ناهید یوسفی·۲ سال پیشهُدهُد هادی شدهکنارِ هالهی نورانی ات زانو میزنم و میسوزم در قهوهخانه ی داغِ چشم هایت ....
ناهید یوسفی·۴ سال پیشسماعنیامدم بنشینم، دوباره میچرخمو در حضورِ تو در هر کناره میچرخمبرای چرخه زدن، کنجِ خانه کافی نیستبه کوچه میروم و آشکاره میچرخمنیازمندِ تفأ…
ناهید یوسفی·۴ سال پیشافتاده شب در کار مامیل جهنم میکنم از دست بیکردارهابرزخ به پا شد مردمان، کمتر کنید آزارهامینشنویدم از کسی، دستی بگیرد از کسیدیگر ندارد مشتری، انگیزهی این ک…
ناهید یوسفی·۵ سال پیشمهربانی ممنوعدست سوزنده ی مشتاقت را در نهانخانه ی جیبت بگذارتا که پا بند نباشی به کسی دست دهیخار هایی هستند که ز سر پنجه ی دوست با سرانگشتانت می جنگند*…