ناهید یوسفی
ناهید یوسفی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

مهربانی ممنوع


دست سوزنده ی مشتاقت را

در نهانخانه ی جیبت بگذار

تا که پا بند نباشی به کسی دست دهی

خار هایی هستند

که ز سر پنجه ی دوست

با سرانگشتانت می جنگند

*****

دوستی مسخره است

مهربانی ممنوع

و تو ای دوست ترین

در نهانخانه ی جیبت بگذار

دست سوزنده ی مشتاقت را

*****

من و تو باید با سلسله ی باید ها

دست هامان را زنجیر کنیم

با زبان دگران

حرف هامان را تفسیر کنیم

و نگوییم

که بازیگر یک قصه ی نا معتبریم

*****

کاش میدانستی که نباید حس کرد

و نباید دل بست

*****

در فضایی که پر از همهمه ی آدم هاست

من گرفتارترین تنهایم

تو گرفتارترین

*****

دل ما بسته ی وابستگی است

قصه ی ماندن ما

طرح یک خستگی است


ناهید یوسفی

بی دریاییسردرد پایتختهر کس به طریقی دل ما می شکندعطسه های عصبانیناهید یوسفی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید