
سالن مزایدهٔ «گلدن استاک» بوی چرم گرانقیمت و عطرهای سنگین میداد. نورهای اسپاتلایت روی پایهٔ چرخان مرمری متمرکز بود، جایی که کد0594631 نشسته بود. موهای آبی تیرهاش حتی زیر نور زرد سالن هم میدرخشید. لبخندش را مربیان پرورشگاه «آبیــس» هزاران بار در آینه تمرین داده بودند: زاویهٔ دقیق لبها، درخشش ملایم چشمهای کهربایی، حتی تکانهای حسابشدهٔ دم پشمکی سفیدش.و کوش های خرگوشی که به او ایمپلنت شده بودن همه چیز برای «حداکثر جذابیت بصری» طراحی شده بود.
مزایدهچی با صدایی آهنگین آغاز کرد:
— «لوت ۴۷! محصول انحصاری پرورشگاه آبیــس، گارانتی طلایی ده ساله با پوشش کامل فیزیکی و رفتاری!»
اسکنر دستی روی کد داغ گردنش کشیده شد. روی صفحهٔ عظیم بالای سالن، اطلاعات ظاهر شد
— «پایهٔ قیمت: ۵۰۰٫۰۰۰ یونیت. پیشنهادها؟»
دستی در ردیف پیشاول اشرافی بلند شد:
— «۵۵۰!»
— «۶۰۰ از طرف خانم کراون از غرفهٔ خصوصی!»
— «۶۵۰! اینم کارت اعتباری پلاتینیوم...»
: آرام نفس میکشید.
د: نباید لرزش دستها، نباید تعریق، نباید تغییر ضربان قلب. حتی وقتی زنی با دستکش ابریشمی چانهاش را بالا آورد تا دندانهای صافش را بررسی کند، لبخندش ثابت ماند. او میدانست طبق دستورالعملهای بخش فروش آبیــس:
«مشتریان حق دارند تا ۹۰ ثانیه فیزیک محصول را ارزیابی کنند.»
پیشنهاد به ۹۰۰٫۰۰۰ یونیت رسید. مزایدهچی فریاد زد:
— «آقای الساندرو از غرفهٔ VIP!»
— مزایدهچی لبخند زد. «۹۰۰٫۰۰هزار برای اولین بار... دوبار...»
چکش فروخورد.
«فروخته شد به جناب الساندرو! لطفاً کارت مالکیت جدید در اپ GenTrack تایید کنید.»
او را از پایه پایین آوردند. کارمندی گردنبند چرمی با پلاک نقرهای به گردنش بست:
مالک: الساندرو | کد پیگیری: XJ9-ALX
— «اسمت رو میذارم... آی. از حالا فقط به این صدا جواب میدی.»
—حالا «آی»—سرش را به نشانه تأیید خم کرد.
وقتی الساندرو دستور داد: «بریم خونه، آی»، او با قدمهای اندازهگیریشده دنبال مالک جدیدش راه افتاد. دم پشمکیاش با ریتم خاصی تاب میخورد—ضربانی که دوربینهای نظارتی پرورشگاه، آن را «الگوی حرکتی بهینه برای جلب نظر» نامیده بودند.