دوش در خلوت و در حال نزاری بودم
خسته و بیرمق اندر غم و زاری بودم
گفتم ای رب که بزرگی و کریم
قادری باکرمی خوب و رحیم
هر چه خواهی چه شود؟ میبشود
گر نخواهی چه شود؟ می نشود
روشنیبخش جهان کیست؟ تویی
هست بخش دو جهان کیست؟ تویی
جملهی هستِ جهان گوش به فرمان تواند
هر چه خواهند همگی دست به دامان تواند
پس بیا و کرمی کن و مرا هم دریاب
من نوپا من مفلس من مانده در خواب
از تو خواهم که مرا شغل دهی شغلی خوب
شغل با بیمه و در آخر ماه پولی خوب
اندک اندک بشود جمع همان پول شوم ثروتمند
بخرم خانه و خودرو بشوم ارزشمند
بعد یابم گلکی خوش سیرت
همسری بانمک و خوش طینت
به خوشی دل بسپاریم و به هم یار شویم
شکر گوییم تو را بنده غمخوار شویم
بانگ آمد که قبول است جوان خوشدل
شغل خواهی دهمت بس خوشگل
جیره ماه بگو چند شود
تا دل ریش تو خرسند شود
اشک شوق آمد و با بغض بگفتم پنجاه
جور جور است اگر این بشود پابرجا
گفت رب بنده ابله، نشود
حکم و قانون که شکسته نشود
ما خداییم درست است ولیک
جز به قانون نشود کار به نیک
جیره هر ماه در ایران رمین
بیست میلیون است نیست افزون ز این
گفتمش یا رب قبول است بیست باد
هر که رب را نه بگوید نیست باد
گفت آن پروردگار متعال
باز هم دارم زتو من یک سوآل
فرض کن دادم به تو من موهبت
دادمت سبزینه، ای با منزلت
خورد و خوراکت شود از نور جور
نیستی محتاج گوشت و مرغ و سور
کلهم گردد پسانداز جیرهات
میشود افزون به هر ماه کیسهات
گر بخواهی سقف بالای سرت
خودرویی زیبا و همسر در برت
هیچ میدانی چقدر این است بها
بیش از چندین و چند میلیاردها
چند سال باید بکوشی مستمر
تا نهال آرزو افزون شود یابد ثمر
پس بیا و دست از این رویا بشوی
چیز دیگر از خدایت تو بجوی
چون که حق این را بگفت حیران شدم
اندکی از کار خود خندان شدم
پس اگر این است فرجام جوانی و تلاش
بیخیالش میشوم کار و معاش
میشوم علاف و بیعار و پلید
میشود زین ره به مقصودی رسید