ویرگول
ورودثبت نام
رمیصآ :)
رمیصآ :)خزعبلاتِ ساخته ذهنِ یک دهه نودی !
رمیصآ :)
رمیصآ :)
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

انتظار

اصلا این همه روز منتظر بمونم که چی شه؟

منتظر چی بمونم وقتی می دونم در باز نمیشه و لشگر خانواده نمیان خونمون؟

اول فکر می کردم چیز خاصی نیست و به راحتی پشت ِ سرش میذارم

ولی خب مهاجرت به یه شهر غریب اونقدرام آسون نبود

اینکه دلت واسه تجریش ،

واسه پارک ِ دم خونتون ،

واسه خانوم کتابدار کتابخونه ی محل تنگ شه چیز راحتی نیست

حسرت اینکه اگه اونجا بودی الان حالت چقدر بهتر بود و حسرت این که دوباره صدای جیغ جیغ و دعوای دختر خاله پسر خاله تو بشنوی سخته

حسرت خیلی چیزا به دل ِ آدم میمونه

مثلا بخوام مثال بزنم...

فکر کن رفیقت که فقط همون سال ِ ششم باهاش آشنا شدی ، خیلی دوستش داشتی و بعد شیش سال پیداش کردی...

حسرت دوباره دیدنش به دل بمونه

یا بازم بخوام بگم

حسرت اینکه بچه های مدرسه تورو توی اکیپشون ، فقط برای یه بار راه بدن میمونه

اینایی که میگم چیزای آسونی نیست که از سر گذروندم

پشت هر جمله کلی گریه و دلخوری و غصه ست :)

1404/4/16*

حسرتخالهدل
۶
۰
رمیصآ :)
رمیصآ :)
خزعبلاتِ ساخته ذهنِ یک دهه نودی !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید