حدود 42 سال پیش، یعنی در تاریخ 13 آبان 1358، همینهایی که امروز شعار مذاکره و تعامل با آمریکا سر داده اند در صف مقدم حمله به سفارت آمریکا بودند. از دیوارهای سفارت آمریکا در تهران بالا رفتند و واقعه «اشغال لانه جاسوسی» را رقم زدند.
اما پس از مدتی مشخص شد آن اشغال لانه جاسوسی در حقیقت ترفندی بود برای نفوذ عوامل آمریکا به درون ساختار قدرت در نظام نوپای جمهوری اسلامی.
برخی از آن بالا روندگان از دیوار سفارت ماندند و معاون رئیس جمهور در دولت های پیگیر منافع آمریکا در ایران شدند. برخی هم رفتند و بطور علنی حقوق بگیر دولت آمریکا شدند.
اوایل انقلاب، ماموریت این نیروهای نفوذی عمدتا بر پیشگیری از قدرت گرفتن نیروهای چپ و متمایل به شوروی متمرکز می شد. به همین دلیل این نیروهای نفوذی با تمام توان بر طبل تعصبات مذهبی می کوبیدند و شعار «یا روسری یا توسری» سر می دادند و پونز در پیشانی زنان بی حجاب فرو می کردند و اصرار عجیبی بر لزوم پایبندی به ارزشهای «انقلابی» و «اسلامی» داشتند. به این دلیل که اولا مبادا در شعارها و اقدامات «انقلابی» و رادیکال از گروه ها و احزاب چپ عقب بمانند، و ثانیا مبادا «ایمان» مردم به باورهای مذهبی سست شده و به دام تبلیغات «کمونیست های خدا نشناس» گرفتار شوند. بطور خلاصه، ماموریت اینها جلوگیری از تکرار تجربه انقلاب کوبا در ایران بود. چون در کوبا هم ابتدا یک انقلاب ملی رخ داد، اما بعد به تدریج وارد حوزه نفوذ شوروی شده و تا حد تهدید مستقیم آمریکا هم پیش رفت.
اما پس از فروپاشی شوروی و غالب شدن رویکرد نولیبرال بر سیاست خارجی آمریکا، ماموریت این نفوذی ها در راستای تحقق «نظم نوین جهانی» قرار گرفت. از آنجا به بعد دیگر صحبت از هدایت جامعه و کشور در جهت جلوگیری از نفوذ شوروی نبود. بلکه حالا هدف تکرار تجربه شوروی در ایران بود. یعنی پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی که در دولت هاشمی اجرا شد) و گلاسنوست (اصلاحات سیاسی که در دولت خاتمی کلید زده شد).
اما پروژه گلاسنوست (اصلاحات و توسعه سیاسی) در ایران به جای آنکه موجب تضعیف نظام گردد، موجب تضعیف اقتدار سیاسی شخصی شد که سر سلسله اجرای پروژه پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی) بود. آیت الله هاشمی که با مشی اقتدارگرایانه، اقتصاد ایران را به اوج وابستگی و آسیب پذیری در برابر فشارهای آمریکا رسانده بود، اولین کسی بود که با ظهور «توسعه سیاسی» قدرتش روز به روز رو به زوال رفت، و در عوض جایگاه رهبری روز به روز مستحکمتر و مقتدرتر گردید.
احمدی نژاد با شعار ضدیت با هاشمی و آمریکا در سال 84 روی کار آمد. نتیجتا ائتلافی میان نیروهای نزدیک به هاشمی و اصلاح طلبان و نفوذی های آمریکا در داخل، و آمریکا و کلیه نیروهای اپوزیسیون برانداز در خارج از کشور شکل گرفت. هدف این ائتلاف منفور کردن احمدی نژاد و نهایتا تسخیر همزمان ریاست جمهوری و جایگاه ولایت فقیه بود.
پروژه کودتای آمریکایی در سال 88 کلید خورد. قرار بود موسوی به ریاست جمهوری رسیده و هاشمی جایگاه رهبری را تسخیر کند. عملیات انقلاب مخملی با هماهنگی کلیه نفوذی های داخلی و براندازان خارجی به مدیریت آمریکا و بنیاد جرج سوروس اجرا شد.
اما باز هم عملیات موفق نشد.
آیت الله هاشمی ناچار شد از ریاست مجلس خبرگان رهبری استعفا داده و از آرزوی تسخیر جایگاه رهبری دست بردارد. اما هنوز برای بازگشتن به جایگاه ریاست جمهوری امیدوار بود.
چهار سال بعد، در انتخابات 92 آیت الله هاشمی برای نامزدی ثبت نام کرد. و شورای نگهبان هم بدون تعارف او را رد صلاحیت نموده و آب پاکی را روی دستش ریخت!
هاشمی بال و پر شکسته چاره ای نداشت جز اینکه دست از ریاست جمهوری هم بردارد. اما بازی هنوز تمام نشده بود...
حسن روحانی، دست پرورده آیت الله هاشمی، موفق شد با حمایت شخص هاشمی، اصلاح طلبان، و رسانه های غربی، و همچنین با سوار شدن روی موج نارضایتی از عملکرد احمدی نژاد و جو سیاسی و اجتماعی باقی مانده از زمان کودتای مخملی و فتنه 88، با کسب اکثریت مطلق آراء عمومی به ریاست جمهوری دست پیدا کند.
فرصت طلایی بدست آمده بود. بالاخره هر دو بازوی آمریکا در ایران بطور همزمان در یک دولت فعال شده بودند. سفارت آمریکا که در سال 58 بسته شده بود، در سال 92 در خیابان پاستور بازگشایی شد و اینبار یک فرد معمم و تحصیلکرده در انگلستان بعنوان سفیر کبیر آمریکا در ایران، با حفظ سمت، هدایت دستگاه اجرایی کشور را در اختیار گرفت.
هدف آمریکا مشخص بود: تضعیف و تجزیه کامل ایران.
اقدامات مقدماتی در راستای تحقق هدف کلان آمریکا در دولت اول روحانی بصورت توافق ننگین برجام اجرا شد. و مرحله دوم با تنگتر کردن حلقه تحریم های اقتصادی از خارج، و خرابکاری و تخریب عمدی زیرساخت های اقتصادی کشور از درون و داخل دولت بصورت هماهنگ و همزمان اعمال شد.
دولت روحانی با ایجاد فتنه بنزین در آبان 98، در اقدامی هماهنگ با دسیسه های آمریکا و اسرائیل و عربستان سعودی که در لبنان و عراق اجرا شده بود، کشور را بار دیگر به سمت اغتشاش و نا آرامی برد.
با هوشیاری نیروهای ملی، غائله آبان 98 به سرعت خوابانده شد. اما سفارت آمریکا در تهران همچنان به برنامه های خرابکارانه خود ادامه داد و اینبار برای عملیاتی بسیار وسیعتر و در مقیاسی گسترده تر در سراسر کشور در حال تدارک بودند.
هدف: فتنه انتخابات 1400.
اما اینبار نیروهای ملی کاملا هوشیارانه عمل کرده و قبل از کلید خوردن فاز اجرایی عملیات کودتا، آن را در نطفه خفه کردند.
مهره های اصلی و خبره و کارکشته جریان سیاسی وابسته به آمریکا همگی توسط شورای نگهبان قلع و قمع شدند، و تنها دو نفر از کارمندان دسته چندم این جریان به عرصه رقابت انتخابات راه پیدا کردند.
برای عده ای این سوال مطرح بود که چرا شورای نگهبان این دو نفر را که به وضوح از نظر هوش و توانایی سیاسی در سطح بسیار پایینی قرار دارند به جمع نامزدهای ریاست جمهوری راه داد؟
پاسخ این سوال را تا حدودی از واکنش «نهاد اجماع ساز اصلاح طلبان» (ناسا) می شود استنباط نمود:
رسولی: نهاد اجماع ساز اصلاحطلبان با درخواست همتی و مهرعلیزاده مخالفت کرد
عضو نهاد اجماع ساز اصلاح طلبان اظهار کرد: من و بهزاد نبوی معتقد بودیم که این دو کاندیدا (همتی، مهرعلیزاده) می توانند برای اعلام برنامه به نهاد اجماع ساز بیایند و برنامه آنها بررسی شود. او افزود: اما مجمع عمومی نهاد اجماع ساز با رویکرد بنده و بهزاد نبوی مخالف بود و در نتیجه اجازه حضور به مهرعلیزاده و همتی داده نشد.
کاملا مشخص است که کودتای 1400 شکست خورده. عملکرد همتی و مهر علیزاده در مناظرات به اندازه ای ناشیانه و خام دستانه بوده که حتی جریان فکری و سیاسی که این دو خود را به آن منتسب می دانند از ایشان تبری می جویند!
در دو انتخابات قبلی، روحانی و شرکا بسیار حرفه ای تر هوچیگری می کردند. در طول مناظرات به تدریج فضاسازی کرده و برگ برنده و آس خود را در مناظره آخر رو می کردند.
اما همتی و مهرعلیزاده در همان مناظره اول دست خود را بطور کامل باز کرده و هر چه در اختیار داشتند رو کردند. نتیجتا در مناظره دوم دستشان کاملا خالی بود و عرصه را بطور کامل باختند. تا جاییکه هنوز به مناظره سوم نرسیده، تشکیلات اصلاح طلبان از آنها قطع امید کرده و ترجیح داده اند بطور غیر علنی، استراتژی تحریم انتخابات را دنبال کنند.
از سوی دیگر، طرح ممنوع الخروج کردن مسئولین به مدت سه سال پس از پایان مسئولیت حاکی از آن است که به احتمال بسیار زیاد، نفوذی های رده بالا و مسببین فجایعی که در لااقل هشت سال گذشته بر کشور رفته در دولت آینده محاکمه و مجازات خواهند شد. لیکن این مهلت سه ساله می تواند به این دلیل باشد که اولویت اول در دولت آینده رسیدگی به وضعیت نابسامان اقتصادی است. لذا انتظار می رود طی دو تا سه سال آینده، وضعیت اقتصادی به نحو محسوسی بهبود یافته باشد. علاوه بر فعال سازی ظرفیت های داخلی، از دیگر عوامل موثر در دستیابی سریع به ارتقای وضعیت اقتصادی می تواند استفاده از ظرفیت های موجود ذیل توافق 25 ساله با چین باشد.