آقا یا الله :)
سلام بچه ها.
حالتون چطوره؟
خب.
امروز اپیزود نداریم :))
میخوایم همینجا حرف بزنیم باهم.
فقط اینم یادتون باشه که آخرسر، شکرگزاری هم بکنیم.
خب خب خب.
حاجی جان، آی حاجی.
من همین الان یه کتابی رو تموم کردم با نام: امکان - 30 کار که بجای دانشگاه رفتن یا مسافر کشی میتوان انجام داد.
خب.
امروز خیییییلی میخوایم حرف بزنیم??
اممم.
بذار اول لینک دانلود کتاب رو بدم بهت.
✅دانلود کتاب: این لینک یا این لینک دانلود مستقیم.
خب بریم درموردش حرف بزنیم.
حالا بعد از این پُست برو کتاب رو دانلود کن و بخون.
خب.
میدونی. خیلی کتاب قشنگی بود.
من این کتاب رو سال پیش این موقعها یعنی تابستون 1401 خوندم.
زمانی که یازدهم بودم.
که درواقع از طریق یه کانال تلگرامی با این کتاب آشنا شدم.
و این کتاب رو آقای علی سخاوتی نوشته.
خب.
توی این کتاب، علی آقا میاد درمورد مدرسه و دانشگاه حرف میزنه. که خوب نیستن و این حرفا.
و بعد 30 تا ایده میده که انجام بدیم.
میخوام که دونه دونه بیایم درمورد این ایدهها حرف بزنیم و منم یسری چیزا بگم.
خب بریم حاجی جان؟ :)
خب بریم.
میدونی اینجا یه حرف خوبی میزنه.
میگه شما 12 سال مدرسه رفتی و اینا. یکم استراحت کن.
واقعا ها.
ببین.
12 سال!
واقعا خدایا شکرت که تموم شد.
البته شاید برای شمایی که این پُست رو میخونی، فعلا تموم نشده باشه.
مثلا فعلا دهم یا یازدهم هستی.
ولی خب بالاخره شما ها هم دیگه آخراش هستید دیگه.
میدونی. حس قشنگیه.
که دیگه تموم شد مدرسه.
دیگه خبری از درس خوندن نیست. آی بخون، امتحان بده و...
آخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش!
خخخ.
بابا بخدا راحت شدیما.
والا. 12 سال به معنای واقعی، وقتمون رو هدر کردیم.
ای خدا . ولش.
خلاصه که حس قشنگیه که دیگه درس و مدرسهای در کار نیست.
حالا با دانشگاه کاری ندارم. اون قضیهاش فرق میکنه.
حداقل دیگه اینطور نیست که هفتهای 6 روز بری!
آره اینطور.
اممم. راستش من میخواستم که این تابستون(1402) برم کار کنم.
حالا نمیگم کجا :)
شاید بعدا گفتم.
ولی خب گفتم فعلا نه.
گفتم بذار این تابستون، روی شخصیتم کار کنم.
حالا توی دوران دانشجویی اینا میرم کار میکنم.
میدونی. من یه اخلاقی دارم که خیلی خوبه.
میگم که همهمون یاد بگیریم.
ببین من کلا اینطوری نیستم که بگم نه من فلان کار رو انجام نمیدم.
نه اصلا.
واقعا ایمان دارم که کار، عار نیست.
ولی بعضی از دوستام و فامیلامونو میبینم که طرف واقعا پفکنمکی بار اومده!
باور کن.
اونم فقط بخاطر پدر و مادرشونه.
بقولی سرویسده بودن.
اشتباهه واقعا.
نباید خیلی به بچت امکانات بدی.
درکل باید تعادل رو رعایت کنی دیگه.
این رو میگم که سعی کنیم بریم کار کنیم.
اینطور نباشه که بگیم نه مثلا من توی کفاشی کار نمیکنم.
خخخ عجب مثالی زدم. کفاشی خخ.
والا.
حالا هرچی جلو اومد برو کار کن. بالاخره آدم یسری تجربیات رو به دست میاره.
البته برای دخترا که این امکان نیست برن توی مثلا نونوایی کار کنن?
خخخ.
مثلا معمولا منشی میتونن بشن یا فروشنده و اینا.
ولی خب مهم اینه که آدم کار کنه...
بگذریم.
بریم بعدی.
اینجا میگه که مثلا یه سازی رو یاد بگیر.
من دوست دارم که یه سازی بخرم.
ولی خب فعلا پول ندارم :)
ولی درکل هنر، خیلی خوبه.
روحِ آدم رو جلا میده.
واقعا.
بگذریم.
بریم بعدی :)
نظری ندارم. نمیدونم...
خخخ. آقا خیلی این سخته.
فرض کن مثلا باقالی(به قول تُرکا: پاخالا?) بفروشی.
حالا فرض کن که من باشم.
خخخ.
میخوام داد بزنم بگم خدایا شکرت که ما باقالی داریم??
خدایا شکرت که من، چرخ دارم.
خدایا شکرت که اممم. دیگه بجز چرخ و باقالی چی هست؟??
خخخ.
لا اله الا الله.
ولش کن.
بریم بعدی.
ای جان.
این رو خیلی دوست دارم.
میدونی داشتم به چی فکر میکردم؟
ببین.
الان همین کتاب امکان، 11 سال پیش نوشته شده!
سال 1391 نوشته شده.
و بعد خیییلی معروف شده.
خیلیا رو دیدم که درموردش نوشتن.
توی نت یه سرچ کنی میاره برات.
و واقعا داشتم به این فکر میکردم که ببین طرف نشسته یبار یه کتابی رو نوشته و این همه تاثیر گذاشته.
واقعا ها.
خیلی قشنگه.
من خودم همین چند روز پیش بود که کتاب «ریاکت به کتاب شهدایی: یادت باشد...» رو نوشتم.
خب میدونی خودم خیلی چیزا یاد گرفتم.
مثلا اون طرحش رو قبلا یجا دیده بودم ولی توی طراحی کردنش، خیلی اذیت شدم.
چون بلد نبودم.
یه سرچ انگلیسی کردم و یه چیزهایی فهمیدم.
و درست شد.
قشنگه دیگه.
میای توی فتوشاپ، یسری چیزا طراحی میکنی و بعد میاری توی وُرد و اینا.
میدونی.
کلا میخوام یه چیزی بگم.
آقا.
این روش فوق العادس.
قبلا هم گفتم.
چیه حالا؟
این: اکسپلور ... لِرن ... شِیر.
جستجو کن، یاد بگیر و منتشر کن.
باور کن اینطوری خودمون پیشرفت میکنیم.
حالا بقیه رو کاری نداریم.
حالا جلوتر، یکی از ایدهها، وبلاگ نویسی هست. یسری چیزا رو هم اونجا میگم.
بریم بعدی.
خب اینم احتمالا خیلیهاتون انجام میدید.
واقعا کتاب عالیه.
من توی این چند روز، کلی ایبوک خوندم.
آدم هرچقدر که کتاب میخونه، پختهتر میشه.
البته نه هرکتابی رو ها!
خیلی از کتابا فقط ترشحات ذهنیِ نویسنده هست.
نمیدونم تابحال برات پیش اومده یا نه.
ولی یسری کتابارو میخونی و بعد با خودت میگی حاجی جان واقعا هدف نویسنده از نوشتن این کتاب چی بود؟
یعنی واقعا هیچی بهت اضافه نکرده!
و توی این ایده، آقای علی سخاوتی میگه که کتاب «چگونه یک کتاب را بخوانیم» رو بخونیم.
اممم.
میدونی.
حالا کاری ندارم با این کتاب.
ولی درکل میگم بابا بخون دیگه.
هر جور عشقت میکشه بخون.
مثلا اینکه میگه چجور یک کتاب رو بخونیم، قرار نیست که همیشه مثلا قلم و کاغذ پیشِت باشه.
حالا قطعا که درمورد این چیزا که نیست.
ولی خب کلی میگم.
یا مثلا همین تندخوانی.
من اصلا خوشم نمیاد.
چون میگم بابا عین آدم بشین بخون دیگه.
مگه مرض داری که میخوای سریع تموم کنی؟?
من یه مدت کار کردم این تندخوانی رو ولی بعد دیدم بابا چرته ها.
مثل این دیوانه ها تندتند، تندتند چشماتو میچرخونی?
والا.
ولش بابا...
بریم ایدهی بعدی.
این که دیگه عالیه.
هرچی که دوست داری رو میتونی یاد بگیری.
ولی واقعا بچه ها.
انصافا ماها چقدر خوشبهحالمونه.
باور کن.
الان همین اینترنتی که داریم.
همین گوشی یا لپ تاپ.
بالاخره یکی شو یا هردو شو داریم دیگه.
واقعا خدایا شکرت.
واقعا چقدر 100 سال قبل، وحشتناک بود.
تو فرض کن که اصلا اینترنت و این چیزا نبود.
واقعا خیلی مسخرس.
خدایا شکرت بخاطر این همه امکاناتی(facilities) که داریم.
اینم همون مثل قبلی هست.
هرچی دوست داری رو به لیست یادگیریت اضافه کن...
خب اینجا یه حرفی میزنه که خیلی قشنگه.
بذار بیارمش.
ایناها:
«واقعیت اینست که حجم قابل توجهی از اطلاعات موجود بر روی اینترنت به زبان انگلیسی است. در هر زمینه و در هر قالبی. بنابراین می توان گفت که بهره مند شدن از مزیتهای عصر انقلاب اطلاعاتی که ما در آن بسر می بریم، بدون تسلط به زبان انگلیسی بسیار محدود خواهد بود.»
راس میگه واقعا.
دیگه همهمون میدونیم که زبان چقدر خوبه.
حالا یه چیزی.
ببین. روش یادگیری که یه عالمه هست.
ولی میخوایم یه روشی بگم که اثبات شده عالیه.
ببین نمیدونم ایجی هوگ رو میشناسی یا نه.
بهترین معلم زبان دنیاس(اونطور که میگن)
حالا فکر کنم که یک هفته قبل بود که داشتم یه اپیزود ازش گوش میدادم توی کست باکس.
وایسا برم ببینم اسمش چی بود.
خب.
آقا دوساعته دارم دنبال کانالش میگردما(لینک کانالش)
ببین:
این اپیزود بود اگه اشتباه نکنم.
میگفت که داستان انگلیسی، بهترین روش یادگیری زبان هست.
چون لغات رو در قالب های مختلفی یاد میگیری.
خلاصه که داستان خوندن خیلی قشنگه.
و خب کلی داستان انگلیسی هست.
میتونی بخونی.
میتونی سرچ بزنی توی نت و شروع کنی به خوندن.
تازه کلی برنامه هم هست.
تازه!
پادکست منم هست?
آقا داشتم مقدمه چینی میکردم که به پادکست خودم برسه ها??
نه شوخی میکنم.
ولی خب درکل میگم که میتونی به پادکست داستان های کوتاه انگلیسی گوش بدی.
تازه.
الان یه بخش خیلی خوب هم اضافه کردم.
بخش «حس خوب»
داریم زبانمون رو کوچولو کوچولو تقویت میکنیم و حسمون رو هم بهتر میکنیم.
اگه دوست داشتی میتونی بیای گوش بدی.
اگه خواستی، بپّر بیا???
خب اینم از تبلیغِ زیر پوستی?
خخ. خب.
بریم ایدهی بعدی ببینیم چی هست.
نه خوشم نمیاد.
من کلا از ویدیو خوشم نمیاد.
اینکه بیام جلو دوربین و اینا.
خیلی حاشیه داره.
پادکست واقعا خیلی قشنگه :))
آقا به به.
این گزینه رو 100درصد پیشنهاد میکنم و خودم عاشقشم.
ببین.
فقط میتونم بگم که این وبلاگ نویسی خیییییییییییییییییییییییلی خفنه.
و خیلی چیزا به دست میاری.
من واقعا خیلی رشد کردم.
خیلی چیزا یاد گرفتم.
مثلا یه چیز جالب که فهمیدم، این بود که دخترا خیلی دوست دارن حرف بزنن.
باور کن.
این رو توی آبجیِ خودمم دیدم.
و من یه درس زندگی گرفتم.
اینکه حواسم باشه که شنوندهی خوبی باشم.
که خب خیلی باید تلاشمو کنم...
دخترا کلا دوست دارن که زیاد حرف بزنن.
ما پسرا حواسمون باشه فردا که ازدواج کردیم، وقتایی که دیدیم همسرمون ناراحته و اینا، بذاریم فقط حرف بزنه. مثل بُز، حرفش رو قطع نکنیم. بابا بذار حرفشو بزنه...
خلاصه خیلی قشنگه این وبلاگ نویسی.
دوستای خوبی هم پیدا میکنی.
دوستای هم فاز!
و درکل توی وبلاگ نویسی، مجبوری که رشد کنی. وگرنه چیزی برای ارائه نداری!
و یه چیز قشنگ میدونی چیه؟
وبلاگ نویسی باعث میشه که به خودشناسی برسی.
باور کن من خودم رو خیلی بیشتر از قبل میشناسم. این وبلاگ نویسی واقعا خیلی تاثیر داشته. چون میای از خودت میگی که آره من از این خوشم میاد، از اون خوشم میاد و اینا و کم کم به خودشناسی میرسی.
راستی.
من قبلا یه پُستی نوشتم با نام: چگونه نوشتن آنلاین، من را میلیونر کرد؟
حتما بخونیدش(اگه نخوندین)
خیلی مفیده.
بریم بعدی؟ بریم :)
نه نه اصلا خوشم نمیاد.
واقعا چقدر جالب.
بعضیا با عشق، عکس میگیرن.
درحالی که خودِ من اصلا هیچ شور و شوقی ندارم نسبت به این کار.
واقعا هرکسی را بهر کاری ساختن ... مهر آن را در دلش انداختن...
موسیقی خیلی خوشم نمیاد. البته آهنگ گوش میدما. ولی خب اینکه عاشق خوانندگی و اینا باشم نه.
میدونی.
من الان بیشتر آهنگ های سنتی گوش میدم. خیلی دیگه قِری گوش نمیدم. گوش میدما ولی کمتر کردم.
میدونی. این پادکست های سهیل سنگرزاده فوق العادن.
من از اپیزود شماره 30 به بعد توی پادکستِ داستان های کوتاه انگلیسی، توی آخر هر اپیزود یکی از آهنگ هاشو پخش میکنم.
واقعا آهنگ هاش، شاد و آموزندس.
میتونید از توی کانال تلگرامش دانلود کنید.
این رو دوست دارم.
خودم یکم بلد آشپزی.
بذار ببینم چیا بلدم.
امم.
ببین کوکو رو بلدم.
چون عاشق کوکو هستم.
کوکو سیب زمینی اونم داغ داغ!
وااااای.
با گوجه و خیارشور و ماست.
واااای.
خییلی ترکیب سمیای هست.
من اصلا دوست ندارم که کوکو رو سرد بخورم.
باید داغِ داغ باشه :)
آره.
کوکو سیب زمینی بلدم. املت بلدم.
تخم مرغ هم که بلدم.
اممم.
آهان.
قیمه هم بلدم.
ولی همین الان یادم رفته دقیقا چجوری بود.
البته یه بلاگ پُست قبلا نوشتم که هروقت خواستم میتونم برم بخونم :)
این پُست:
میبینی؟
یکی از ویژگی های وبلاگ نویسی، همینه که خودت میتونی از مطالب خودت استفاده کنی.
واقعا خیلی خوبه.
مثلا من یسری چیزا رو داکیومنت کردم.
مثلا قرآن خوندن سر صف مدرسه.
خب من همین الان اصلا یادم نیست که اون موقع چه حس و حالی داشتم.
ولی خداروشکر همون موقعی که از مدرسه برگشتم، اومدم درموردش نوشتم.
و خب الان میتونم برم با جزئیات بخونم ببینم چجوری بود.
واقعا خوب شد که یسری چیزارو نوشتم.
بعدا واسه آدم خاطره میشه...
آره.
خلاصه این آشپزی خیلی قشنگه.
حالا شاید بعدا یه کارهایی کردیم...
ببینیم خدا چجوری هدایتمون میکنه :)
خب بریم گزینهی بعدی.
اینم قشنگه.
من بسکتبال رو خیلی دوست دارم.
ولی خب فعلا نمیتونم برم.
باید برم چشمام رو عمل کنم.
که موند 24 سالگی.
خب الان 18 سالمه.
اونم 24.
اوه.
6 سال دیگه :/
ای خدا شکرت.
نه بابا ها.
اصلا خوشم نمیاد.
بری چونه بزنی آقا جون مادرت بخر :|
نه بابا.
بریم بعدی.
خب.
امم.
من قبلا برنامه نویسی کار کردم.
تحت وب.
ولی خب دیگه گذاشتم کنار.
دیگه حوصلهام نکشید.
میدونی. به پوچی رسیدم خخخ.
با خودم میگفتم خب که چی اصلا این کد اجرا شد.
ولی خوشحالم که تجربه کردمش.
روزهای جالبی بود...
اگه برنامه نویسی کار نکردی، یکم آموزش ببین و کار کن.
شاید خیلی خوشِت اومد و رفتی طراح وب یا اپ شدی.
ولی به نظرم نیازه که همه یه چند خط کد بنویسن...
خب بریم بعدی.
اینم میتونیم فتوشاپ یا پریمیر(تدوین ویدیو) یا چیزای دیگه یاد بگیریم.
که فتوشاپ خیلی معروفه.
من یکم بلدم.
ولی خب باز میشه بیشتر یاد گرفت...
راستی.
اگه خواستین یاد بگیرین، نیازی نیست دوره موره بخرید.
اصلا هیچ وقت برای این چیزا پول نده.
چرا؟
چون کلی آموزش هست.
و یه کانال هست توی یوتیوب به نام: پویوت آکادمی(لینک کانال).
فتوشاپ رو مو به مو توضیح داده.
آموزش هاش هم خیلی با کیفیته.
حالا آموزش های دیگه هم داره.
اگه خواستی یه سر بزن به کانالش.
کارش درسته.
واقعا ببین.
اونی که کارش درست باشه، همه به هم معرفیش میکنن.
تو فقط نیازه که کار درست باشی. تبلیغات دیگه نیاز نیست.
آدما برات انجام میدن. به همین راحتی و جذابی :))
راستی. برای طراحی وب خب میتونی هم کد نویسی کار کنی هم وردپرس.
بابا این وردپرس خیلی قشنگه.
هرچند من خیلی حرص میخورم?
چون اون چیزایی که میخوام رو نمیتونم بسازم.
البته میدونم که میشه درست کردا. ولی خب عجله میکنم دیگه.
این عجله، پدرمو در آورده خخخ.
ولی درکل وردپرس هم ارزش داره که آدم یاد بگیره.
باحاله.
آره اینطوری.
بریم گزینهی بعدی.
اینم جالبه.
ولی خب بلد نیستم و تابحال انجام ندادم...
با کی بری مصاحبه کنی خب؟
چی بپرسی؟
اممم.
نمیدونم والا.
ولی ایدهی جالبیه.
آقاااا?
یا عزیز الله???
منه کیم کُمَک اِلَر؟?(به من چه کسی کمک میکنه؟)
خخخ.
میگن که تبریز اصلا گدا نداره.
چون پول نمیدن??
آقا وار اولسون.
همینه به مولا.
دَمِ تبریزی ها گرم.
نباید کمک کنی بابا.
به نظرم اونی که میاد توی خیابان یه چیزهایی میفروشه باز ازش بخری بهتره.
تا نسبت به این که طرف بیاد دَمِ در.
خخخ.
حالا بعد از ماه رمضون، میبینی باید فطریه بدیم دیگه.
بابا یه زنه هی میومد زنگ مارو میزد.
میگفت فطریه تونو بدید به من :|
ولی واقعا گدایی هم رو میخوادا.
واقعا.
فرض کن.
بری زنگ مردم رو بزنی و بگی به من پول بده??
خب فلان فلان شده برو کار کن دیگه.
یعنی چی.
حالا میبینی همین گداها(beggar) وضعشون از ماهم خوبه ها?
خخ.
بریم گزینهی بعد.
آقا یادتون باشه شکرگزاری هم بکنیما.
ببین. واقعا مسافرت خیلی خوبه.
بابا قرار نیست همیشه بریم یه شهر دیگه که.
اونم با قطار یا هواپیما.
بابا برو چنتا روستا.
یه باغی چیزی.
یعنی من خودم وقتی ماشین بخرم، فقط میخوام برم اینور اونور رو بگردم.
بخدا زندگی همینه.
بری بگردی، عشق کنی.
خخخ به آبجیم میگم آبجی میخوام یه پیکان بخرم و باهم بریم روستاهارو بگردیم.
بعد میگه محمد بابا پیکان چیه آخه?
بعد میگه من سوار پیکان اینا نمیشما?
میگم برو بابا ها. باید سوار شی. یعنی چی :/
درکل مسافرت خیلی قشنگه.
اینم بگم.
ما ایرانیا بیشترِ مسافرت هامون مشهده.
مشهد هم خوبه.
ولی خب بابا این همه شهر هست.
اونارو هم حداقل یبار بریم ببینیم.
طرف میگه من 13 بار رفتم مشهد.
بابا خدا خیرت بده این همه چخبره؟
13 بار!!
بابا خدا توی قرآن گفته سیرو فی الارض(سوره انعام، آیه 11)
نگفته که سیرو فی المشهد :|
خخخ.
حالا کلی میگم.
جاهای مختلف ایران رو بگردیم...
راستی همین امروز من رفته بودم کوه. با بابام و دوستاش.
بعد از تقریبا یک سال فکر کنم رفتم.
قبل این اصلا وقت نمیشد.
خدا لعنت کنه این مدرسه رو.
به ولای علی اصلا نفهمیدیم زندگی چی شد.
هی بخون بخون بخون.
ولی کوه خیلی قشنگ بود.
صبحانه جغور بغور دادن :)
حالا یه نفر اونجا حج رفته بود.
و بعد گفتن که باید صبحانه بدی و اینا.
خخخ. یه صبحانه انداختن گردنش.
قرار شد 2هفتهی بعد بده.
ولی کلا از جمعشون خوشم نیومد.
بابا همه شون پیر هستن :/
بعضی وقتا سیاسی حرف میزدن و منم خوشم نمی اومد.
ای خدا به من یه زنِ پایه بده دوتایی بریم کوه :)
اونجا هم فقط گازش بگیرم :))
ای خدا ای خدا.
خودت مارو هدایت کن که تو بهترین هدایتگر هستی...
راستی.
چنتا عکس هم انداخت بابام.
وایسا آپلود کنم.
آقا ببین بابام کی عکس گرفت?
حاجی بذار من لقمه رو بخورم بعد دیگه ای خدا?
دقیقا زمانی که میخواستم لقمه رو بخورم گرفت خخ.
میبینی توی عروسی وقتی داری شام میخوری یه دفعه با دوربین میانا??
خخخ. بعد تلاش میکنی که لپ هات که باد کرده رو صاف کنی?
وای خدا.
آره دیگه اینطوری.
ولی درکل طبیعیت خیلی توی روح و روان آدم تاثیر داره...
خدایا شکرت❤
خب بریم ایدهی بعدی.
روزانه که زیاده بابا.
هر هفته باز بهتره.
من هر هفته یه انیمیشن نگاه میکنم.
به زبان اصلی. و واقعیتش 30 درصد اینا میفهمم چی میگن.
ولی خب درکل یاد گرفتم که فقط ادامه بدم به این کار.
انیمیشن هایی هم که میبینم رو قبلا توی یه پُست معرفی کردم.
این پُست:
اگه خواستی استفاده کن.
خب بریم بعدی.
چخبره 52تا.
بابا چند نفر باشن کافیه...
اینم همون بحث مسافرته که حرف زدیم.
اینم ایدهی خوبیه که بری یجایی مثل درمانگاه کار کنی...
آقا اصلا خوشم نمیاد از این کارا.
به نظرم روی مهارت هامون کار کنیم بهتره...
اینم مثلا شاید دخترا بیشتر دوست داشته باشن...
خب.
اینجا میتونیم لیست خودمون رو بنویسیم.
حالا بیا بریم من به چنتا ایده بدم.
خب.
ببین خیلی قشنگه. آرامش بخشه.
یه صفحه زیاد وقت نمیگیره.
قبلا یه پُست در این مورد نوشتم. اگه خواستی بخون:
ببین. درمودش حرف زدیم دیگه. فقط میگم بی نظیره.
حتما بنویسید.
داکیومنت کنید.
هر کتابی که میخونی و فکر میکنی یکی دوتا نکته داره بیا درموردش بنویس.
خیلیا لَه لَه میزنن برای متحواهات. نگو چه کسی میخواد بخونه و...
شاید محتوات، به یک نفر توی یجایی از دنیا کمک کنه!
به این جملهها فکر کن هر وقت بی انگیزه شدی.
خلاصه اینطوری دیگه.
ببین. نمیدونم کلا به پادکست علاقه داری یا نه.
شاید به ویدیو علاقه داری.
نمیدونم.
ولی اگه به پادکست علاقه داری، بیا درمورد یه موضوعی که دوست داری محتوا تولید کن.
هرچی که عشقت میکشه.
مثلا من خودم 2تا پادکست دارم.
توی پادکست داستان های کوتاه انگلیسی میام داستان انگلیسی میخونم.
توی پادکست MrAminEs میام درمورد موضوعات مختلف حرف میزنم.
و لذت هم میبرم از این کار.
تو هم میتونی یه پادکست راه بندازی.
حس و حالش قشنگه.
حداقل می ارزه که آدم تجربه کنه.
ببین.
اینایی که میگم رو دارم به خودمم میگما.
خب.
واقعا این رو قبلا هم گفتم که اگه تغییر نکنیم، واقعا بدبختیم.
روی شخصیتمون کار کنیم.
روی اعتقاداتمون کار کنیم.
هر شک وشُبهای داریم برطرف کنیم!
کلا روی خودمون سرمایه گذاری کنیم.
بخدا هیچ کس به فکر ماها نیست!
باید خودمون به فکر خودمون باشیم...
این رو توی امتحانات نهایی خیلی درک و لمسش کردم...
بگذریم.
اممم.
ببینم دیگه چی بگم.
امم.
دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه.
حالا چیزای دیگه رو هم بررسی کردیم دیگه.
مثل آشپزی، یادگیری زبان و اینا.
ولی خب اینا هم یسری پیشنهادات من بود.
بچه ها.
شما هم بیاید توی قسمت کامنت ها پیشنهاداتتون رو بگید.
کامنت های این پُست رو با عشق میخونم.
حتما شما هم یه چنتا ایده بدید.
منتظر کامنت های قشنگتون هستم??
خب.
دیگه حرفام تموم شد.
امیدوارم که این پُست براتون مفید بوده باشه.
خب.
اگه گفتی الان وقت چیه؟ :))
آفرین.
شکرگزاری.
پس بریم.
خدایا شکرت که ما خوشبختیم.
خدایا شکرت که ما سالمیم.
خدایا شکرت که امنیت داریم.
خدایا شکرت که آرامش داریم.
خدایا شکرت که دوستای خیلی قشنگی دارم :)
خدایا شکرت که همیشه مارو هدایت میکنی.
خدایا شکرت که اممم. چی بگیم.
خدایا شکرت که اتاق داریم.
خدایا شکرت که خانوادهی عالی داریم.
خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت❤?
عاشقتم عشقم.
خب.
همین.
اینم از شکرگزاری :)
خیلی وقت بود که اینطوری بلاگ پُست ننوشته بودما.
الهی شکرت.
حالا نمیدونم چندهزار کلمه شد.
میدونی.
از ساعت 3ونیم دارم مینویسم و الان 7وربع هست.
بذار برم ببینم چند کلمه شده.
اوه. 3500 کلمه شد.
بابا ساغول :)
خخ.
خدایا شکرت که انگشت داریم.
خدایا شکرت که چشم داریم.
باز موتور روشن شد?
آقا ول کن بذار بریم دیگه خخخ.
خب بریم دیگه.
بچه ها دمتون گرم که خوندید.
امیدوارم که مفید بوده باشه.
راستی یادتون نره که حتما شما هم ایده بدیدا :)
میخونم حتما.
خب.
بریم دیگه.
فعلا یاعلی.
تاریخ: 29 تیر 1402
** راستی توی کانال تلگرام(MrAminEsCh@) هم مطالب خوبی قرار میدم؛ اگر خواستید یه سَری بزنید **