عزیز من رسم زندگی همینه، سرگشتگی پشت سرگشتگی بیقراری پشت بیقراری؛ زندگی پیوسته، بیقرار و بیمجال سپری میشه. و تو باید بدونی که چی میخوای، اگه ندونی چی می خوای سرگشته می شی؛ یا باید بدونی که چی می خوای یا باید اونقدر تلاش کنی تا بفهمی که چی میخوای؛ و در همه این سرگشتگیها و چرخ و واچرخ زدن ها، فقط باید تلاش کرد و ادامه داد. باید به نیروی درونی خودمون اعتماد کنیم این نیرو در همه آشفتگیها، مثل آهنربایی که برادههای نامنظم رو منظم میکنه و بهشون شکل میبخشه؛ در کار شکل دادن به استعداد ما خواهد بود هر چند به کندی. میدونی، باید به نغمههای درون گوش داد، به بیراهه نرفت و تلاش کرد تا زندگی روی خوشش رو نشون بده. گاهی وقتها نغمههای درون ما، به دلایل نامعلومی گنگ و مبهمه و حتا می تونه در هیاهوهای حاکم بر زندگی روزمره خاموش و به سکوتی رخوتبار تبدیل بشه؛ و درست همون موقع باید ادامه داد و ادامه داد و ادامه داد تا با دستیابی به سکوتی دلنشین امکان شنیدن این نغمهها به صورتی مشخص و تاثیرگذار فراهم بشه. و تازه اونوقته که این نغمههای گنگ و مبهم به آواهایی دلنشین بدل میشه و این آواها شکل تازهای به زندگی ما میبخشه. مثل صعود به یه قله میمونه. باید سختی ها رو تحمل کنی، دست از تلاش برنداری، ادامه بدی تا به قله برسی. عاره عزیز دل من زندگی این جورییه.