ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

آیا انحلال سپاه پاسداران می تواند کشور را آباد کند؟

بطور تاریخی، ظهور نظام سرمایه داری در جهان بر بستر روابط تجاری استعماری شکل گرفت. به این ترتیب که در دوران مرکانتیلیسم (یا تجارت گرایی) تعدادی از حکومت های اروپایی بر سایر مناطق جهان احاطه و تسلط پیدا کرده و قوانین تجاری انحصاری خود را به طرق مختلف بر مستعمرات تحمیل می کردند. نمونه های بی شماری می توان یافت از صنایعی که در جوامع مستعمره وجود داشته و حتی از صنایع مشابه در جوامع استعمارگر پیشرفته تر و مستحکم تر بودند، اما در نتیجه تسلط استعمار این صنایع به تدریج نابود شدند. بعنوان مثال، پل باران در کتاب معروف خود «جهان سوم و مسایل و مشکلات آن» به صنعت نساجی اشاره می کند که در هندوستان وجود داشت و از صنعت نساجی انگلیس پیشرفته تر هم بود. اما سیاستهای استعماری انگلیس منجر به صنعت زدایی در هند شد، و لذا امکان رشد و توسعه بیشتر برای صنایع نساجی انگلیس فراهم شد. و البته می دانیم که همین صنعت نساجی پایه و بنیان اولیه ای بود که در آینده به توسعه صنایع انگلیس و تبدیل شدن آن به یک قطب صنعتی جهانی منتهی شد.

اما این سیاست های استعماری که از طریق اعمال قوانین تجاری انحصاری دنبال می شد، با گسترش صنایع در جوامع غربی به تدریج اهمیت خود را از دست می داد. زیرا بطور طبیعی اقتصاد جوامع مستعمره در اقتصاد جوامع استعمارگر ادغام می شد، و حتی با برداشتن قوانین انحصاری هم این وابستگی اقتصادی بطور طبیعی بازتولید می شد. بعنوان مثال، وقتی صنعت خودرو سازی در جامعه ای بسیار پیشرفته و در جامعه دیگری بکلی غایب باشد، تمایل عمومی این است که جامعه دوم نیاز خود به مصرف خودرو را از طریق واردات آن از جامعه اول برآورده کند. با توجه به میزان پیچیدگی تکنولوژی خودروسازی، و همچنین بازار مصرف بزرگی که در اختیار جامعه دوم است، جامعه اول در یک نظام تجاری برپایه تجارت آزاد، هرگز توان دستیابی به تکنولوژی مشابه و رقابت با صنعت خودروسازی در جامعه اول را پیدا نمی کند. بنابراین وقتی جوامع استعمارگر به درجه بخصوصی از رشد و توسعه صنعتی دست پیدا کردند، سیاست «بازار آزاد» و «تجارت آزاد» جای خود را به انحصار در تجارت داد.

البته قوانین انحصاری همچنان در اشکال مختلف وجود داشته و هنوز هم دارند، اما کیفیت نظام سرمایه داری بگونه ای متحول شد که ظاهری برابری خواهانه تر پیدا کرد. به این ترتیب که بجای توسل مستقیم به قوانین انحصاری، تمایل به سمت استفاده از انحصار طبیعی در ظاهرِ تجارتِ آزاد پیدا کرد.

مرحله بعدی، گذار از تولید ملی به برندهای جهانی بود. تا پیش از دهه 1970، روی هر کالایی نام کشور تولید کننده آن کالا نوشته می شد، و مصرف کنندگان با توجه به نام کشور تولید کننده اعتبار و کیفیت هر محصولی را درک می کردند. مثلا جنسی که در آلمان ساخته شده بود را از جنسی که در تایوان تولید شده بود برتر می پنداشتند. و جنسی که در آمریکا تولید شده بود را در بالاترین حد کیفیت تصور می کردند. اما از دهه 1970 به اینسو تولید ملی به آن مفهوم به تدریج رنگ باخت و خطوط تولید جهانی شکل گرفتند. به اینصورت که هر قطعه ای از یک محصول در یک گوشه از جهان ساخته شده و نهایتا در کشوری دیگر همه روی هم مونتاژ و سوار می شدند. و اما مصرف کننده نام برندی که روی محصول نهایی می خورَد را می بیند. لذا با وجودیکه اکثر گوشی های اپل و بسیاری دیگر از محصولات عمدتا در چین تولید می شوند، مصرف کننده اینها را به عنوان محصولات آمریکایی می شناسد. و با وجودیکه در همان چین کالاهایی با برند چینی هم تولید می شود که کیفیتی بالاتر از مشابه برند آمریکایی دارد، اما قیمت برند آمریکایی می تواند حتی ده برابر بیشتر باشد، چون در نظر مصرف کننده برند آمریکایی یعنی کیفیت و ارزش بالاتر.

این ساز و کار جدید که در آن جوامع غربی دارای نوعی برتری ذاتی هستند، یکی از خصوصیات نظام نولیبرالیسم است. طرفداران این نظام را بین الملل گرا (globalist) می نامند. بین الملل گرایان در هر دو سوی جهان، یعنی هم جوامع غربی و هم جوامع جهان سوم، حضور پررنگ و قدرتمندی دارند. یکی دیگر از خصائل نولیبرالیسم که به شدت مورد پسند بین الملل گرایان است، همان توزیع به شدت نابرابرانه ثروت است که از طرفی موجب شکل گیری یک اقلیت ثروتمند شده، و از طرف دیگر فقر را در سطوح وسیعی در سطح جامعه گسترش می دهد.

این نابرابری اجتماعی ناشی از ذات نظام نولیبرالیسم جهانی است که مانند یک سانتریفوژ عظیم عمل کرده، ثروتهای جهان را از سراسر جهان جمع آوری و در جوامع غربی متمرکز می نماید. پیشرفت برای انسانهای جهان سوم در نظام نولیبرال به معنی آبادانی جوامع و کشورهای ایشان نیست. بلکه به معنی فراهم بودن امکان مهاجرت و مسافرت به جوامع غربی است که باید همیشه سمبل آبادی و عمران و شکوه و جلال باشند. در نظم نولیبرال، هر ملتی و هر کشوری و هر جامعه ای باید در یک زمینه بخصوص «تخصصی» شود. مثلا یکی می شود تولید کننده نفت خام، یکی تولید کننده برنج، یکی تولید کننده روغن پالم، یکی تولید کننده متخصصین آی تی و فناوری اطلاعات، یکی تولید کننده زن های فاحشه، یکی تولید کننده مردان مخنث و مفعول، الخ.

لذا همیشه اقلیت کوچکی که در راس روابط تجاری با جوامع غربی قرار می گیرند صاحب ثروتهای کلان و بادآورده و عظیم می شوند، و در مقابل بخش وسیعی از جمعیت به دلیل صنعت زدایی و تخریب ساختارها و نظم اجتماعی سنتی به لشکر عظیم نیروی کاری می پیوندد که هیچ فرصت اشتغالی در داخل ندارد. بنابراین، از طرفی انگیزه مهاجرت به جوامع غربی پررنگ شده و دایما بازتولید می شود، و از طرف دیگر با گسترش لشکر نیروی کار متخصصی که در اختیار جوامع غربی است، امکان قدرت گرفتن مجدد اتحادیه های کارگری در این جوامع از بین می رود.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%86%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%AA%D8%A6%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%B7%D8%B9%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-llpvxvlnn0w0


این دقیقا همان وضعیتی بود که در روسیه پس از فروپاشی شوروی اتفاق افتاد. از طرفی عده کمی توانستند از طریق ائتلاف با آمریکا یک شبه ثروتهای هنگفتی را تصاحب کنند و تبدیل به الیگارش های روسیه شوند، و از طرف دیگر بخش اعظم جمعیت روسیه در گرداب فقری هولناک فرو رفتند، بطوریکه چیزی حدود شش میلیون روس از گرسنگی جان باختند. و عده کثیری از نیروهای متخصص و کارگران ماهر و حرفه ای روس به جوامع غربی کوچ نمودند. اگر مدتی در آمریکا یا دیگر جوامع غربی زندگی و کار کنید، متوجه می شوید تقریبا تمام روس تبارها به شدت ضد روسیه و طرفدار آمریکا و ارزشهای غربی هستند. در ظاهر اینها شیفته آزادی و مخالف دیکتاتوری معرفی می شوند. اما در باطن اینها همان بین الملل گرایان هستند. یعنی قشری که در نظام نولیبرال منافع ایشان تامین شده است. لذا گرایشات سیاسی ایشان هم در جهت تداوم و گسترش نولیبرالیسم است و نه بازسازی و توسعه و اقتدار روسیه یا دیگر جوامع جهان سوم.

وضعیت مشابهی در چین هم وجود داشت. همزمان با فروپاشی شوروی، جناحی سیاسی در چین به قدرت رسید که طرفدار گسترش روابط با غرب بود. در اثر فشار و سیاستهای مورد نظر این جناح، چین به سمت پذیرش قوانین و اصول نظام نولیبرال پیش رفت. در نتیجه عده ای در چین به سرعت ثروتمند شدند. تمایل به فرهنگ غربی گسترش پیدا کرد و یک مافیای اقتصادی در چین شکل گرفت که منافع خود را در تداوم و گسترش نظم نولیبرال می دید. بین الملل گرایان چینی همانند بین الملل گرایان روسی بیش از اینکه به توسعه چین فکر کنند به دنبال منافع خود در نظام جدیدی بودند که علی الظاهر چیزی فراتر از ملی گرایی بود.

دقیقا همین وضعیت در ایران هم رخ داد. اما ورود نولیبرالیسم به ایران نه به سرعت و شدتی بود که در روسیه رخ داد، و نه حتی مانند مدل چینی موفق شد صنایع و فناوری غربی را وارد ایران کند. چیزی بوده است مابین این دو، که البته در دوره ریاست جمهوری روحانی به مدل روسی خیلی نزدیکتر شده است.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%86-%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%DA%86%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-zrpx8paclnt0


اما نکته جالب ماهیت واکنشی است که هر کدام از این کشورها در مقابل فجایع ناشی از نولیبرالیسم نشان دادند.

در هر سه کشور، مافیای اقتصادی صرفا در حوزه اقتصاد شکل گرفت و از رسوخ به بدنه نیروهای نظامی عاجز بود. ارتش در هر دو کشور چین و روسیه دارای ساختاری بود که بر پایه نیازهای حکومتی انقلابی و ضد استعماری شکل گرفته بود. بی اعتمادی به غرب و ماهیت ملی هم در ارتش آزادیبخش چین وجود داشت و هم در ارتش سرخ شوروی که بخش اعظم آن به ارتش روسیه تبدیل شد. در روسیه، در نتیجه وخامت حاد اوضاع اقتصادی و اجتماعی، با پشتیبانی نظامیان، ولادیمیر پوتین به قدرت رسید و آغاز بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی در روسیه هم دقیقا از همان نقطه بود. عده ای از الیگارش های روسیه به دستور پوتین بازداشت و به زندانهای طویل المدت محکوم شدند. عده ای هم به خارج از روسیه گریختند، و آنچه با خود نبرده بودند توسط دولت روسیه مصادره شد. نظم و ثبات به روسیه بازگشت، و به تدریج روسیه به عنوان یک قدرت جهانی به عرصه بین المللی بازگشت.

در چین هم در اثر اجرای سیاست های نولیبرال و گسترش نابرابری، یک بی اعتمادی شدید از سوی توده جمعیت چین نسبت به حزب کمونیست و نیروهای حاکم شکل گرفته بود. یعنی وضعیتی شبیه به امروز در ایران. تداوم این سیاست ها می توانست موجب فروپاشی اقتدار داخلی حزب کمونیست و سپس فروپاشی کشور چین شود (یعنی دقیقا آرزو و هدف آمریکا). اما در حدود سال 2010، با روی کار آمدن شی جینپینگ با حمایت نیروهای نظامی، ورق در چین برگشت. صدها هزار نفر از اعضای حزب کمونیست تصفیه شدند. همچنین هزاران نفر از اعضای مافیای اقتصادی چین توسط حزب کمونیست از اقصی نقاط جهان به چین بازگردانده شده و اعدام شدند.

با درهم کوبیده شدن مافیای اقتصادی، چین به سرعت به سمت رشد اقتصادی حرکت کرد. ظرف کمتر از یک دهه، حدود 700 میلیون نفر از فقر مطلق بالا کشیده شدند، و چین به بزرگترین قطب صنعتی جهان تبدیل شد.

و جالب اینجاست که واکنش آمریکا و متحدین غربی آن نسبت به این سیاستها کاملا خصمانه بوده است. روسیه از سال 2014 مجددا به وضعیت دوران جنگ سرد بازگردانده شد، و چین از زمان ریاست جمهوری اوباما در مرکز توجه ماشین جنگی آمریکا قرار گرفت. و البته از دوران ریاست جمهوری ترامپ دشمنی با چین به مرحله بارزتری وارد شده است.



وضعیت در ایران مشابه همان وضعیتی است که در روسیه و چین وجود داشت. ما شاهد شکل گیری یک مافیای قدرتمند اقتصادی بوده ایم که در بسیاری از بزنگاه های تاریخی ماهیت غربگرا و بین الملل گرا و ضد ملی خود را بطور شفاف نشان داده است. و در مقابل، ما هم مانند روسیه و چین صاحب یک نهاد نظامی هستیم که ماهیتی انقلابی و ضد استعماری دارد.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A2%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D9%81%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-ikxupoj9sedi


تنها راهی که امکان دارد ایران خود را از چنبره مافیای اقتصادی وابسته به غرب رها کند، از طریق مداخله مستقیم و قدرتمندانه همین نهاد نظامی است.

مزیت عمومی نیروهای نظامی آن است که حتی در شرایطی که جامعه هیچ انسجامی نداشته باشند، نیروهای نظامی همیشه دارای سلسله مراتب فرماندهی هستند که توان حرکت منسجم و هدفمند را به آنها می دهد. حمزه علوی، دانشمند و جامعه شناس برجسته انگلیسی-پاکستانی، اینطور مشاهده کرد که در نبود طبقات اجتماعی همگرا، ارتش و بوروکراسی دولتی توان اداره جوامع واگرا را دارند.

اما ارتش ها دو دسته هستند. یک دسته ارتش های وابسته و استعماری که فاقد ماهیت ملی هستند. بعنوان مثال ارتش شیلی از این دسته بود که به دستور آمریکا علیه حکومت ملی شیلی به رهبری سالوادور آلنده کودتا کرد. همچنین ارتش شاهنشاهی ایران که علیه حکومت دکتر مصدق کودتا کرد. ارتش هایی که بخش اعظم نیروهای کادر آن توسط قدرت های خارجی تربیت شده باشند، یا مستقیما از یک نیروی خارجی کمک های مالی دریافت کنند ماهیت وابسته و غیر ملی پیدا می کنند.

دسته دیگر ارتش های ملی هستند. اینها نیروهای نظامی هستند که بطور مستقل آموزش دیده، و همچنین هیچ وابستگی مالی به منابع فراملی ندارند. ارتش های چین و روسیه از همین دسته بوده اند.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارای چند خصوصیت مهم است:

1- سپاه نهادی انقلابی است که از صفر تا صد در داخل کشور پدید آمده. اولین نطفه آن پس از انقلاب بسته شد، و همواره تحت امر و فرماندهی رهبرانی بوده که منافعی در خارج از ایران نداشته اند.

2- سپاه یک نیروی منسجم نظامی است که قابلیت مدیریت و اجرای پیچیده ترین ماموریت ها را دارد.

3- درست مانند ارتش آزادیبخش خلق چین، سپاه پاسداران تجربه فعالیتهای اقتصادی کلان را دارد.

4- سپاه تنها نهاد در کشور است که از نظر امنیتی لااقل در سطوح کلان غیرقابل نفوذ بوده است.

لذا جای تعجب نیست اگر می بینیم که نوک پیکان دشمن امروز متوجه سپاه است. قرار دادن سپاه در لیست سازمانهای تروریستی، انواع تحریم ها، و همچنین بیشترین حجم تبلیغات علیه سپاه، همگی به دنبال هدف واحدی هستند. ورود تمام عیار سپاه به عرصه مدیریت کشور می تواند همان معجزه اقتصادی را ایجاد کند که در چین اتفاق افتاد.

و در مقابل، انحلال سپاه به معنی از دست رفتن آخرین بارقه امید برای احیای اقتصاد و اقتدار ایران خواهد بود.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-%D9%88-%D9%84%D8%A7%D8%B4%D8%AE%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C-yc79zeeeolii


سپاهتنگنای اقتصادیآزادینولیبرالیسمتوسعه ملی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید