افرادی که در تله رهاشدگی گرفتار شده اند دائما نگران از دست دادن افراد مهم زندگی شان هستند، آنها اعتقاد دارند که عزیزانشان به زودی خواهند مرد یا به خاطر یک نفر دیگر طرد می شوند و در نهایت تنها می شوند.
برای مثال پدرش که از خانه خارج می شود فکر می کند که آخرین باری است که او را می بیند.
همسرش که به مسافرت می رود دائما در این فکر است یا خواهد مرد و یا به او خیانت خواهد کرد. اگر دوستی پاسخگوی تماسش نباشد فکر می کند تاریخ انقضای رابطه دوستیشان فرارسیده است.
این افراد از مقاصد دیگران برداشت های اشتباه می کنند و بر اساس آن واکنش های افراطی از خود نشان می دهند.
همچنین بخوانید: تله های زندگی چه هستند؟
این افراد به دلیل نداشتن یک پایگاه امن از جدایی های موقت، سخت اذیت می شوند، زمانیکه این افراد رهاشدگی را تجربه می کنند ابتدا دچار احساس وحشت می شوند و به دلیل اضطراب زیاد لحظه به لحظه بر وحشتشان افزوده می شود، سرانجام پس از چند روز از این احساسات کاسته می شود و فرد شکست را می پذیرد و دچار سوگ خواهد شد و این سوگ می تواند منجر به افسردگی شود.
همچنین بخوانید: چگونه یک روانشناس خوب پیدا کنیم؟
جالب است که افراد با تله رها شدگی در زندگی عاطفی خود به افرادی جذب می شوند که از روز اول احساس رهاشدگی را در آنها به وجود می آورند.
این افراد به انسان های متعهد، با ثبات و مسئولیت پذیر جذب نمی شوند چرا که با پیش فرض های آن ها همسو نیست . این فرایند جذب شدن به افراد بی تعهد کاملا ناخودآگاه است.
افراد گرفتار در تله رها شدگی در نبود طرف مقابل احساس نگرانی می کنند ولی در هنگام نزدیکی طرف مقابل نیز احساس امنیت و آرامش نمی کنند چرا که در همان لحظه هم ترس از دست دادن طرف مقابل را دارند.
تمرکز اصلی برای به وجود آمدن تله رهاشدگی بر روی محیط دوران کودکی است.
هرچند پژوهش های بر روی نوزادان حاکی از آن است که برخی نوزادان واکنش بیشتری به محرک های محیطی نشان می دهند، اما به طور کلی نقش بیولوژیکی و به اصطلاح خلق و خو در گیر افتادن در تله رهاشدگی کمتر از نقش محیط است.
به طور کلی دو نوع تله رهاشدگی وجود دارد:
اگر محیط دوران کودکی و خانواده کودک شدیدا حمایتگر باشند و به کودک اجازه کسب تجربه های جدید ندهند رها شدگی مبتنی بر وابستگی در ذهن کودک شکل خواهد گرفت.
و اگر محیط دوران کودکی بی ثبات باشد و کودک از لحاظ هیجانی دچار حس ناامنی شود، رهاشدگی مبتنی بر فقدان و نا امنی در ذهن کودک نقش خواهد بست.
و اما ممکن است رخ دادن اتفاقاتی در زمان کودکی فرد باعث گیر افتادن فرد در تله رهاشدگی شود، مانند: از دست دادن یکی از والدین، بستری بودن مادر در بیمارستان و یا جدایی طولانی مدت از کودک، مادر افسرده، انتفال نوزاد به مراکز نگه داری اطفال، جدایی والدین از یکدیگر، والد همیشه مست و از این قبیل.
همچنین بخوانید: تله محرومیت هیجانی چیست؟
سبک مقابله ای تسلیم: در این نوع سبک افراد گرفتار در این تله، کسانی را انتخاب می کنند که دائما در دسترس نیستند و حس رهاشدگی را در او تحریک می کنند.
سبک مقابله ای اجتناب: افرادی که این سبک را انتخاب می کنند از ترس تنها شدن و برای اجتناب از رنج و اضطراب وارد هیچ رابطه صمیمی نمی شوند و به اصطلاح صمیمیت گریز هستند.
سبک مقابله ای جبران افراطی: این افراد در کوچکترین زمانی که رها شوند به پرخاشگری های افراطی می پردازند یا شریک عشقی خود را بیش از حد کنترل می کنند.
از بین درمان های مختلف در اینجا به درمان های شناختی اشاره می کنیم.
از آنجائیکه افراد گرفتار در این تله این باور غیرمنطقی اصرار دارند که افراد مهم زندگی باید همیشه در دسترس باشند، هدف اصلی درمان شناختی بر این است که باورهای غیر منطقی و دیدگاه های افراطی افراد گرفتار در این تله را تغییر دهد.
درمان به بیمار کمک می کند که به هنگام جدایی های کوتاه مدت از افراد مهم زندگی شان فاجعه سازی نکنند.
به افراد آموزش داده می شود که هر کس برای خود مرزی دارد و نیاز دارد زمانی تنها باشد. برای مثال شریک عشقی تو به عنوان یک انسان حق دارد گاهی تنها باشد، تنهایی به مسافرت برود و با افراد دیگر تعامل کند و همه این ها به این معنا نیست که قصد دارد به تو خیانت کند و تو را برای همیشه تنها بگذارد.
در درمان تله رهاشدگی، رفتارهایی مانند کنترل بیش از حد، حسادت و وابستگی کنار گذاشته می شود.
در سایر روش های درمانی، فرد از طریق تصویرسازی های ذهنی خاطرات رها شدنش در دوران کودکی را دوباره تجربه کرده و خشم خود را ابراز می کند و به یک تصویر ذهنی سالم دست پیدا می کند.
طی درمان، زمانی که درمانگر فرد را طی برهه ای تنها می گذارد، فرد دوباره همان حالت های وحشت و اضطراب را تجربه می کند که فرصت خوبی است که قدمی برای درمان خود بردارد و درمانگر هم به فرد در طی این مسیر کمک می کند.
همچنین بخوانید: روانشناسی، راهی برای بهبود زندگی