در اینکه اوضاع کنونی زندگی در ایران بسیار اسفناک است قطعا تردیدی نیست. وضعیت اقتصاد و معیشت بسیار دردناک است، وضعیت فرهنگی و فکری بسیار نگران کننده است، وضعیت سیاسی و امنیتی مخاطره آمیز است، و بطور کلی وضعیات زندگی روزمره ایرانیان به هیچ عنوان مطلوب و مطبوع نیست.
این وضعیت اسفبار یک واقعیت ثابت و عینی است. اما نحوه مواجهه و برخورد با این واقعیت می تواند به اشکال گوناگون باشد. بسته به اینکه چه کسی از چه موضعی و با چه اهدافی به این موضوع می پردازد، نحوه برخورد با آن متفاوت خواهد بود.
از این جهت، نگاه به وضعیت اسفبار فعلی در چند دسته کلی قابل طبقه بندی است:
1- مسئولین و سیاسیونی که در داخل بدنه نظام و حکومت صاحب قدرت و مسئولیتند، و هیچ منافعی خارج از ایران ندارند.
2- مسئولین و سیاسیونی که در داخل بدنه این نظام صاحب منصب و قدرت و نفوذ هستند، اما همچنین منافعی خارج از ایران هم دارند.
3- شهروندانی که در ایران زندگی می کنند و هیچ قدرت و نفوذی در نظام حکومتی ندارند و امکان مهاجرت به خارج از ایران را هم ندارند.
4- ایرانی تبارانی که خارج از ایران زندگی می کنند اما قانونا همچنان شهروند ایران محسوب می گردند و عموما هیچ قدرت یا نفوذی در نظام حکومتی ایران نداشته و به لحاظ سیاسی هم فعالیت معناداری ندارند.
5- نیروهای اپوزیسیون برانداز که عموما ایرانی تبار بوده و خارج از ایران زندگی می کنند، اما به لحاظ سیاسی فعال بوده و علیه نظام حکومتی ایران فعالیت می نمایند.
باید توجه داشت، هر کدام از این گروه ها منافع و مطلوبات و مطالبات خاص خود را دارند. دسته اول و سوم وضعیت نامطلوب فعلی را عقلا در تضاد با منافع و مطلوبات خود می دانند.
اما دسته پنجم قطعا از وضعیت نامطلوب فعلی احساس رضایت و امیدواری می کند. کسی که هدفش نابودی و براندازی نظام حکومتی موجود باشد، قطعا از عملکرد کارآمد و موثر این نظام خشنود نخواهد شد، بلکه عملکرد ناکارآمد و مفتضحانه را خواهد پسندید. چنانکه سعدی می فرماید:
چشم بداندیش که برکَنده باد
عیب نماید هنرش در نظر
عیب و ایرادات این حکومت در نظر دشمنان حکومت، بهترین هنر و بزرگترین الطاف جلوه می نماید. تعریف عناد دقیقا همین است.
یک معاند به دنبال اصلاح وضع موجود نیست. بلکه در خوشبینانه ترین حالت به دنبال نابودی کامل نظم و نظام فعلی است تا بر روی ویرانه های آن طرحی نو در اندازد. و در حالت بدبینانه یا به احتمال قریب به یقین واقع بینانه، فقط به دنبال نابودی نظم و نظام فعلی، بدون اینکه حتی طرح و نقشه ای برای بعد از نابودی آن داشته باشد.
یعنی حقیقتا حتی طرحی نو را هم در ذهن نداشته، بلکه صرفا از آنجا که دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و انگلیس و اسرائیل و عربستان سعودی دستمزدی برای فعالیت های براندازانه علیه نظام حکومتی ایران پرداخت می کنند مشغول به این کار شده. یعنی این هم از نظر او یک شغلی است مانند سایر مشاغل. و شاید تنها شغلی که از پسش بر می آید، چون دیگر مشاغل تخصص و استعدادهایی را می طلبند که او از آنها بی بهره مانده. الخ.
لذا تکلیف دسته پنجم مشخص است. نیروهای اپوزیسیون برانداز به دنبال اصلاح اوضاع فعلی نیستند، چون منافع آنها در اصلاح و بهبود این مسائل و مشکلات نبوده، بلکه هر چه بغرنجتر شدن و دشوارتر شدن مشکلات است که موجب رضایت آنها می شود.
اما از سوی دیگر دسته اول اگرچه عقلا باید به دنبال رفع مشکلات و بهبود اوضاع کشور باشند، لیکن نقطه ضعف بزرگ این دسته آنجا خواهد بود که در جهت حفظ نظام موجود، سعی در توجیه مشکلات نمایند.
از زبان سعدی:
ور هنری داری و هفتاد عیب
دوست نبیند به جز آن یک هنر
خصوصا که هر عملی را عکس العملی است در جهت مخالف. وقتی چشم بداندیش معاندان، عیب ها را پررنگ کرده و هنرها را نفی می نماید، طبیعتا نیک خواهان تمایل پیدا می کنند معایب را بپوشانند و خوبی ها را پررنگ کنند.
بعنوان مثال، این اظهارات جناب آقای اسحق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهور دولت تدبیر و امید بسیار قابل تامل است:
اگر گروهی به جز دولت ما سر کار بود در مقابل جنگ اقتصادی، جمهوری اسلامی که هیچ، کل ایران را هم از دست میداد. تیم کارکشتهای سر کار بود.
اینکه چطور ممکن است با وجود اوضاع فرا افتضاح کنونی، معاون اول رئیس جمهور اینطور برای دولت مطبوعش نوشابه باز کند را فقط از زبان سعدی می شود توصیف کرد:
کسی به دیده انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
و گر به چشم ارادت نگه کنی در دیو
فرشتهایت نماید به چشم، کرّوبی
این تعریف و تمجید ها از بدگویی های معاندان هم خطرناکتر است.
از صحبت دوستی برنجم
کاخلاق بدم حُسن نماید
عیبم هنر و کمال بیند
خارم گل و یاسمن نماید
کو دشمن شوخ چشم ناپاک
تا عیب مرا به من نماید
از میان پنج دسته ای که در بالا ذکر شد، دسته های دوم و چهارم به نسبت سه دسته دیگر مطالبات و مطلوباتی غیر قابل پیش بینی تر دارند. هر گونه وابستگی و تعلق خاطر به خارج از ایران می تواند بطور بالقوه موجب تغییر رفتار و علایق و مطالبات و عملکرد افراد شود.
مسئولی که یا شخصا سرمایه گذاری های خارج از کشور داشته، یا دوستان و اقوام و نزدیکان وی منافعی خارج از ایران داشته باشند، ممکن است منافع خارجی را به منافع داخلی ترجیح دهد. علی الخصوص زمانی که تضاد منافع ظاهر شود. بعنوان مثال، وقتی برخی شرکتهای بزرگ با دولتهای غربی منافع خود را در تضعیف دو کشور ایران و چین تعریف می کنند، انعقاد قرارداد 25 ساله ایران و چین تهدیدی مضاعف علیه منافع این شرکت ها و دولت ها خواهد بود. لذا طبیعتا تمام توان خود را در جهت تخریب و تقبیح این قرارداد بکار خواهند بست.
نتیجتا آن مسئولین ایرانی که منافعشان با آن شرکت ها و دولت های غربی گره خورده هم موضعی علیه این قرارداد استراتژیک پیدا می کنند، ولو اینکه چنین قراردادی در واقع یک پیروزی و رخداد بسیار کلیدی در جهت منافع ملی ایران است.
همین مطلب در مورد ایرانی تباران خارج از ایران هم صادق است. فی المثل، وقتی دولت آمریکا قانونی تصویب می نماید که ورود ایرانیان به خاک آمریکا را دشوارتر می سازد، طبیعتا ایرانیانی که دایما به آمریکا رفت و آمد دارند صدایشان در می آید، نه ایرانیانی که در داخل ایران زندگی می کنند و بطور روزمره حتی به سفر به آمریکا فکر هم نمی کنند.
حال اگر دولت آمریکا اعلام نماید مثلا این قانون به دلیل خودداری ایران از خلع سلاح موشکی خود است، کاملا طبیعی است که اکثر ایرانیان خارج از ایران هم خواستار خلع سلاح موشکی ایران خواهند شد. چون منافع و دغدغه این ایرانیان و ایرانی تباران در درجه اول مسافرت به آمریکاست، نه مسایل بی اهمیتی مانند حفظ امنیت ملی یا دفاع از خاک ایران یا بازدارندگی در مقابل احتمال تجاوز خارجی.
هرچند، حتی در میان ایرانیان خارج از کشور هم هنوز هستند کسانی که شرافتشان را به یک ویزای آمریکا نفروخته و منافع ملی ایران را به منافع شخصی ترجیح می دهند. به همین دلیل هم تشخیص رفتار این دو دسته همواره با نوعی عدم قطعیت همراه است.
همین عدم قطعیت در مورد دسته سوم هم وجود دارد. یعنی ایرانیانی که در داخل ایران زندگی می کنند و عقلا و منطقا باید منافع ملی را ارجح بر منافع خارجی بدانند هم ممکن است تحت شرایطی مطالبات غیر عقلانی داشته باشند.
عرصه جنگ نرم بیش از همه در همین حوزه اهمیت پیدا می کند. اقتدار نرم یعنی آن قابلیتی که بتواند این دو قشر خاکستری را به یک جهت بخصوص متمایل نماید. لذا اقتدار نرم را می توانیم در چهار مرتبه طبقه بندی کنیم:
1- اقتدار مقبول، یعنی زمانی که دستگاه های تبلیغاتی و رسانه های ملی بتوانند دسته سوم (ایرانیان داخل کشور) را در جهت منافع منطقی و عقلی خودشان که همان منافع ملی است هدایت کنند.
2- اقتدار بالا، یعنی زمانی که دستگاه های تبلیغاتی و رسانه های ملی بتوانند علاوه بر دسته سوم، دسته چهارم (ایرانی تباران خارج از کشور) را هم در جهت منافع ملی ایران هدایت کنند.
3-اقتدار تهاجمی، یعنی زمانی که دستگاه های تبلیغاتی و رسانه های ملی بتوانند علاوه بر دو دسته سوم و چهارم، همچنین شهروندان جوامع خارجی را هم در جهت منافع ملی ما همسو و همگرا نمایند.
4- اقتدار از دست رفته یا فشل یا ضعیف، یعنی زمانی که دستگاه های تبلیغاتی و رسانه های ملی حتی توان همسو کردن دسته سوم (ایرانیان داخل ایران) را هم با منافع منطقی و عقلانی خودشان نداشته و کاملا منفعلانه عرصه را در اختیار دشمنان ایران قرار دهند.
مورد چهارم همان وضعیتی است که رهبری در سخنرانی نوروزی از آن با عنوان «ولنگاری فضای مجازی» یاد کردند:
همه کشورهای دنیا، برفضای مجازی اِعمال مدیریت میکنند اما در کشور ما، برخی به رها بودن فضای مجازی افتخار میکنند درحالیکه این شیوه به هیچوجه افتخار ندارد.
و البته این مطلب که در کشور ما رها بودن فضای مجازی را افتخار می دانند ناشی از عملکرد و مطالبات سه دسته دوم چهارم و پنجم است. یعنی مسئولین دولتی ما که وابستگی ها و منافع فراملی دارند، بطور همسو با ایرانی تباران خارج از ایران و نیروهای معاند برانداز، این تلقی را جا انداخته اند که آزادی بیان یعنی واگذار کردن فضای مجازی و فکری و فرهنگی به مدیران رسانه ای و اطلاعاتی و امنیتی غربی و آمریکایی و اسرائیلی و حتی عربستان سعودی!
مردم عادی اگر در تشخیص منافع ملی و منافع بلندمدت شخصی خود دچار زلت و خطا شوند جای تعجب نیست. اما آن دسته ای که خود را روشنفکر می دانند، باید لااقل این مقدار قوه تشخیص داشته باشند که معاند منتقد نیست، و منتقد هم معاند نیست.
در شرایط فعلی اگر کسی منتقد نباشد قطعا یک جای کارش می لنگد. هر کسی می تواند مخالف وضع موجود باشد. مخالفت می تواند حتی با اساسی ترین ارکان نظام و حکومت هم باشد، مشروط بر اینکه به عناد تبدیل نشود.
اگر کسی با هدف ارتقای وضع موجود و افزایش اقتدار ملی و بهبود زندگی عمومی ایرانیان و احیای شکوه تمدن ایرانی وارد کنش انتقادی شود، حتی اگر قانون اساسی و اصل ولایت فقیه و کلیت نظام جمهوری اسلامی را به نقد بکشد، همچنان می شود با او وارد گفتگو و تعامل شد، و هدفگذاری و عملکرد دستگاه های تبلیغاتی و رسانه ای و جنگ نرم و غیره و ذلک هم باید در همین راستا قرار بگیرد.
اما وقتی کسی از موضع عناد وارد شد و هدفش نه بهبودی و بهروزی اوضاع ایران، بلکه نابودی حکومت ایران شد، چنین فردی مصداق بارز و مجسم خائن و دشمن و وطن فروش است و باید قوانین و مکانیزمهایی برای برخورد قهر آمیز با او داشته باشیم، نه اینکه وارد گفتگو و مناظره شویم!
آن کس که به قرآن و خبر زو نرهی
آن است جوابش که جوابش ندهی
هنر دشمن همین است که اقشار مذکور در دسته سوم (ایرانیان داخل ایران) و چهارم را قانع می کنند که نابودی و براندازی نظام حکومتی همان حرکت در جهت بهبود اوضاع است. یعنی تمایز این دو مقوله را محو و کمرنگ می کنند.
نتیجه همین می شود که وقتی فی المثل قیمت دلار ناگهان بالا می رود، عده ای ساده لوح ابراز خوشحالی می کنند که «اوضاع به قدری خراب شده که دیگه کار این رژیم تمومه»!
احتمالا آن انسانهایی که امروز در بازارهای برده فروشی لیبی خرید و فروش می شوند هم زمانی خوشحال بودند که رژیم معمر قذافی کارش تمام است...
شفاف کردن این تفاوت ها با نصیحت و پند و اندرز میسر نخواهد شد. اگر می شد، اسمش را «جنگ» نمی گذاشتند. جنگ نرم هم مانند جنگ سخت نیازمند عزم و اراده و کار و کوشش و پشتکار در سطح ملی است. هیچکس با پند و نصیحت فاتح هیچ جنگی نشده و نخواهد شد.
اگر انصاف بدهیم، اوضاع عرصه فرهنگی و کارزار نرم در ایران آنچنان وخیم است که مسئولینی که طی سی سال گذشته مدیریت این عرصه را در دست داشته اند، به جرم خیانت مستحق اعدامند.
شاهد ما یکی از بزرگترین ژنرالهای عرصه فرهنگی ایران است، شیخ سعدی که گفت:
سپاهی که از صف کارزار از دشمن بگریزد بباید کشت که خونبهای خود به سلف خورده است. سپاهی را که سلطان نان میدهد بهای جان میدهد پس اگر بگریزد خونش شاید که بریزند.