اگر جهان را از قاب رسانه ها تماشا کنیم، در اینصورت تقریبا همه در این موضوع متفقند که دو گرایش سیاسی در ایران وجود دارد.
1- جناح سیاسی «حکومتی» که خودشان را «انقلابی» یا «اصولگرا» می نامند.
2- جناح سیاسی «مردمی» که معمولا خودشان را «اصلاح طلب» یا چیزی شبیه این می نامند.
و آن جناح «مردمی» یا «اصلاح طلب» معمولا در چند محور کلی نسبت به جناح «حکومتی» یا «انقلابی» دهن کجی و هوچیگری می کند، که البته اسم این دهن کجی را هم «انتقاد» می گذارند.
1- جناح «حکومتی» محکوم است به اینکه همواره اسیر آرمانگرایی و رویا پردازی های غیر واقعی بوده و واقعیت های انکار ناپذیر جهان را نمی پذیرد.
2- جناح «حکومتی» متهم است به استبداد و دیکتاتوری و تحمیل افکار و تمایلات و خواسته های خود به «مردم» و تحدید آزادی ها و گرفتن حق انتخاب از «مردم».
مصداق های این اتهامات مسایلی هستند که همه ما در زندگی روزمره با آنها مواجه می شویم. بعنوان مثال، مصداق آرمانگرایی و رویا پردازی های غیرواقعی که جناح «حکومتی» به آن مبتلاست، یک مورد شاخص همین شعار استکبار ستیزی و تخاصم طلبی علیه آمریکاست. یعنی در اینکه آمریکا و غرب در جایگاهی رفیع و دست نیافتنی و غیر قابل چالشند هیچ تردیدی نیست. آمریکا کدخدای جهان است و آقایی و سروری ایالات متحده بر جهان یک واقعیت انکار ناپذیر است. اما جناح «حکومتی» در ایران به دلیل ابتلا به توهمات و خیالات آرمانگرایانه، قادر به درک و فهم این واقعیت انکار ناپذیر نبوده و لذا بی دلیل برای کشور و «مردم» هزینه ایجاد می کند.
مصداق های استبداد و دیکتاتوری جناح «حکومتی» هم به وفور دیده می شوند. از اصل «ولایت مطلقه فقیه» گرفته تا نظارت استصوابی شورای نگهبان و دیگر مواردی که حق انتخاب آزاد را از «مردم» می گیرند.
از سوی دیگر، جناح «مردمی» خود را قطب مقابل جناح «حکومتی» دانسته و لذا هر آنچه از سَیِّئات و پلشتی ها در جناح «حکومتی» هست، متضادش که می شود محاسن و خوبی ها در جناح «مردمی» موجود است.
نقطه مقابل آن آرمانگرایی غیرواقعی که در جناح «حکومتی» بود، می شود واقع بینی و تدبیر و عقل گرایی جناح «مردمی» به اینصورت که فی المثل برتری و قَدَر قدرتی و قوی شوکتی آمریکا را پذیرفته و به جای چالشگری، راه «تعامل» سازنده و رهیافت های «برد - برد» و گفتگو و مذاکره را بر می گزینند.
همچنین در مقابل آن استبداد و دیکتاتوری جناح «حکومتی»، جناح «مردمی» خود را آزادی خواه و مخالف زورگویی و استبداد می داند.
وزیر امور خارجه و قهرمان دیپلماسی دولت تدبیر و امید اخیرا اینطور فرمودند:
«محمدجواد ظریف» وزیر امور خارجه ایران روز پنجشنبه پایبندی دولت «جو بایدن» به تحریمهای دولت قبلی آمریکا را محکوم کرد.ظریف در پیامی توئیتری نوشت: «"جدیت عزم" ایران در پیروی از دیپلماسی، در سه سالی که [دونالد] ترامپ از توافق هستهای خارج شد، مورد آزمایش قرار گرفت. ایران با ماندن در این توافق، سربلند بیرون آمد». وزیر امور خارجه ایران افزود: «با این حال، دولت بایدن، فقط تعهدش به فشار حداکثری ترامپ را نشان داده است».
توجه فرمودید؟ به این می گویند واقع بینی و پرهیز از آرمانگرایی!
یعنی ما با آمریکاییها یک توافقی حاصل کردیم به نام برجام. بعد آمریکاییها از این توافق خارج شدند و دیگران هم عملا از آمریکا پیروی کردند. اما ما به تنهایی همچنان در توافق باقی ماندیم.
زن و مردی را در نظر بگیرید که با هم توافق می کنند در ازای پرداخت مبلغ مشخصی نفقه بطور ماهانه، زن به نکاح مرد در آید. بعد زن توافق را پاره می کند و می رود دنبال کار خودش، اما مرد همچنان به تنهایی در توافق باقی مانده و نفقه زن را بطور مرتب پرداخت می کند!
یا از آنطرف، مرد عقدنامه را پاره کرده و از پرداخت نفقه سر باز می زند، اما زن همچنان به تنهایی در توافق باقی مانده و هر شب به وظایف زناشویی خود در قبال مرد ادامه می دهد. چرا؟ چون می خواهد با ماندن در توافق، سربلند بیرون بیاید!
در مقابل، جناح «حکومتی» اعتراض دارد که چرا بلافاصله بعد از خروج آمریکا از برجام، ما آن را آتش نزدیم؟ چرا سه سال صبر کردیم تا دست آخر به ضرب زور مجلس «حکومتی» صنعت هسته ای خود را احیا کنیم و غنی سازی را مجددا به 20% و حالا 60% برسانیم؟ چرا این اقدامات را بلافاصله وقتی طرف آمریکایی بدعهدی کرد انجام ندادیم؟
پاسخ جناح «مردمی» این است که چون «آمریکا می تواند با یک بمب تمام سیستم های دفاعی ما را از کار بیاندازد»، بنابراین باید واقع بین باشیم و وقتی آمریکاییهای می گویند بمیر، ما هم بمیریم.
لذا نگاه واقع گرایانه این می شود که نهایت توان ما ناله و زاری کردن و التماس و استغاثه به درگاه عالی جلال آمریکاست، مگر دلشان به رحم بیاید و به دیده عفو به ما نگاهی بیاندازند.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی، رئیس دولت تدبیر و امید اخیرا فرمودند:
رییس جمهوری بیان کرد: مسیری که ما امروز در پیش گرفتیم، مسیری است که مردم ما میخواهند، ما نماینده مردم هستیم، رییس جمهور منتخب مردم است، ۲۴ میلیون رای با رییس جمهوری سخن میگوید، ۷۳ درصد مردم که در انتخابات شرکت کردند با رییسجمهوری و با دولت حرف میزنند و ما خواست و نظر مردم را تا روز آخر و لحظه آخر اجرا و عملیاتی میکنیم.
یعنی رئیس جمهور بر این مطلب تاکید می کند که نماینده جناح «مردمی» است و لذا طبیعتا با هر گونه استبداد و دیکتاتوری مخالف است. ایشان ادامه دادند:
رییس دولت دوازدهم اضافه کرد: برخی میگویند از زمان این دولت ۱۱۰ روز باقیمانده است، حالا ۱۰۰ روز یا ۱۰روز، یا یک ساعت مانده است، ما همانطور که در ماه اول عمل کردیم در ماه آخر هم عمل میکنیم. ما تحریم را در ۱۰۰ روز اول شکاندیم. اگر بگذارید در ۱۰۰ روز آخر هم یک بار دیگر تحریم را میشکنیم، شما دست ما را باز بگذارید، ما مشکلی نداریم و این کار را انجام میدهیم.
استفاده رئیس جمهور از عبارات «اگر بگذارید» و «شما دست ما را باز بگذارید» گویای این مطلب است که یک نیرویی در داخل، دست دولت منتخب و دموکراتیک و «مردمی» را بسته و اجازه نمی دهد دولت بر اساس خواست «مردم» عمل نماید.
جذابیت این گونه اظهارات در همین نکته است که اظهار کننده را در موضع آزادی خواهی و مخالفت با استبداد قرار می دهد.
اما این خواسته «مردمی» که رئیس جمهور و دولت وی می خواهند عملی کنند و جناح «حکومتی» مانع از آن می شود کدام است؟
رییس جمهور گفت: انتخابات روز بسیار مهمی برای ماست. انتخابات بسیار ارزشمند است. حضور مردم در انتخابات بسیار مهم است، اما هیچ جناحی و فردی حق ندارد زندگی و معیشت مردم را برای انتخابات به گروگان بگیرد. بگذارید مردم راحت باشند و زندگی کنند. بگذارید تحریم برداشته شود این به نفع انتخابات و حضور مردم در انتخابات است. این به نفع همه جناحهاست و هیچ جناحی ضرر نمیکند.
یعنی گویا دولت و جناح «مردمی» می خواهند تحریم ها برداشته شوند، اما جناح «حکومتی» اجازه نمی دهد این اتفاق رخ دهد. چون اگر تحریم ها برداشته شود، یک دستاورد و پیروزی برای جریان سیاسی «اصلاح طلب» و «مردمی» محسوب شده و جناح «حکومتی» متضرر خواهد گردید.
وی یادآور شد: ما عجله نداریم برای این که مذاکرات امروز باشد، فردا نباشد. این بستگی به طرف مقابل دارد. ما آمادهایم و حرف ما روشن است. آمریکا باید به همان شرایط سالی که برجام را امضا کردیم، یعنی سال ۲۰۱۵ برگردد. ما باید به تیرماه ۹۴ برگردیم. همان توافق و همان چیزیهایی که گفته شده اجرا شود. حرف ما روشن است. به محض این که آمریکا اجرا کرد و ما دیدیم درست و عملیاتی است بلافاصله ما به همه تعهداتمان عمل میکنیم؛ ما مشکلی نداریم.
یعنی این مسیری که طی شش سال از توافق برجام در سال 94 تا کنون گذشته را یک بار دیگر از اول طی کنیم. نه اینکه خیلی مسیر پر برکت و پر بار و پر ثمره ای بوده، یک بار دیگر می خواهیم از اول همین مسیر را طی کنیم.
البته فقط مشکل اینجاست که این جناح «حکومتی» مستبد و دیکتاتور اجازه نمی دهد دستاوردهای درخشان این شش سال را یک بار دیگر تجربه کنیم.
سال 94 دولت تدبیر و امید و جناح اصلاح طلب و مردمی رفتند و با آمریکا یک توافقی کردند. به موجب این توافق، قرار شد ایران صنعت هسته ای خود را عملا بکلی نابود کند، و در عوض آمریکاییها تحریم های هسته ای را بردارند. همان زمان، دولت تدبیر و امید جشنی ملی به راه انداخت که همه مشکلات کشور حل شده و ایران وارد مرحله نوینی از تاریخ خود می شود که همان دوران پسابرجام است.
بعد مشخص شد که:
اولا، تحریم های آمریکا منحصر به تحریم های هسته ای نیست. بلکه اصلی ترین و اساسی ترین تحریم ها (از جمله تحریم بانکی) ذیل عناوینی غیر از هسته ای وضع شده اند. یعنی اگر چه طبق توافق برجام ایران مجاز بود نفت خود را صادر کند، اما همچنان به دلیل تحریم های بانکی از دریافت پول آن منع می شد.
ثانیا، در توافق برجام هیچ تضمینی برای اجرای تعهدات از طرف آمریکایی گرفته نشده بود. به همین دلیل هم اوباما و هم دونالد ترامپ به راحتی از پایبندی به تعهدات آمریکا سر باز زدند.
ثالثا، آن زمانی که توافقی در کار نبود ما در موضع بسیار بهتر و قدرتمندتری بودیم. چون شیوه هایی برای دور زدن و بی اثر کردن تحریمها پیدا کرده بودیم که دشمن از آن مطلع نبود. اما بعد از برجام، پذیرفتیم بطور داوطلبانه خودمان دودستی تمام اطلاعات محرمانه و سری و بکلی سری کشور را به طرق مختلف تقدیم دشمن کنیم. از جمله با پذیرفتن شدیدترین رژیم بازرسی های آژانس بین المللی انرژی اتمی و همچنین اطلاعاتی که در غالب «همکاری» با شرکت های غربی تقدیم و تسلیم کردیم، بدون اینکه واقعا همکاری در کار باشد.
حالا جناب رئیس جمهور ادعا می کنند «ما باید به تیرماه ۹۴ برگردیم. همان توافق و همان چیزیهایی که گفته شده اجرا شود». یعنی باز روز از نو و روزی از نو.
جناب رئیس جمهور اصرار دارند «بلافاصله ما به همه تعهداتمان عمل میکنیم». یعنی مجددا صنعت هسته ای خود را نابود کنیم. کدام صنعت هسته ای؟ همان صنعت هسته ای که وقتی قادر به غنی سازی 20% شد، استراتژی «عدم تحمل مطلق» آمریکا را به «مذاکره و دیپلماسی» تبدیل کرد. همان صنعت هسته ای که وقتی پذیرفتیم نابودش کنیم، استراتژی «مذاکره و دیپلماسی» آمریکا را به «فشار حداکثری» تبدیل کرد. همان صنعت هسته ای که وقتی احیا شد و مجددا غنی سازی 20% را برقرار نمود، استراتژی «فشار حداکثری» آمریکا را مجددا به «مذاکره و دیپلماسی» تبدیل کرد.
حالا برنامه جناب رئیس جمهور این است که طی 100 روز باقی مانده از دولت تدبیر و امید، یک بار دیگر این صنعت هسته ای را بدهیم برود تا در عوض آمریکاییها «تحریم های هسته ای» را بردارند.
وقتی این اتفاق افتاد، این می شود دستاورد بزرگ دولت تدبیر و امید، که بالاخره بعد از 8 سال موفق شدند تحریم های هسته ای را بردارند. و البته باقی تحریمها را هم انشاءالله دولت اصلاح طلب بعدی مذاکره خواهد کرد و در عوض دادن اقتدار موشکی و نفوذ منطقه ای و دیگر مولفه های قدرت ایران، به سمت لغو دیگر تحریم ها در برجام های بعدی خواهد رفت.
و البته این هم نوعی سیاست «برد - برد» است. اگر جناح «حکومتی» در برابر خواست و اراده جناح «مردمی» کوتاه بیاید و اجازه دهند در طی 100 روز باقی مانده این دولت، صنعت هسته ای را مجدد بدهند برود، همین بساطی که در 6 سال گذشته بصورت از هم پاشیدن اقتصاد و اجتماع و فرهنگ ایران تجربه کردیم در دولت های بعدی هم مجددا تجربه خواهیم کرد و بنابراین جناح «حکومتی» هم به اندازه جناح «مردمی» بی آبرو و بی اعتبار خواهد شد.
اما اگر جناح «حکومتی» در برابر تلاش دولت برای توافق مجدد با آمریکا و تکرار تجربه بی فرجام برجام قد علم کرده و مانع تراشی کند، جناح «مردمی» همین مطلب را دستاویز قرار خواهد داد تا ثابت کند دولت هیچ اختیاری نداشته و اگر می گذاشتند چه فیل هایی که هوا نمی کرد و چون نگذاشتند و دست دولت را بستند اینهمه فجایع به بار آمد.
تناقض جالبی که در جهانبینی رسانه های جناح «مردمی» وجود دارد به این شکل است که وقتی صحبت از اطاعت از ولایت فقیه و پذیرش ساختار حکومتی و نهادهای اقتدار ملی می شود، در پاسخ شعار آزادی خواهی و مبارزه با زورگویی و نپذیرفتن استبداد و جنگ علیه دیکتاتوری می دهند. اما وقتی صحبت از مقاومت در برابر زورگویی آمریکا و مبارزه در جهت استقلال و آزادی ملی می شود، ناگهان واقعگرا شده و این قبیل شعارها را آرمانگرایانه و وهم و رویا می خوانند!
یعنی به عبارت دیگر این جریان «مردمی» با استبداد و زورگویی آمریکا مشکلی ندارد، اما استبداد و زورگویی رهبران ملی را نمی پذیرد. در مقابل خواست ها و مطالبات آمریکا سر تسلیم و کُرنش فرود می آورد، اما در برابر خواست ها و مطالبات ملی مقاومت و ایستادگی می کند. مقاومت در برابر آمریکا را هزینه های غیر ضروری و ظالمانه برای «مردم» می داند، اما مقاومت در برابر قوانین داخلی و کشاندن جَو داخلی به شورش و خونریزی را مقدس و در راه دستیابی به آرمانهای حقیقی می داند. یعنی خونی که در راه مقاومت علیه آمریکا ریخته شود گناهش گردن مقاومت کنندگانی است که با نگاه آرمانگرایانه خود قدرت آمریکا را به چالش کشیده اند. اما خونی که در راه مقاومت علیه حکومت ملی ریخته شود پای حکومت نوشته شده و گناهش گردن رهبران ملی است.
این تناقض اتفاقی نیست. بلکه حاکی از این واقعیت است که تقسیم بندی و دو قطبی «مردمی» در مقابل «حکومتی»، تصویری کودکانه و غیرواقعی است که توسط این دسته از رسانه ها و سخنگویان وابسته به این جناح های سیاسی و با هدف عوامفریبی و هدایت و مهندسی افکار عمومی ارائه می شود.
از آنجا که هر دیدگاهی به هر میزان که متناقض و نخ نما باشد کافیست چند شعار به ظاهر موجه را در آن برجسته کنیم تا به هر حال عده ای کودن پیدا شوند که تناقضات آن را نبینند، لذا رسانه ها و سخنگویان جناح های سیاسی چندان دغدغه جامعیت بخشی به دیدگاه های خود را ندارند. بلکه مساله اصلی اینجاست که چطور و به چه نحوی دیدگاه خود را ارائه نمایند تا تعداد بیشتری آن را بپذیرند. دو قطبی «مردم» و «حکومت» از این قبیل دیدگاه هاست که علیرغم تناقضات بسیار، از آنجا که مدتهاست در ادبیات مدرن ارائه شده، به سادگی مورد پذیرش عمومی واقع می شود.
تحلیل جدی تری که قادر به توضیح وضع موجود بوده و با تناقضات فوق الذکر مواجه نشود به اینصورت است که هم جامعه ایران (یعنی همان «مردم») و هم جناح های سیاسی حاضر در دستگاه حکومتی، هر دو غیر یکدست و متشکل از طیف های مختلفند.
این طیف ها عمدتا به دو قطب اصلی متمایل شده اند. یک قطب حول منافع ملی شکل گرفته، و قطب دیگر حول منافع غرب. در سطح اجتماعی این دو قطب را بصورت هویت ملی بر علیه هویت جهان وطنی و غربگرا می بینیم. در سطح حاکمیتی و دولتی همین دو قطب را بصورت دو جناح سیاسی ملی و غربگرا مشاهده می کنیم.
لذا اینطور نیست که «مردم» و «حکومت» در برابر هم باشند. بلکه بخشی از مردم با جناح ملی در حکومت در یک قطب قرار گرفته و بخشی از مردم با جناح غربگرا در قطب دیگر.
از لحاظ شیوه و ساختار حکومتی، جناح غربگرا معمولا تمایل بیشتری به دموکراسی دارد. به این دلیل که از طریق دموکراسی راحت تر می توان منافع ملی را دور زد. هر چند، در مواقعی که ساختارهای دموکراتیک استثنائا در جهت منافع ملی قرار می گیرند، جناح های غربگرا متوسل به شیوه های اقتدارگرایانه می شوند.
از آنسو، جناح های ملی معمولا تمایل به اقتدارگرایی دارند، اما در شرایطی ممکن است به ساختارهای دموکراتیک متوسل شوند.
لذا جناح های سیاسی در ایران در حقیقت به سه دسته تقسیم می شوند:
1- اقتدارگرایان ملی که عمدتا حول نهادهای اقتدارگرای ملی مانند نهاد رهبری قرار گرفته اند.
2- اقتدارگرایان غربگرا که یک پایشان در نهادهای ملی است و پای دیگر در حلقه های غربگرا.
3- تسلیم طلبان غربگرا که ماهیتا در تضاد با نهادهای ملی بوده و لذا تاکید بیشتری بر مردمسالاری و نهادهای دموکراتیک دارند.
بطور کلی بخش اعظم اعتبار اجتماعی جناح غربگرا از طریق دهن کجی به نهادها و نیروهای ملی حاصل می شود. به اینصورت که با سیاه نمایی و پررنگ کردن ضعف ها و کاستی ها، ماهیت اقتدارگرایانه جناح ملی را عامل بروز این ضعف ها معرفی می کنند. به این ترتیب بطور تلویحی این باور شکل می گیرد که با کمرنگ شدن قدرت نهادهای اقتدارگرای ملی و تفویض قدرت و اختیارات به جناح غربگرا، مسایل و مشکلات به سادگی قابل رفع و رجوع بوده و رفاه و آسایش عمومی حاصل خواهد شد.
اما طی هشت سال گذشته که دستگاه اجرایی و تا مدتی همچنین دستگاه تقنینی کشور در اختیار جناح غربگرا بود، ثابت شد که جناح غربگرا حقیقتا نه توان و نه برنامه ای برای اصلاح وضع موجود و رفع مشکلات کشور ندارد. حتی بدتر، سیاست های غربگرایانه این جناح موجب وخامت بیشتر اوضاع و احوال عمومی شده و کشور را در آستانه فروپاشی اجتماعی و اقتصادی قرار داده است.
طبیعتا در این شرایط، جناح غربگرا حربه اصلی خود که همان توسل به مردمسالاری و دموکراسی بود را از دست می دهد. از سوی دیگر، جناح اقتدارگرای ملی می تواند نهادهای دموکراتیک را در جهت اهداف و برنامه های خود مورد استفاده قرار دهد.
با این وجود، جناح غربگرا همچنان به همان شیوه همیشگی خود متوسل می شود. یعنی دهن کجی و هوچیگری.
اگر به قول خود رئیس جمهور، بلد نیستند کشور را اداره کنند، اما دهن کجی را خوب بلدند. یک فحش هایی هم بلندند که وقتی به زبان میاورند طرف مقابل تا پشت گوشش سرخ می شود! و ما ایرانیان هم که کشته و مرده دهن کجی و هوچیگری هستیم!