ویرگول
ورودثبت نام
Morteza
Morteza
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

مرگ در بی خبری و تنهایی وحشتناک است

از محفل برادران جدا شده و حقیقت را در میان آدمیان جستجو کرد پس نیافت و رهسپار تاریکی شد !

سرانجام لطافت روحش طاقت تاریکی را نیاورده و نفس های آخر خود را تنهای تنهای در آغوش سیاهی شب و در انتظار سپیده دم صبح کشید !

می گویند معمولا در آخرین و تاریکترین لحظات زندگی جنگجویان راه حقیت ، بانوی شب آن مقدس دست نیافتنی بر آنان نازل شده و روح زخمی و خسته ی آنان را به سمت نور می برد اما هر چه اطراف را می نگریست و انتظار می کشید بجز سیاهی بی انتهایی که حتی سنگ و کلوخ ها را نیز از دیده ها مخفی کرده بود هیچ چیز و هیچ کس دیده نمیشد .

هیچ چیز در این جهان به اندازه ی مرگ در بی خبری و تنهایی وحشتناک نیست اما او بیشتر از آنکه وحشت زده باشد دلتنگ و غمگین بود !

پس از کشمکش های فراوان این مبارزه پایان یافته و با چشم هایی که منتظر روشنایی بودند خود را تسلیم تاریکی کرده و جان سپرد اما درست در آخرین لحظه قطره اشکی از چشم او جاری شده و تبدیل به ماه شد تا دیگر هیچ جنگجویی که در دل تاریکی فرو رفته است در انتظار روشنایی صبح جان نسپارد !

آورده اند چشم های هرکسی منتظر بماند سرانجام یک روز آن ماه را که از هر ماه دیگری زیبا و واقعی تر است خواهد دید .

رینزایی


رمانداستانقصهجنگجوی حقیقت
آروم باش ، آخرش چال میشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید