یکی از مهمترین و بنیادی ترین اصول اخلاقی در نظام ارزشی نولیبرال غربی همان پرهیز از «کلیشه های ذهنی» است. روشنفکران و روشنفکر نمایان و افرادی که خیلی دلشان می خواهد شبیه روشنفکرها باشند، اولین چیزی که مورد تاکید قرار می دهند همین مبارزه با کلیشه های ذهنی است. فیلم های سینمایی، سخنرانی های سیاستمداران و فعالان سیاسی و اجتماعی، دوره های «آموزشی» که در شرکت ها و ادارات غربی برگزار می گردد، و حتی تبلیغات تجاری، همگی حول همین اصل مبارزه با کلیشه های ذهنی تنظیم می شوند.
بعنوان مثال، اگر قرار باشد یک تیپ اجتماعی را در یک تبلیغ تجاری چند ثانیه ای مشاهده کنیم، معمولا اصل مبارزه با کلیشه ها در همان چند ثانیه هم گنجانده شده است. مثلا اگر تیپ مورد نظر یک جراح حاذق و چیره دست و باتجربه باشد که قرار است محصول بهداشتی با بِرَند خاصی را به ما معرفی کند، معمولا یک زن را در لباس جراح می بینیم. چون کلیشه ذهنی به اینصورت است که جراحان با تجربه همه مرد هستند، لذا تبلیغ تجاری باید حتما این تصور را به چالش بکشد و صاحبان آن برند تجاری به این ترتیب ادعا می کنند در پیشرفت و ترقی اجتماعی و حرکت به سوی جامعه ای برابرتر سهیم شده اند.
یا اگر در یک فیلم سینمایی قرار است فرماندهی نظامی که تیپی بسیار با اقتدار و مدیر و مدبر و لایق و کارآمد دارد را مشاهده کنیم، یک شخصیت سیاهپوست را برای این تیپ انتخاب می کنند تا به این ترتیب کلیشه ذهنی که همیشه سفیدپوستان را در موضع اقتدار می داند به چالش بکشند.
یا اگر قرار است یک تیپ مهربان و دلسوز و بی آزار را که در انسان دوستی و دستگیری از دیگران سنگ تمام می گذارد ببینیم، یک فرد همجنسباز را در این نقش نمایش می دهند تا کلیشه ذهنی «همجنسباز هراسی» را به چالش بکشند.
به همین ترتیب، هر چیزی که بعنوان یک کلیشه ذهنی رایج در سطح اجتماعی شناخته می شود حتما باید بصورت «خود آگاه» سانسور شود تا به این ترتیب اثر آن کلیشه خنثی گردد.
بعنوان مثال، هرگز در هیچ فیلم یا تبلیغات یا داستان یا سخنرانی نباید یک فرد همجنسباز را در نقش یک فرد مردم آزار، یا بداخلاق، یا کسی که دست به تجاوز جنسی می زند، یا قاتل، یا دیگر نقش های منفی ببینیم.
همینطور هرگز نباید یک زن را در نقش مادری خانه دار که از شوهرش حرف شنوی داشته و از زندگی در کنار خانواده و فرزندانش لذت می برد مشاهده کنیم.
یا هرگز نباید یک سیاهپوست را در نقش فردی که از یک فرمانده نظامی و باتجربه سفیدپوست دستور می گیرد مشاهده کنیم. چون همه اینها موجب تقویت کلیشه های ذهنی شده و مُخِل عدالت و برابری اجتماعی هستند.
در جامعه امروز ما ایرانیان تا دلتان بخواهد از این کلیشه های ذهنی وجود دارد. بعنوان مثال باورهایی از قبیل:
تمام اینها باورهای کلیشه ای هستند و هیچکدام الزاما درست نیست. اما نکته بسیار جالب اینجاست که همان روشنفکرانی که با آب و تاب ارزشهای نولیبرال غربی را ترویج می کنند تا کلیشه هایی مانند زن در نقش مادر خانه دار، یا سیاهپوست در نقش زیردست، یا همجنسباز در نقش انسان فاسد را به چالش بکشند، وقتی به این کلیشه ها می رسند دقیقا معکوس عمل می نمایند.
یعنی اگر مثلا چنین باوری بصورت کلیشه ای در ذهن عده ای جا افتاده باشد که «آخوندها همه شان مثل همند» اما در عالم واقع بی نهایت گرایش فکری و سیاسی و فرهنگی و شخصیتی میان همان آخوندها وجود داشته باشد، برای این روشنفکران موجب نمی شود تا از ترویج این کلیشه خودداری کرده و در ترویج ضد کلیشه اهتمام بورزند.
بلکه برعکس، به اینجا که می رسیم گویا دغدغه اصلی این می شود که مبادا این کلیشه کمرنگ شود. لذا تمام تلاش و توان خود را در جهت تقویت و پررنگتر کردن این کلیشه بکار می بندند.
یکی از خصوصیات جالب در شیوه های تبلیغاتی نولیبرال ها این است که وانمود می کنند به دنبال گسترش علم و روشنگری و مبارزه با خرافات و باورهای نادرست هستند. به همین دلیل وقتی صحبت از «مبارزه با کلیشه های ذهنی» می کنند، تظاهر می نمایند که دغدغه اینها زدودن باورهای غلطی است که خطا بودن آنها از نظر «علمی» ثابت شده.
اما کافیست کمی در شعارها و تبلیغات و باورها و ارزشهایشان دقیق شویم تا بلافاصله تناقضات بنیادی و اساسی میان شعارها و باورهایشان آشکار شود.
در حقیقت مساله اصلی نولیبرالها گسترش علم و روشنگری نیست. بلکه پیش بردن منافع طبقاتی و قبیله ای آن گروهی است که منتفعین اصلی در نظم نولیبرال محسوب می گردند.
هرگاه باوری عمومی بر خلاف منافع و خواسته های نولیبرالها قرار گیرد، با شعار «مبارزه با کلیشه های ذهنی» آن باور را به چالش می کشند. اما اگر باور و کلیشه ای ذهنی همسو با منافع نولیبرالها باشد، کلیشه ای بودن آن را بلااشکال دانسته و برای تقویت آن باور و کلیشه تلاش و ممارست می ورزند.
نولیبرالیسم به همان اندازه «علمی» است که سایر گرایشات سیاسی. اینکه یک دانشمند فیزیکدان طراز اول مقابل دوربین قرار گرفته و از لزوم حمایت از حقوق همجنسبازان و اهمیت تشویق زنان به خروج از خانه و پیوستن به نیروی کار صحبت نماید به همان اندازه علمی است که اگر یک آخوند اسلام شناس از ماهیت ماده و انرژی و ذرات بنیادی صحبت کند.
به همین ترتیب، این باور که «همه زنان، پر حرف و کم عقلند» یا «همه مردان، خشن و زن ستیز» به همان اندازه کلیشه ای و غیر واقعیند که «آخوندها همه مثل همند» یا «همه عربها ملخ و سوسمار می خورند».
یکی از فنون هوشمندانه در تبلیغات و پروپاگاندا به اینصورت است که یک جریان فکری و سیاسی تظاهر می نماید مقید و دلبسته به یک سری اصول و ارزشهاست، در حالی که در عمل هیچ تعلق خاطری به آن اصول و ارزشها ندارد. اما با عَلَم کردن آن اصول و ارزشها، مخالفان و منتقدین خود را به مخالفت با آن اصول و ارزشها متهم می کند.
بعنوان مثال، نولیبرالها ادعا می کنند به دنبال ترویج علم و ترقی و پیشرفت بوده و با خرافات و جهل و تعصبات مذهبی و خشونت و نفرت پراکنی مبارزه می کنند.
لذا هرکس با نولیبرالیسم مخالفت کند یا نسبت به عملکرد نولیبرالها انتقادی داشته باشد، بلافاصله متهم می شود به مخالفت با ترقی و پیشرفت، علم ستیزی، خرافه پرستی، خشک مذهبی بودن، خشونت و نفرت پراکنی.
گویا سند علم و ترقی و پیشرفت را به اسم نولیبرالها زده اند و مرجع تشخیص اینکه ادعایی وجاهت علمی دارد یا خیر هم نولیبرالها هستند!
در واقعیت، پروپاگاندیست ها همیشه به دنبال پرورش مرید و مومن هستند. تفاوتی نمی کند پروپاگاندیست نولیبرال باشد، یا فاشیست، یا کمونیست، یا صهیونیست، یا اسلام گرا، یا هر مرام فکری دیگر.
اما وجه تمایز نولیبرالیسم با سایر مسلک های سیاسی در این است که مرید و مومن را بعنوان «آگاه» یا «بیدار» (Woke) جا میزند. یعنی گویا مریدان این مسلک از خواب غفلت و خرافات بیدار شده و به آگاهی و واقع بینی رسیده اند. و البته این پوشاندن مریدان زیر پوشش آگاهی و بیداری خصیصه ایست که نولیبرالها از مارکسیستها کسب کرده و به ارث برده اند. به همین دلیل هم گاهی گرایشات فکری محافظه کارتر در غرب، نولیبرالیسم را با عنوان «مارکسیسم فرهنگی» می نامند.
یکی از این باورهای کلیشه ای همان ادعایی است که تقریبا تمام روسای جمهور در ایران در دور دوم خود و پس از اثبات ناکارآمدی سیاستهایشان به آن متوسل می شوند.
اینکه در ایران رئیس جمهور یک مقام تشریفاتی است و هیچ اختیاراتی از خود ندارد و تمام سیاستها و عملکرد دولتها، از عملکرد کلان گرفته تا ریزترین موارد، همگی به دستور مستقیم شخص رهبری بوده است!
خط جدید تبلیغاتی که توسط رئیس جمهور و نیروهای نولیبرال حامی دولت وی پیگیری می شود این است که دولت هیچ اختیاری نداشته و مسئول تمام مشکلات و گرفتاری هایی که امروز می بینیم شخص رهبری است.
هرچه به سمت لایه های پایینتر و شبکه های اجتماعی غیر رسمی برویم، این ادعا علنی تر و بی پرده تر بیان گشته، و هر چه به سمت لایه های بالاتر و شخص رئیس جمهور حرکت کنیم همین ادعا در لفافه و بطور غیر مستقیم بیان می شود.
بعنوان مثال، جناب آقای دکتر روحانی، رئیس جمهور، به بهانه های مختلف بطور تلویحی یا صراحتا مساله «بسته بودن دست» خود را عنوان می کند.
در اظهارات اخیر، رئیس جمهور از تمایل خود به گنجاندن دو وزیر زن در کابینه خود گفتند. گنجاندن زنان در ترکیب کابینه حرکتی است که به شدت مورد علاقه نولیبرالهاست. بعنوان مثال، دولت جو بایدن برای اولین بار تقریبا نیمی از اعضای کابینه خود را از زنان انتخاب نمود. نولیبرالها این موضوع را از آن جهت پر اهمیت و ارزشمند قلمداد می کنند که از این طریق «کلیشه ذهنی» که مردان را همیشه در جایگاه رهبری و مدیریت کلان می بیند به چالش می کشند.
جناب آقای دکتر روحانی که ادعا می کنند علاقه زیادی به این حرکت نمادین نولیبرالی داشتند، اما در عین حال که از تمایل خود در به چالش کشیدن یک «کلیشه ذهنی» می گویند، همزمان یک کلیشه ذهنی دیگر را تقویت می کنند: اینکه رئیس جمهوری اسلامی ایران هیچ اختیاراتی ندارد.
یعنی گویا رهبری بودند که آب خوردن مردم را هم به توافق برجام وابسته می دانستند. گویا رهبری بودند که به رئیس جمهور دستور داده بودند یک جاسوس دو تابعیتی را (آقای دری اصفهانی) در ترکیب تیم مذاکره کننده هسته ای ایران قرار داده و در جلسات شورای امنیت ملی شرکت دهند. گویا رهبری نبودند که تاکید داشتند اجرای تعهدات ایران در برجام بصورت گام به گام صورت پذیرد تا از اجرای تعهدات طرف مقابل اطمینان حاصل شود، بلکه گویا رئیس جمهور به دستور رهبری بدون اینکه هیچیک از تعهدات طرف مقابل عملی شود حتی فراتر از توافق برجام درخواستهای طرف مقابل را اجرا کردند. گویا رهبری بودند که به رئیس جمهور دستور دادند با خیرات کردن دلار 4200 تومانی در شرایط تحریم های حداکثری، منابع ارزی کشور را تهی کرده و تورمی بی سابقه در اقتصاد ایران ایجاد کنند. گویا رهبری بودند که دستور داده بودند رئیس جمهور چین هنگام بازدید از ایران آنطور تحقیر شود تا پیام اخلاص و مریدی ایران به قدرتهای غربی فرستاده شود. گویا رهبری بودند که به رئیس جمهور دستور داده بودند پیمانکاران ایرانی از پروژه های کلان ملی مانند ستاره خلیج فارس اخراج شوند تا جا برای پیمانکاران فرانسوی و انگلیسی و غربی باز شود، که آنها هم دماغشان را بالا بگیرند و طاقچه بالا بگذارند تا فشار حداکثری بر ایران تشدید شود. گویا رهبری بودند که به رئیس جمهور دستور داده بودند پروژه ملی مسکن مهر را تعطیل و نابود کنند. گویا رهبری بودند که به رئیس جمهور دستور دادند ابتدا برای دهن کجی به دولت قبلی، کارت سوخت را جمع کرده و بعد وقتی کار بیخ پیدا کرد دوباره باز گردانند. گویا رهبری به رئیس جمهور دستور داده بودند یک شبه قیمت بنزین طوری افزایش پیدا کند که کشور به آشوب و اغتشاش کشیده شود. گویا رهبری به رئیس جمهور دستور داده بودند به اسم کنترل بازار سکه، طوری منابع طلای کشور را حراج بگذارند که چندین تُن طلا توسط عده ای انگشت شمار به ثمن بخس خریداری شود، و بعد وقتی دستگاه های اطلاعاتی پیگیر شدند که اینها را شناسایی کنند، مشخص شود همه کارتن خواب بوده اند!
کارتن خواب هایی که شکمشان را نمی توانند سیر کنند از دولت پرزیدنت روحانی چندین تُن طلا را بصورت سکه خریداری کرده اند! و البته مقصر همه اینها ولی فقیه است، نه رئیس جمهور. المأمور معذور!
البته اینها که مهم نیست.
مهم سند 2030 است که علیرغم اصرار رئیس جمهور، رهبری اجازه اجرایی شدن آن را ندادند. همان سند 2030 که از ضرورت تبیین فواید خودارضایی برای نوجوانان ایرانی و آموزش شیوه های مقاربت جنسی در مدارس به کودکان گفته بود.
وقتی معاون رئیس جمهور در امور زنان اظهار داشت که ما نباید از عنوان «تن فروش» استفاده کنیم و عنوان فنی درست عبارت است از «کارگران جنسی» که می تواند هم به زن و هم به مرد اطلاق شود، و ما نباید سعی کنیم شغل این افراد را تغییر دهیم، معنایش این بود که قطعا برنامه های مفصلی برای اعتلای فرهنگ و اقتصاد ایران در دولت پرزیدنت روحانی تدارک دیده شده بود. اما حیف و صد حیف که دست رئیس جمهور بسته بود!
البته که رئیس جمهور صلح طلب ما پس از توافق مشعشع برجام، تمایل داشتند اقتدار موشکی و نفوذ منطقه ای ایران را هم در عوض چند عکس سلفی با رئیس جمهور و وزیر امور خارجه آمریکا بدهند برود. اما افسوس که اختیارات نداشتند...
رئیس دولت تدبیر و امید تمام تلاش خود را کرد تا ایران بطور کامل به عضویت کنوانسیون FATF در آید و ریز تمام تراکنش های مالی ایران را در شرایط تحریم های حداکثری در اختیار تحریم کنندگان قرار دهد. اما دریغ از اینهمه استبداد که اجازه نمی دهد رئیس جمهور منتخب مردم با دست باز وطن فروشی کند و کشور را تمام و کمال و به نحو احسن و اکمل به نابودی بکشاند.
گویا رئیس جمهور منتخب و مردمی ما هیچ دغدغه ای جز دوستی و موالفت با آمریکا نداشته، و لذا هر اختیاراتی هم در اختیار داشته باشد هیچ ارزشی ندارد، مگر اختیار تسلیم کامل کشور در برابر مطالبات آمریکا.
سعدی می فرماید:
هر که با دشمنان صلح میکند سر آزار دوستان دارد.
بشوی ای خردمند از آن دوست دَست
که با دشمنانت بود هم نشست
از آنطرف شاخه دیگری از نولیبرالهای وطنی که در هر دو دوره انتخابات تمام قد از پرزیدنت روحانی حمایت کرده بودند حالا ادعا می کنند چون تمام گزینه هایشان رد صلاحیت شده بود و هیچ گزینه ای در اختیار نداشتند ناچار شدند از «رَحِم اجاره ای» استفاده کرده و از حسن روحانی حمایت کنند.
البته مشخص نمی کنند دقیقا کدام سیاست دولت روحانی بوده که مورد تایید ایشان نبوده. چون تمام سیاست های اساسی این دولت مورد تایید و اجماع اصلاح طلبان هم بود. از برجام بی فرجام و مذاکره و دیپلماسی گرفته تا سیاست های اقتصادی.
انتقاداتی که اصلاح طلبان به روحانی وارد می کنند به هیچ عنوان در حوزه مسایل اقتصادی نیست، بلکه عمدتا در زمینه مسایل سیاسی و اجتماعی از قبیل حقوق زنان (در حقیقت تلاش برای از هم پاشاندن خانواده ها)، شکستن حصر سران فتنه 88، کاهش اختیارات شورای نگهبان در نظارت استصوابی، و مسایلی از این دست بوده است.
درحقیقت اصلاح طلبان هم تلاش می کنند سوار بر یک کلیشه ذهنی رایج در جامعه شوند تا عواقب بی اعتباری اجتماعی دولت تدبیر و امید را از خود دور کرده و متوجه رقبای خود کنند.
لذا خط تبلیغاتی و پروپاگاندای اصلاح طلبی هم این می شود که چون شورای نگهبان و رهبری اجازه حضور کاندیداهای مورد نظر اصلاح طلبان را ندادند، نتیجه این شد که روحانی رئیس جمهور شد و کشور به فنا رفت.
یعنی اینهمه هزینه و انرژی که نیروهای وابسته به جریان اصلاح طلبی بکار بستند، همه در جهت حمایت از کاندیدایی بود که از همان اول هم قبولش نداشتند!
در همین حین، مذاکرات هسته ای هم از سر گرفته شده و اگر دست رئیس جمهور باز باشد، قصد دارد در 100 روز آخر هم درست مانند 100 روز اولِ دولت، چنان فیلی هوا کند و طوری عضو شریف آقا غوله را بشکند که صدای آخ و اوخش فلک را کر نماید!
رییس دولت دوازدهم اضافه کرد: برخی میگویند از زمان این دولت ۱۱۰ روز باقیمانده است، حالا ۱۰۰ روز یا ۱۰روز، یا یک ساعت مانده است، ما همانطور که در ماه اول عمل کردیم در ماه آخر هم عمل میکنیم. ما تحریم را در ۱۰۰ روز اول شکاندیم. اگر بگذارید در ۱۰۰ روز آخر هم یک بار دیگر تحریم را میشکنیم، شما دست ما را باز بگذارید، ما مشکلی نداریم و این کار را انجام میدهیم.
اینجاست که شاعر می گوید:
یگانه عالمی شاها، چه گویم بیش ازین؟ زیرا
همان آبست اگر کوبی هزاران بار در هاون