ساختن یک محصول عالی به معنی ایجاد مجموعهای از امکانات بینظیر نیست، بلکه محصولی موفق است که یکپارچه و منسجم باشد. اگر میخواهید محصولی به سازید باید در "نه" گفتن عالی باشید. کلمه "شاید"، "ممکن" یا "بعدا" فایدهای ندارد. تنها لغت "نه" است.
وقتی محصول شما همهگیر شود و طرفدار پیدا کند، مشتریان، همکاران و البته خودتان، محصول را درگیر ایدههای مختلف میکنید. حجم و تفاوت ایدهها به حدی زیاد است که محصولتان را غرق خواهد کرد. و البته اکثر ایدهها هم خوب به نظر میاد و دلایل زیادی پیدا خواهید کرد که "این امکان جدید" را هم اضافه کنید.
در این مطلب ۱۲ وضعیتی مطرح میشود که ممکن است شما را به عنوان مدیر محصول در "تلهی افزودن امکان جدید" بیاندازد:
"ما امکان جدید را با یک گروه امتحان کردیم و تعامل با محصول خوب بوده."
محصول یک سیستم پیچیده است و نمیشود به آن نگاه تک بعدی داشت، دو مشکل در این نوع استدلالها وجود دارد:
۱) اغلب این دادهها بر اساس یک گروه خاص بدست آمده و قابل تعمیم به کل مشتریان محصول نیست. گاهی اوقات افراد با پرسش از اطرافیان به نتیجه میرسند که نیاز اساسی به افزودن فلان امکان وجود دارد.
۲) مسئلهی دوم این است که "آیا این تعاملی که بوجود آمده مرتبط با محصول شما است؟"، فرض کنید بازی تتریس را به صفحه اول وبسایت اضافه کنید و تعامل کاربران و نرخ ماندگاری کاربران در سایت افزایش پیدا کند. اما این به این معنیست که محصول شما بهتر شده؟
افزودن تتریس به محصول شما، به نظر ایدهی خندهداری میآید اما خیلی وقتها ما در تلهی همین سبک ایدهها میافتیم، امکاناتی که تعامل ایجاد میکنند اما هیچ کمکی به رشد هستهی با ارزش محصول نخواهند کرد.
کلی ایده و امکان بدردنخور وجود داره که میشه خیلی سریع ساختشون و دقیقا مسئله اصلی این است که کم بودن حجم کار دلیل موجهی برای افزودن آن امکان به محصول نیست.
و البته واقعیت اینه که هیچ امکانی اصلا کوچک نیست، فرض کنید تغییر آیکنی در صفحهی اطلاعات فیلم فیلیمو، منجر خواهد شد به مجموعه کارهای زیر:
این کوچکترین حالت تغییر است.
خیلی وقتها در محصولات کوچکتر یا بیزنسهای B2B درخواست یک امکان خاص از سمت مشتری مطرح میشود و افزودن این مدل امکانات یکجور باج دادن به حساب میآید!
اما بهتر بدونید که یک مشتری هیچوقت مهمتر از یک محصول خوب نیست و شما با باج دادن به تک مشتریها درواقع دارید حق دیگر مشتریها که نیاز به یک محصول منسجم و قوی دارند را ضایع میکنید و تبدیل به کارمند مشتریتان میشوید!
این مدل امکانات کم کم روی هم انباشته شده و کنترل محصول از دست شما خارج میشود.
یکی از راهکارهای رایجی که برای افزودن امکان جدید به شما پیشنهاد میشود، اختیاری کردن امکانات است اختیاری کردن امکانات به ظاهر پیچیدگی را از ظاهر حذف میکند اما همچنان این پیچدگیها در هستهی محصول شما باقی میماند و رشد میکند و صد البته چون این امکانات در دیدرس نیستند معمولا محصول شما را پر از مشکلاتی میکنند که شما از آن خبر ندارید.
اگر شما فقط بر اساس یک داستان که فلانی گفته دوستان مدرسهام نیاز به این امکان خاص دارند و ... محصول خودتان را بروز کنید، درواقع پا گذاشتید روی هرچه تجربه و دانش در مورد تحقیق و تصمیمیگیری است!
تصمیمگیری برای محصول نباید تک بعدی باشه و نیاز به بررسی همه جانبه دارد.
متاسفانه گاهی وقتها کارها فقط به این دلیل ایجاد میشوند که بیکار نباشیم! یا بدتر از اون وقتهایی هست که تیمها نگران میشوند که هیچ برنامهی جدیدی ندارند و شروع میکنند به ایجاد ایدههایی از سر بیکاری...
اما اگر شما در وضعیتی قرار دارید که نیازی به افزودن امکان جدید ندارید، بهترین وقت برای "تمیزکاری" است و احتمالا کلی کار کوچک عقب افتاده دارید که قرار بوده یک روزی اصلاحشان کنید، الان وقتشه!
این از اون عبارتهای انگیزشی است که خیلی وقتها میشنویم ولی یک سوال: اینکه توانایی انجام کاری را داریم، یعنی حتما باید انجام بدهیم؟
این مدل عبارتهای انگیزشی ممکن است دو نتیجه داشته باشد:
همیشه حواستان به اعداد خام باشد و مراقب کسانی باشید که برای استدلال از اعداد خام استفاده میکنند. این اعداد میتوانند با ما بازی احساسی کنند و حواسمان را از هدف اصلی پرت کنند.
افزودن امکانی به محصول پیشنهاد(القا) میشود با این دیالوگ: "تعداد نفراتی که این امکان را خواستهاند در ورزشگاه آزادی هم جا نمیشوند!"
در نقش مدیر محصول قرار بگیرید: آیا میخواهید به ۱۰۰ هزار نفر بگید نه؟!
به نظرم قاطعانه بگویید "نه"! بخاطر اینکه سوال درست این نیست که "آیا میتوانیم با تعداد نفراتی که این امکان را میخواهند، ورزشگاه آزادی را پر کنیم؟" بلکه باید بپرسیم "آیا این امکان نیاز اکثریت مشتریان ما است؟"
۷۱۳,۰۰۰ به عنوان یک عدد جذاب و به مقدار کافی بزرگ است اما نیاز است که این عدد را به صورت نسبی بیان کنید ممکن است برای پروژهای این تعداد ۷۰٪ کاربرانش شود و برای پروژهای دیگر به ۲٪ کاربران هم نرسد. مراقب اعداد خام باشید.
این که رقیبتان یک امکانی را دارد دلیل بر خوبی آن امکان نیست. شاید اصلا آنها تصمیم دارند آن امکان را به زودی از محصولشان حذف کنند. درست نیست که همیشه فکر کنید رقیبتان باهوشتر و حرفهایتر از شماست، ممکن است آنها هم مثل شما در حال آزمودن ایدههای مختلف باشند.
وسواس در مورد ویژگیهای محصول رقیب باعث میشود که همیشه فناوری دیروز را فردا به دست مخاطبانتان برسونید.
هر محصولی ممکن یک امکان جدید ارائه کند، این دلیل بر این نیست که شما هم حتما باید همان کار را بکنید. فکر میکنید اگر رقیب شما یک امکان جدید اضافه کند همهی مشتریان شما میروند و دیگر نیازی به محصول شما ندارند؟ اشتباه نکنید کاربران به دنبال امکانات جدید نیستند، آنها به دلیل هستهی با ارزش محصول و برای ویژگیهای اصلی از محصول شما استفاده میکنند. شما باید روی ویژگیهایی سرمایهگذاری کنید که اولا به هستهی محصول شما کمک جدی کند و دوم توان ایجاد با کیفیت آن امکان را داشته باشید.
خیلی وقتها امکاناتی هست که تیم شما تجربهای روی آن موضوع ندارد و اگر آن امکان را بخواهید تولید کنید بر اساس نیاز واقعی تولید نشده و مجبورید بر مبنای تصورتان پیش بروید.
اگر رئیس، از نیازهای محصول با خبر و از بینش لازم برای تصمیمگیریهای مدیریت محصول برخوردار است، پس این درست است که خواستهاش اجرا شود. اما اگر کسی(یا حتی خود رئیس!) سعی میکند از این راه کارش را پیش ببرد و یا این حس را القا کند باید از این موضوع آگاه شود که تصمیمگیری درباره محصول نیاز به نگاه جامع دارد.
تصمیمگیری توسعه محصول کاری سخت است. و همیشه مجبور هستید درگیر بحثهای "چرا اینکار را نکنیم" بشوید.
خیلی وقتها کارهایی پیشنهاد میشود که نمیدانید آیا کار مناسبی برای محصول شما است یا نه اما ذهن ناخداگاه وقتهایی که نمیداند کاری خوب است یا بد از روی تنبلی و نداشتن جرات تصمیمگیری، قبول میکند که آن کار را انجام دهد!
آن وقت بعد از انجام کارهای ناشناخته(جاهایی که جرات تصمیمگیری نداشتید و کنار کشیدید) محصول شما تبدیل میشود به یک مخزن از امکانات و پیچیدگیها.
کنار نکشید، شما باید تصمیم بگیرید!
هیچ محصولی نباید نقشه راهش را با کلی ایدههای کمارزش شلوغ کند. در مسیر توسعه محصول، ایدههای چشمگیری در بیراهه دیده میشوند که اگر به سمتشان برویم از مسیر اصلی خارج میشویم و انرژیمان را در راهی خرج میکنیم که نیاز واقعی کاربرانمان نبوده.
فقط روی هستهی با ارزش محصول و نیاز واقعی کاربرهایتان تمرکز کنید.
این مطلب بر اساس "Product strategy means saying no" نوشته شده و ترجمه نیست پس خواندن مطلب اصلی را از دست ندهید.
اگر این مطلب برایتان مفید بوده برای کسایی که فکر میکنید این مطلب را دوست دارن بفرستید و اگر خیلی با مطلب حال کردین، میتونید یه قهوه مهمونم کنید: دونیت قهوه!