زمان بی رحم تر از همیشه عقربه های خود را روی اعداد گره میزد
و شب را به طلوع خورشید و روز به تاریکی شب پیوند میداد
همه در اسارت به زنجیر کشیده شده بودند
غل و زنجیر افکارپوشالی که از نیاکانمان به ارث برده بودیم
شب ها پریشان و شرمگین و روز ها شوریده حال و مضطرب می دویدیم اما درد ها پایانی نداشتن و همه چیز به هیچ و پوچ ختم میشد...
بی آنکه میدانستیم می زیستیم
رضاعیدیان
@reza.eydiyan