امید کارگر
امید کارگر
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بهتان قلبم بی‌پرواست

بی‌هوا می‌زند

مانند عقلم ترسو نیست

بی‌هوا می‌زند و این مرا می‌ترساند

ترسهایم را روبرویم رسوا می‌کند

دودلی‌ام را آشکار می‌سازد

تناقض‌هایم را بی‌پرده فریاد می‌زند

آری قلبم بی‌پروا بهتان می‌زند

و این تنها قسمت از من است که بی‌پروا عمل می‌کند

آهنگ حروفش برایم غریبه است

نمی‌شناسمش

ب ی پ ر و ا؟

حافظه‌ی خوبی ندارم

در حقیقت حافظه‌ام افتضاح است

اما فکر می‌کنم در پانزده سالگی برای آخرین بار بی‌پروا بودم

مسیر پانزده ساله‌ای که طی کردم آن‌جا به بن‌بست خورد

مسیرم را عوض کردم

و بابتش نیز خوشحالم

اما بی‌پروایی‌ام را هم آنجا از دست دادم

این روزها اما

دوباره حسش میکنم

در قلبم

بهتان قلبم بی‌پرواست...

شعرشعر سپیدترسپانزده سالگی
صرفا علاقه‌مند به نوشتن هستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید