مشکلات شدید گوارشی داشتم و کافی بود یک بار پرخوری کنم؛ تا چند روز پشت سر هم از درد معده خوابم مختل می شد. نفخ حاد زندگی ام را تحت تاثیر قرار داده بود. شبها در خواب، خفه می شدم و از خواب می پریدم. نکته جالب این بود که با وجود رعایت کردن نکات به اصطلاح علمی “تغذیه سالم”، هر روز بدتر از روز قبل می شدم و مشکلات گوارشی تشدید می شدند. علاوه بر این، وزنم هم بیشتر می شد! به نقطه ای رسیده بودم که جوراب پوشیدن برایم خیلی سخت شده بود (آنهایی که اضافه وزن زیاد دارند، این موضوع را درک می کنند).
رژیم های غذایی مختلفی را امتحان کرده بودم. حتی یک بار به مدت یک ماه فقط میوه خوردم، به این امید که مشکلات مربوط به اضافه وزن و دردهای معده کاهش پیدا کنند. معمولاً تنها اتفاقی که می افتاد این بود که چند روز اول چند کیلو وزن کم می کردم و سطح انرژی ام آنقدر پایین می آمد که نمی توانستم به کارهای عادی روزانه برسم. بعد از اینکه نتیجه ای حاصل نمی شد، منصرف می شدم و چند ماه بعد می رفتم سراغ رژیم بعدی که به عنوان “بهترین رژیم” تبلیغ می شد.
یک بار هم رژیم سختگیرانه غذایی را با ورزش ترکیب کردم. روزی 10 کیلومتر داخل پارک و خیابان می دویدم. چند ماه این کار را ادامه دادم، تا اینکه مفاصل پاهایم به شدت دچار درد شدند و به پزشک مراجعه کردم. متخصص گفت با وزن من حتی پیاده روی زیاد هم برای سلامتی خوب نیست، چه رسد به دویدن، آن هم روزی 10 کیلومتر!
چند سال رژیم نگرفتم و وزنم به بالای 115 کیلو رسید. البته باشگاه می رفتم و وزنه میزدم. این بار، بدنم بعد از هر غذا گر می گرفت. خونریزی معده هم به مشکلاتم اضافه شد. بعد از هر وعده غذایی، احساس خواب آلودگی شدید تمام وجودم را فرا می گرفت. حتی بعد از بیدار شدن هم سرحال نبودم.
به پزشک های مختلفی مراجعه کردم. تشخیص این بود که یک نوع باکتری (به اسم هلیکو باکتر) در سیستم گوارشم هست. چندین دوره آنتی بیوتیک قوی را امتحان کردم. یکی دو هفته بعد از اتمام دوره درمان، همه علایم برمی گشتند: این بار با شدت بیشتر!
یک بار به توصیه یک پزشک، روغن و گوشت قرمز را از وعده های غذایی حذف کردم. اوایل احساس بهتری داشتم، اما چند مدت بعد همه چیز برگشت به روال سابق.
هم در ایران و هم در آمریکا مشورت پزشکی گرفتم و نظر اکثریت این بود که کلاً غیر درمان با آنتی بیوتیک که عوارض دیگری دارد، کاری نمی شود کرد و باید با مشکلاتم کنار بیایم. ظاهراً من جزو چند درصدی بودم که واکنش شدید به فعالیت هلیکو باکتر نشان می دادم.
دیگر قبول کرده بودم که سیستم بدنی من مشکل دارد و نمی شود کاری کرد. یک روز عکس یکی از دوستانم را که ساکن آمریکا است در پروفایلش دیدم. خیلی لاغر شده بود. نگران شدم: گفتم شاید مشکل پزشکی دارد. چند ساعت بعد ارتباط برقرار کردم و پرسیدم ماجرا چیست. گفت دارد یک رژیم جدید امتحان می کند و در عرض چند ماه، 40 کیلو وزن کم کرده است!
به من توصیه کرد رژیم را امتحان کنم. توی دلم خندیدم و با خودم گفتم، باز یک رژیم دیگر و باز یک شکست دیگر: واقعاً تحملش را ندارم! اصرار کرد که رژیم خیلی خوبی است. بعد از چند ساعت گفت و گوی اینترنتی، قانع شدم که این رژیم را هم امتحان کنم… رژیم کتو!
رژیم کتو یا کتوژنیک
این رژیم به این صورت است که شما باید اکثر غذاهای کربوهیدرات دار را از برنامه تغذیه خود خارج کنید. یعنی خداحافظ برنج! خداحافظ نان! خداحافظ اکثر میوه ها! خداحافظ سیب زمینی سرخ کرده و سرخ نکرده! خداحافظ ماکارونی!
در واقع، نباید بیشتر از 20 گرم کربوهیدرات در برنامه غذایی خود داشته باشید. بیشتر سبزیجات میخورید و روغن و گوشت. روغن (انواع آجیل بدون کربوهیدرات زیاد، روغن حیوانی، سوپ استخوان…) حدود هفتاد درصد نیاز انرژی روزانه شما را تامین میکند و مقدار کمی هم محصولات پروتئینی (در حد 25 درصد نیاز انرژی) مصرف می کنید. پنج درصد باقی مانده هم که اجباراً کربوهیدرات است.
در اصل، هرم معروف غذایی را باید وارونه کنید و تجویزهای رایج پزشکی را نادیده بگیرید. هدف این است که به بدن خود یاد دهیم به جای استفاده از کربوهیدرات به عنوان منبع اصلی انرژی از چربی استفاده کند.
تجربه شخصی
در روزهای اول، فشار خیلی زیادی را تحمل کردم. انگار که مریض شده بودم. چیزی شبیه انفلانزای شدید. سطح انرژی ام خیلی پایین بود. به هیچ کاری نمی رسیدم. حس گرسنگی شدید داشتم. حدود یک هفته به این صورت طی شد.
روزهای بعدی، حس بهتری داشتم ولی دلم برای غذاهای قبلی تنگ می شد. باید قبول کنیم که غذاهایی که کربوهیدرات دارند، خیلی خوشمزه هستند!
وزنم داشت کم می شد، البته نه به سرعت چند روز اول. از حدود هفته چهارم دیگر دلتنگ غذاهایی که قبلاً دوست داشتم، نبودم. به رژیم عادت کرده بودم. نفخ و علایم مربوط به آن کاملاً از بین رفته بود. حس خوبی داشتم. تنها مشکلی که بود این بود که نمی توانستم مثل سابق وزنه های سنگین بلند کنم. قدرت فیزیکی ام افت کرده بود. تعداد دفعات اجابت مزاج خیلی کم شده بود.
هر روز حدود 250 گرم کاهش وزن داشتم و از این جهت خیلی خوشحال بودم. سطح انرژی ام به مرور زمان داشت بالاتر میرفت. کیفیت خوابم خیلی بهبود پیدا کرده بود. دیگر به اندازه سابق حس خفگی در خواب نداشتم. حالا بعد از گذشت چهار ماه…
ماه پنجم
وزنم کمتر از اوایل بیست سالگی شده است که عالی است. شکم و پهلوها آب شده اند. به نظر نمی آید حجم عضلانی زیادی از دست داده باشم. سطح انرژی ام هنوز به حد قبل از رژیم نرسیده است، ولی خودم هم دیگر مثل سابق اصرار ندارم در باشگاه وزنه های سنگین بلند کنم. علایم دیگری را که در این مدت مشاهده کردم، لیست میکنم: واقعاً نمی دانم به این رژیم مربوط است یا نه، ولی اتفاق افتاده اند!
علایم بعد از رژیم
چند نکته جالب
در آخر، باید تاکید کنم که این نوشته صرفاً تجربیات شخصی بنده است و هیچ مدرک مربوط به پزشکی ندارم و دوره ای هم در این زمینه نگذرانده ام. تخصص بنده آموزش زبان انگلیسی است و معمولا هم در همین مورد می نویسم. لطفاً قبل از شروع این رژیم، در مورد آن مطالعه کنید چون برای بعضی افراد (مثل بیماران قلبی) توصیه نشده است. همچنین، باید اشاره کنم که هدف اصلی من از ادامه این رژیم، بهبود شاخص های سلامت است و نه صرفاً کاهش وزن چون اساساًً ورن من به ثبات رسیده است.