکت دولتی نفت ایتالیا به نام شرکت اِنی بود. در آن زمان شرکت‌های نفتی به دو دسته تقسیم می‌شدند، یکی شرکت‌های معظم بین‌المللی بودند که ۵ شرکت شل، گالف، بی پی، اسو، تگزاکو و استاندارد اویل آمریکا بودند. دسته دوم شرکت‌های درجه دویی بودند که مهمترین شرکت‌های این دسته، انی و شرکت نفت فرانسه بودند.

این دو شرکت بسیار علاقمند بودند به ایران بیایند بویژه شرکت اِنی. این شرکت همان شرکتی است که قرار بود سهمی از کنسرسیوم دریافت کند ولی هفت خواهران سهمی به وی ندادند تا هرچه بیشتر برای حضور در ایران و اعاده حیثیت خود تحریک شود. وقتی صنعت نفت ملی شد این شرکت این شانس را داشت تا با ایران یک قرارداد ۵۰-۵۰ منعقد کند ولی به دلیل پرهیز از رودررویی با هفت خواهران عقب نشست و امید داشت در کنسرسیوم سهمی به آن اعطا شود که در نهایت به شرکت نفت فرانسه سهمی داده شد. آقای مائتی هم دارای شخصیتی برجسته بود که کارهای انقلابی و بزرگی می‌کرد لذا وارد گود شد.

فکر کنم همین کارهای «انقلابی» باعث شد تا هواپیمای آن سقوط کند؟

خب وقتی هواپیمای وی سقوط کرد شایعات زیادی وجود داشت که او را کشتند ولی پیش از این اتفاق، او کار انقلابی خودش را انجام داد یعنی با ایران قرارداد ۷۵-۲۵ درصد امضا کرد که در دنیا بی‌نظیر بود و می‌شود گفت تمام قدرت شرکت‌های بزرگ نفتی را به لرزه درآورد؛ به همین دلیل می‌گویند او را کشتند. به هر حال قرارداد ۷۵-۲۵ به مراتب از قراردادهای ۵۰-۵۰ بهتر بود بطوری که ۷۵ درصد عواید آن به ایران تعلق گرفت. این قرارداد دستاورد بسیار بزرگی برای ایران بود که بتواند اتکای بیشتری به خودش داشته باشد و به جرات می‌گویم این قرارداد یکی دیگر از عواملی بود که در پیشرفت شرکت ملی نفت نقش داشت.

اما دستاورد دیگری که نباید آن را فراموش کرد تاسیس سازمان اوپک با همکاری برخی دولت‌های نفتی جهان بود که تقریباً یک بلوک نیرومندی را به وجود آورد تا کارتل‌های نفتی را تقریباً به یک حالت توقف درآورد. تبادل اطلاعات بین این کشورها ما را به این نتیجه رساند که رده ایران در میان کشورهای عضو اوپک بسیار فراتر از سایر کشورهاست زیرا اطلاعات فنی و اقتصادی و همچنین بدنه کارشناسی که ایران در نفت خود داشت در هیچ یک از این کشورها وجود نداشت، به همین دلیل بود که وقتی اوپک تشکیل شد تیم مدیریتی اوپک ایرانی بودند.

در بخش قبلی مصاحبه، اشاره کردید که آقای انتظام در پی اعتراض به شاه برکنار شد. شخصیت ایشان چگونه بود که از شاه انتقاد کردند؟

آقای انتظام یک شخصیت بسیار قوی مملکتی، بسیار خوشنام و صادق بود؛ در کار ریاست شرکت ملی نفت، موقعیت اختصاصی ویژه‌ای داشت و خیلی هم جسور بود، ایشان در یکی از مصاحبه هایشان از توجهی که شاه به گسترش نیروی نظامی ایران می‌کرد و مبالغ زیادی که از سرمایۀ کشور صرف خرید اسلحه و تسلیحات جنگی می‌شد، ایراد گرفته بود و به خاطر این موضوع شاه او را برکنار و دکتر اقبال را به جایگزین وی کرد.

عکسی قدیمی از پارکینگ شرکت ملی نفت ایران
عکسی قدیمی از پارکینگ شرکت ملی نفت ایران

دکتر اقبال در طبقه ۱۵ ساختمان شرکت ملی نفت ایران می‌نشست؛ امروز می‌بینید ساختمان‌های دیگری در کنار این ساختمان بنا شده است، آن روزها فقط ساختمان شرکت ملی نفت بود که از بالا می‌شد پارکینگ‌هایی را دید که نفتی‌ها خودروهای خود را در آنجا پارک می‌کردند. دکتر اقبال همیشه این صحنه را می‌دید و شایعه شده بود در سال‌های نخست ریاست بر نفت، وقتی حرف از افزایش حقوق و مزایا به میان می‌آمد دائم می‌گفت نفتی‌هایی که با ماشین خودشان به سر کار می‌آیند نیازی به افزایش حقوق ندارند. یعنی با این دید با شرکت ملی نفت برخورد کرد.

بنابراین جلوگیری‌‌ای که ایشان از افزایش حقوق و توجه به کارشناسان نسبتاً لایق کرد باعث شد عدۀ زیادی از کارشناسان برجستۀ شرکت ملی نفت از صنعت بروند، بعضی رفتند دنبال کارهای خصوصی، برخی در سازمان‌های دیگر دولتی مشغول شدند که اتفاقا به سمت‌های مهمی رسیدند.

این کار ادامه داشت تقریباً تا ۶ سال اول ریاست دکتر اقبال، بعد از ۶ سال وضع اقتصادی کارکنان خیلی تعریفی نداشت و یک نارضایتی عمومی به وجود آمده بود؛ در آن زمان دکتر اقبال متوجه اشتباه خود شد و سعی کرد این اشتباه را جبران کند ولی شرکت از نظر مزایای اقتصادی به جایگاه بیست و هفتم رسیده بود و این قابل جبران نبود؛ خود دکتر اقبال واقعاً شخصیت صالحی بود و به هیچ وجه قصد سوءاستفاده نداشت و با آد‌م‌هایی که قصد سوءاستفاده و زد و بند داشتند برخورد می‌کرد، در رابطه با فعالیت‌های شرکت هم به هیچ‌ وجه وارد کارهای غیرقانونی نمی‌شد، البته طبق دستور شاه بودجه‌هایی در اختیار داشت که این بودجه‌ها را صرف فعالیت‌های تظاهراتی می‌شد و به گروه‌هایی که همسو بودند از طریق منشی دفترش پول‌هایی می‌داد، مثلاً روزهایی که مراسم خاصی بود پول می‌داد که آن مراسم بهتر نمایش داده شود و جمعیت بیشتری حاضر شوند  ولی از نظر کار شرکت، کم نمی‌گذاشت. ضمن اینکه در تمام جلساتی که با کنسرسیوم داشت اکثراً در کارهای فنی دخالت نمی‌کرد و حالت نظارت داشت اما بعد نظرات خود را به مدیران فنی گوشزد می‌کرد.

برای نمونه بگویم پالایشگاه کره جنوبی با سرپرستی کامل مهندسان ایرانی و بدون کمک هیچ شرکت نفتی بین‌المللی با مشارکت یک شرکت بازرگانی کره‌جنوبی - هیچ گونه اطلاعات نفتی و مهندسی نداشت - به بهترین شکل طراحی شد و به مرحلۀ اجرا درآمد. فرآوردۀ اصلی این کارخانه که من مسئول آن بودم، روغن موتور بود. شرط اول موفقیت این پالایشگاه آن بود که کارخانۀ روغن موتور به صورتی ساخته شود که صددرصد طبق برنامه باشد، در آن زمان برای این کارخانه تصفیۀ روغن موتور یک روش تضفیه با استفاده از هیدروژن درست شده بود که شرکت آمریکایی گالف آن را طراحی کرده بود لذا تمام طرح‌هایی که برای کارخانه‌های روغن سازی تهیه می‌شد از طریق این کارخانه با تصفیۀ هیدروژن با پروسس شرکت گالف انجام می‌شد.

ما هم این پروسه را برای پالایشگاه کره‌جنوبی انتخاب کرده بودیم و قراردادمان را با شرکت دولت کره این بود که تمام انحصار روغن موتوری که در این کارخانه درست می‌شود به این پالایشگاه داده شود با قیمتی که حداقل درآمد کارخانه در سال ۱۵ درصد باشد. البته من شرط گذاشتم که وزیر اقتصاد کره باید طی نامه رسمی این موضوع را بپذیرد و سود ما را تضمین کند، در واقع تضمین دولت کره را دریافت کردیم. شرکت نفت فرانسه در همان ایام یک روش مشابه همین روش برای تصفیۀ روغن موتور با هیدروژن ابداع کرده بود که اصرار داشت ما روش آن‌ها را مورد بررسی قرار داده و آن را به کار بگیریم.

شخصا مقابل تقاضای آنها مقاومت می‌کردم و می‌گفتم آن روش هیچ تجربۀ عملیاتی ندارد و پالایشگاه کره‌جنوبی اولین عملیات مستقل خارج از کشور ماست و به هیچ وجه آمادگی نداریم این روش برای آزمایش روی این پروژه مورد استفاده قرار بگیرد. در این کشاکش یک روز آقای اقبال من را احضار کرد و گفت شرکت  نفت فرانسه از شما شکایت می‌کند و می‌گوید شما با آن‌ها دشمن هستید و به این شرکت فرصت نمی‌دهید که در مناقصۀ ساختن کارخانه روغن‌سازی کره‌جنوبی شرکت کنند، من هم برای دکتر اقبال ماجرای این پالایشگاه را شرح دادم؛ گفتم اگر این کارخانه در عملکرد شکست بخورد همه چی خراب می‌شود، دکتر اقبال در حدود ۴، ۵ دقیقه فکر کرد بعد به من گفت رئیس شرکت نفت فرانسه و سفیر این کشور هر دو دوستان سی ساله من هستند، هر دو از من خواهش کردند کمکشان ولی شما بروید و کار خودتان را انجام بدهید. انصافا هر کس دیگری بود که چنین سبقه دوستی با یک شرکت داشت حداقلش این بود که می‌گفت به آن‌ها یک فرصت بدهید ولی آقای اقبال وقتی حرف‌های منطقی و قابل قبول گفته می‌شد هیچ وقت به راهی که به کارهای غیر کارشناسی ختم شود توجه نمی‌کرد. وقتی آقای اقبال درگذشت چون خانه‌ای نداشت به خانواده وی یک آپارتمان در پاریس هدیه داده شد.

شیوه تصمیم‌گیری آقای انصاری چگونه بود؟

آقای انصاری بر اساس تفکر خودش یا به دستوری که به او داده می‌شد روش‌هایی را انتخاب می‌کرد که با مصالح مملکت و شرکت ملی نفت همخوانی نداشت و بعد هم در زمانی که اواخر حکومت شاه و شاه قصد رفتن داشت برنامه‌هایی برای خرید تاسیسات بنیاد پهلوی و خرید هتل‌های بنیاد پهلوی مطرح بود که همۀ این‌ها به سازمان ما داده شد در حالی که ربطی به سازمان ما نداشت ولی به نظر من دست تقدیر بود و ما با تیمِ سالمی که داشتیم جلوی همۀ این‌ها را گرفتیم.

یکی دیگر از موارد حاشیه‌ای در زمان مدیریت آقای انصاری که بعدا سر و صدای زیادی برایش به پا شد  قرارداد ساخت ۶ نیروگاه اتمی بود، آقای فرخ نجم آبادی که بعد از ۱۵ سال به شرکت ملی نفت بازگشته بود فکر می‌کرد، شرکت ملی نفت در همان استانداردی است که پیشتر تجربه‌اش کرده بود، وی رهبری مذاکرات ۶ کارخانه اتمی را برعهده داشت که طی قرارداد تمامی اختیارات به شرکت آمریکایی بکتل داده شده بود.

شرکت ملی نفت اصلاً کوچکترین نقشی در اجرای این ساختمان‌ها و پروژه‌ها نداشت و بعد آقای انصاری من را مامور کرد تا این قرارداد را بررسی کنم. من همیشه به ایشان می‌گفتم من به هیچ وجه در کار دیگران مداخله نمی‌کنم بخصوص در میانه کاری که دیگران در حال انجامش هستند تا اینکه این آقایان مذاکراتشان را انجام دادند و قرارداد نهایی شد.

آقای انصاری دوباره به من گفت به آقای نجم آبادی دستور می‌دهم که کپی این قرارداد را برای شما بفرستند شما بخوانید و نظرتان را بگویید. خب شرکت بکتل یک شرکت بزرگ مهندسی بود و به آن اعتماد داشتیم ولی در قرارداد وقتی دیدم نقش مهندسان ایرانی نادیده گرفته شده است ناراحت شدم. در این زمینه، شرکت ملی نفت هیچ نقشی در انجام این پروژه‌ها نداشت و بیشتر کارها به شرکت بکتل سپرده شده بود.

به آقای انصاری چه گفتید؟

گفتم نقش شرکت ملی نفت فقط POST OFFICE BOX است. یعنی یک پروژه را تعریف و بعد آن را به شرکت بکتل معرفی کند تا آن‌ها بروند خودشان کار را انجام بدهند؛ گفتم این کار غلط است زیرا با توجه به تصمیمات هیئت مدیره که نیمی از تیم پروژه باید کارشناسان ایرانی باشند بهتر است مشخص شود که چه چیزهایی از این پروژه باید در ایران باشد و چه چیزهایی از آن باید در آمریکا انجام شود. این در قرارداد مشخص نیست و اگر قرار باشد ایران هیچ نقشی در آن نداشته باشد این پروژه به درد شرکت ملی نفت نمی‌خورد. بعد آقای نجم آبادی با من اختلاف پیدا کردند و به من گفتند همینی که هست و قرارداد امضاء شده و شما باید این قرارداد را پاراف کنید من گفتم این قرارداد را پاراف نمی‌کنم و بعد او رو کرد به رئیس امور حقوقی - دکتر محمدعلی موحد - و به ایشان گفت امضاء کنید ایشان هم گفت اگر آقای فخیمی امضاء نکند من هم امضاء نمی‌کنم تا کار بالا بگیرد. آقای انصاری هم گفته بود یک راه حلی پیدا کنید، نمایندگان شرکت بکتل در راهند و قرارداد باید امضا شود.

آقای موحد به من گفت پیشنهاد می‌کنم یک ضمیمه درست کنیم و چیزهایی که شما می‌خواهید به آن اضافه کرده و به قرارداد الحاق کنیم که مورد پذیرش قرار گرفت. البته همه این‌ها بعد از انقلاب از بین رفت ولی بعداً آقای انصاری متوجه شده من در نظراتم جنبه‌های اقتصادی و ملی را درنظر می‌گیرم و به کسی باج نمی‌دهم بنده را از پست معاون امور بین‌الملل برداشت به سمت معاونت امور پالایش منصوب کرد. امور پالایشی زیر دست آقای فرخ نجم آبادی بود، ظاهراً با آقای نجم آبادی مذاکره نکرده بودند و من را بدون اطلاع ایشان در این پست گذاشته بودند که ایشان به آقای علی ایرانی مدیر پالایش دستور داده بود که به فخیمی کاری ندهید و کاری با او نداشته باشید و فکر کنید فخیمی در آن سازمان نیست.

باور کنید دو هفته خانه ماندم تا به من تلفن کنند که کجایی و چرا نمی‌آیی؟ دیدم خبری نشد و بعد از دو هفته خودم رفتم معاونت پالایش، آقای علی ایرانی از دوستان نزدیک من و مرد بسیار شریف و باتجربه‌ای بود  با سردی من را پذیرفت، هر چه من خواستم صحبت کنم و بگویم عضو علی‌البدل هیئت مدیره شرکت ملی نفت هستم و این یک افتخار است، انگار که نه انگار.

انصاری برای خودش یک تیم درست کرده بود، دلش می‌خواست تیم بسازد و من را از امور بین الملل فرستاد آنجا چون من در امور بین الملل تیمی کار نمی‌کردم و در سیستم کارشناسی که داشتیم پروژه‌ها را به صورت کارشناسی بررسی می‌کردیم ولی خب آقای انصاری اعتقاد دیگری داشتند.

* National Iranian Oil Company (NIOC) - شرکت ملی نفت ایران


سایر مطالب:

صنعت نفتمصاحبههیات مدیرهتاریخ
بیشتر مطالب این صفحه بازنشرند چون به نظرم ارزشش را دارند. علی حسین‌زاده هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید