ناهید یوسفی·۴ سال پیشتهران سمّیهوا در هوا، موجِ توفانِ سمّیصدا در صدا، صوتِ انسانِ سمّیبه روی زمین، سرزمینی ندارممن و پرسه در «شهر تهران» سمّیدلِ کوچهها خسته از تنگ روحی…
ناهید یوسفی·۵ سال پیشمحصولات حماسیشغاد را راحت می شناسنداما رستم هنوز ناشناخته در قهوه خانه قلیان می کشدو می کشندشروی پرده هاییکه رنگ پس می دهد****رستم در گوشه و کنار این شه…
ناهید یوسفی·۵ سال پیشپشت میز امضابازی می کنی فیگورت در دیدرس همگان یکی از ابروانت رو به بالا چشمانت گاهی تنگ و هر از گاهی درشت و متحیر پایت کوبنده بر زمین دستت رها در هوا
ناهید یوسفی·۵ سال پیشمهربانی ممنوعدست سوزنده ی مشتاقت را در نهانخانه ی جیبت بگذارتا که پا بند نباشی به کسی دست دهیخار هایی هستند که ز سر پنجه ی دوست با سرانگشتانت می جنگند*…
ناهید یوسفی·۵ سال پیشپریشیدهپشت آرامش یک صاعقه پنهان شده امابر خاموشم و آماده ی طغیان شــده امریشه در خاک نــــدارد دل دریایـــــــی منموج توفانـی ام و راهـی توفان شــ…