نشریه «آرمان ملی» نوشت:
حیدر مصلحی در کلیپی بیان داشته بر اساس بررسی دقیق میدانی وزارت اطلاعات، هاشمیرفسنجانی برنده قطعی انتخابات سال ۱۳۹۲ بود. از این رو با هدف مهندسی انتخابات در جلسه شورای نگهبان حضور یافته و با ارائه گزارشی درخواست ردصلاحیت ایشان را مستند به مصلحتسنجی نظام ارائه داده و بر اساس این گزارش، مهمترین نامزد مورد اقبال مردم به استناد مراکز نظرسنجی معتبر را فاقدصلاحیت نامزدی انتخابات ریاستجمهوری قلمداد کردند. این اظهارات مهر تاییدی بر دخالت نیروهای امنیتی بوده و موجب حذف چهرههای تاثیرگذار بدوناطلاع ملت شده است؛ اقدامی که خدشهای بزرگ به سازوکار جمهوریت و خواست شهروندان و دستکاری در افکار عمومی وارد کرده است.
نیروهای تسلیم طلب غربگرا که خود را در آستانه حذف کامل از بدنه نظام و سقوط به قعر زباله دان تاریخ می بینند، در لحظات آخر به هر جایی که دستشان برسد چنگ می اندازند. آخرین شاهکارشان همین افشاگری «مصلحی گیت» است که آنچه همه می دانستند فاش کرده!
خسته نباشید! یعنی کسی تا به حال به فکرش خطور نکرده بود که در سال 92، در صورت تایید صلاحیت هاشمی، همان ملت غیوری که روحانی را انتخاب کردند، با همان قاطعیت و صلابت هاشمی رفسنجانی که معلم و استاد روحانی بود را هم انتخاب می کردند؟!
بعد از تجربه فاجعه آمیز دو دوره ریاست جمهوری دولتی که با رای قاطع مردم روی کار آمد، هنوز مدعی هستند که گزینه مورد نظر مردم حذف شد! لابد روحانی هم گزینه مورد نظر حاکمیت بود! و هاشمی و خاتمی هم در هر دو دوره از روحانی حمایت نکردند!
ظهور و سقوط هاشمی رفسنجانی سیر و روند جالبی داشت.
در زمان امام و دهه اول انقلاب، ریاست قوه مقننه را در اختیار داشت. از همان جایگاه ریاست قوه مقننه بود که رای عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر (اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران) را اعلام کرد.
بعد از رحلت امام، در سال 1368 هاشمی بدون رقیب در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده و با تغییر همزمان قانون اساسی، سکان قوه مجریه را به مدت 8 سال در قبض ید خود قرار داد.
در عین حال، از همان سال 1368 تا زمان وفات جانسوزش، بطور پیوسته ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بعهده داشت.
از سال 1368 تا 1376، هاشمی عملا همه کاره و شخص اول مملکت بود. قدرت هاشمی کاملا بر قدرت و نفوذ رهبری سایه افکنده بود.
هر چند اواخر دوره دوم ریاست قوه مجریه تلاشهایی در جهت مادام العمر کردن ریاست جمهوری وی صورت گرفت، اما این تلاشها به نتیجه نرسید و ناچار شد این جایگاه را تحویل دهد. لیکن از نظر خود هاشمی قرار بود این یک عقب نشینی موقتی باشد.
بلافاصله پس از پایان ریاستش بر قوه مجریه، برای قبضه کردن مجدد ریاست قوه مقننه خیز برداشت و از حوزه تهران نامزد انتخابات مجلس شورای اسلامی شد. اما خاطرات رعب انگیز فضای بسته سیاسی و اجتماعی توام با تلاطمات اقتصادی در زمان ریاست جمهوری وی موجب شد تا حتی به اندازه آخرین نفر از سی کرسی موجود در شهر تهران هم رای کسب ننماید.
شکست در انتخابات مجلس ضربه عظیمی بود که به حیثیت سیاسی وی وارد آمد. هرچند، در آن مقطع هاشمی همچنان قدرت بسیار زیادی داشت و ترتیبی داده شد تا آرای تهران بازشماری شده و به هر ترتیبی بود نام آیت الله علی اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی) به عنوان یکی از چند نفر آخر در میان نمایندگان منتخب گنجانده شود تا کمی زهر این آبرو ریزی گرفته شود. لیکن هاشمی پیام را به خوبی دریافت کرده و بطور داوطلبانه از نمایندگی مجلس انصراف داد.
پس از آن، هاشمی مدتی عقب نشینی کرده و تا پایان دو دوره ریاست جمهوری خاتمی صبر کرد. سپس در سال 1384 مجددا برای تسخیر جایگاه ریاست جمهوری خیز برداشت. تبلیغات وسیعی در حمایت از او صورت پذیرفت و کاملا اطمینان داشت هیچیک از رقبا قادر به پیروزی در برابر او نخواهند بود.
اما از اقبال بدش انتخابات به مرحله دوم کشیده شده و احمدی نژاد که آن زمان گمنام بود در کمال ناباوری همگان توانست روی موج نارضایتی عمومی از فساد و مافیای اقتصادی هاشمی سوار شده و او را شکست دهد.
مسعود رجوی (رهبر فرقه مجاهدین خلق) جمله معروفی داشت که می گفت «ما برای مبارزه با جمهوری اسلامی با شیطان هم متحد می شویم».
در مورد هاشمی هم اگر صندوق رای و بازی در چارچوب ساختارهای نظام نتیجه بخش نبود، چاره ای باقی نمی ماند جز توسل به شیوه های غیر متعارف و اتحاد با شیطان. اینبار هاشمی و اطرافیانش وارد ائتلافی مشهود با رسانه ها و نیروهای سیاسی اپوزیسیون و همسو با آمریکا و اسرائیل و دیگر دشمنان ایران شدند تا چهره احمدی نژاد را به لجن بکشند.
عملیات تبلیغات روانی گسترده ای علیه احمدی نژاد به راه افتاد و برنامه این بود که در سال 1388 یک کودتای مخملی در کشور پیاده شود. این عملیات روانی ماهیت سلبی داشت، لذا تفاوتی نمی کرد چه کسی متعلق به کدام جناح باشد. همه با هم یکصدا فقط احمدی نژاد را هُو می کردند. از مجاهدین خلق و سلطنت طلبان و احزاب و گروه های چپ و راست اپوزیسیون برانداز خارج از کشور، تا اصلاح طلبان و کارگزاران و دیگر گروه ها و جریانات سیاسی داخل کشور، همگی یک چیز می گفتند: اینکه احمدی نژاد باید برود.
بعلاوه، در سال 1386 هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان رسید. یعنی ریاست تنها نهاد در ساختار نظام جمهوری اسلامی که قدرت عزل و نصب ولی فقیه را در اختیار دارد.
به این ترتیب یک بار دیگر هاشمی در راس دو جایگاه حساس در نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت.
همه چیز برای کودتای مخملی آماده بود. قطبی شدن فضای اجتماعی میان هواداران و مخالفان احمدی نژاد، و حضور هاشمی در جایگاه ریاست مجلس خبرگان رهبری، با حفظ سمت در ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام.
طبق روال انقلابات مخملی، انتخابات صورت پذیرفته و پیش از اینکه آراء شمرده شده و نتایج اعلام شود، میرحسین موسوی اعلام پیروزی کرده و از تقلب گسترده در انتخابات خبر داد. نتیجتا موج اعتراضات در خیابانها به راه افتاده و جمعیتی میلیونی یکصدا فریاد زدند «رای من کو»؟! بعلاوه، اعتراض به انتخاب مجدد احمدی نژاد بلافاصله به اعتراض علیه شخص رهبری تبدیل شده و شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و موج پاره کردن عکس های رهبری هم به راه افتاد.
در این مقطع بود که هاشمی رفسنجانی بعنوان امام جمعه تهران، در خطبه های نماز جمعه اولا برای اولین بار از مسلمانان اویغور چینی حمایت کرد. یعنی همان مسلمانانی که اندکی بعد در سوریه و عراق دوش به دوش نیروهای داعشی به قتل عام و خونریزی مشغول شدند. ثانیا عملکرد شورای نگهبان در بازبینی نتایج انتخابات 88 را زیر سوال برده و خود را در موضع حمایت از شورشیان قرار داد. ثالثا از برخوردهای امنیتی علیه شورشیان انتقاد نمود. برخوردهای امنیتی که به هیچ عنوان قابل قیاس با جو بسته و خشن دوران ریاست جمهوری خود وی نبود. رابعا تلویحا این ذهنیت غلط را القا نمود که گویا رهبری و نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی ایران از خارج از کشور دستور می گیرند (احتمالا چین یا روسیه).
همان هاشمی که بنی صدر را علیرغم رای اکثریت قاطع مردم در انتخابات ریاست جمهوری، فاقد کفایت سیاسی اعلام کرده و زمینه برکناری وی را فراهم کرده بود، حالا می گفت «آنجائیکه مردم نباشند رای مردم نباشد آن حکومت اسلامی نیست».
مرد اول پشت پرده فتنه و کودتای آمریکایی-انگلیسی طوری ژست گرفته بود که انگار او حافظ منافع مردم و ملت ایران است و رهبری و نیروهای ملی هم دست نشانده بیگانگانند.
آخرش هم می توان از مردم پرسید و طوری باشد که ما این اعتماد را برگردانیم متاسفانه از این فرصتی که رهبری انقلاب دادند به شورای نگهبان پنج روز وقت اضافه دادند و گفتند که بروید عقلا را و موجهین را بیاورید بررسی کنند و اعتماد مردم را جلب کنیم استفاده خوبی نشد و من هم الان نمی خواهم بگویم تقصیر کی بود که نشد ولی نشد (تکبیر نمازگزاران )
ما حالا از آن مرحله گذشته ایم و الان مرحله دیگری است [...] . لازم نیست در این شرایط ما افرادی را که به این نامی که الان هست در زندان داشته باشیم . اجازه بدهیم اینها به آغوش خانواده هایشان بازگردند. (تکبیر نمازگزاران )
[...] مساله بعدی ما اینست که آسیب دیدگان این حوادثی که اتفاق افتاد باید همدردی و دلجوئی بشود آنهائی که عزا دارند هم به آنها تسلیت بدهیم و هم دل آنها را دوباره با نظام نزدیک کنیم و اینکار شدنی است . [...] بگذاریم رسانه هایمان بالاخره این رسانه ها با معیارهای قانونی اجازه گرفته اند محدودشان نکنیم [...] همه ما شهید در گلزارهای شهدا داریم همه ما جانباز در منزل خودمان داریم چرا باید یکجوری باشد که دیگران از راههای دور بیایند و برای ما نسخه بپیچند ما خودمان هستیم . یعنی ما اینقدر عاقل نیستیم ما این مبانی را نداریم ما تجربه سی سال اداره کشور را نداریم [...] (شعار هاشمی هاشمی خدا نگهدار تو نمازگزاران )
خداوند شما را هم نگهدارد و به شما توفیق بدهد که محفوظ باشید و همیشه با همین روحیه در صحنه باشید از شما خیلی ممنون هستم .
متن کامل سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه ی 26 تیر 88 + فایل های صوتی و تصویری | جدیدترین ها و تازه ترین ها (wordpress.com)
این آخرین باری بود که هاشمی رفسنجانی اجازه یافت امامت جمعه تهران را بعهده بگیرد.
جای هیچ گونه ابهامی وجود نداشت. هاشمی برای ساقط کردن رهبری و کلیه نیروهای وابسته به رهبری وارد عمل شده بود. لذا رهبری دو گزینه در مقابل خود داشت: نرمش از موضع ضعف و پذیرش پیروزی هاشمی، یا قاطعیت و جلوگیری از فاجعه.
چیزی که در هشت سال دولت روحانی دیدیم نتیجه عملکرد رویکرد هاشمی بود. پیروزی هاشمی در سال 88 به این معنا بود که این رویکرد نه تنها ریاست جمهوری، بلکه نهاد رهبری و کلیت نظام را قبضه نماید. همینهایی که امروز دم از آزادی و جمهوریت می زنند، اگر قادر به قبضه کردن کلیت نظام بودند کوچکترین صدای مخالف را خفه می کردند؛ همانطور که در دوران ریاست جمهوری هاشمی کسی جرات کوچکترین اعتراض و انتقادی را نداشت.
از سکته و وفات زود هنگام حاج احمد آقای خمینی (یادگار امام) آنهم دقیقا چهار روز پس از سخنرانی انتقادی نسبت به آیت الله هاشمی، تا ترورهای گسترده نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور، با این تحلیل که در شرایط آن روز هیچ نیرویی در داخل کشور منشاء تهدید علیه نظام نبود و لذا تمرکز دستگاه اطلاعاتی دولت هاشمی روی حذف رهبران سیاسی خارج از کشور قرار داشت.
هاشمی تجربه خواباندن فتنه های گروهک ها پس از سقوط سلطنت و پیروزی انقلاب را داشت. لذا احتمالا اطمینان داشت پس از سوار شدن روی موج اعتراضات در انقلاب مخملی 88 و ساقط کردن رهبری و نیروهای هوادار رهبری، خواهد توانست با همان شیوه های دهه اول انقلاب، اینبار هم فضای سیاسی و اجتماعی را مهار کرده و قدرت سیاسی را بطور کامل در اختیار خود بگیرد.
انقلاب مخملی 88 از این جهت تکرار سناریوی کودتای ژنرال پینوشه در شیلی بود. یعنی ساقط کردن دولت، و سپس کنترل اوضاع با استفاده از مشت آهنین، و البته اجرای سیاستهای اقتصادی نولیبرال در جهت چپاول و غارت ثروتهای ملی، باز کردن درها به روی شرکتهای آمریکایی و غربی، و شکل گیری مافیای اقتصادی با پیوندهای مستحکم به سرمایه های آمریکایی.
نمونه اخیر و بروز شده و موفق این کودتا را در اوکراین هم دیدیم. هر چند، در مورد ایران همیشه این احتمال وجود داشت که اوضاع از دست شیخ در رفته و کشور وارد جنگ داخلی مشابه لیبی و سوریه شود. البته در آن زمان هنوز لیبی و سوریه وارد بحران نشده بودند و سلسله انقلابات مخملی از ایران شروع شده بود.
در بهترین حالت، پیروزی هاشمی و موسوی در سال 88 به این معنا بود که آنچه در هشت سال دولت روحانی مشاهده کردیم، چهار سال زودتر اتفاق می افتاد. با این تفاوت که هیچ نیروی مخالفی در برابر این دولت باقی نمی ماند و همین روند نزولی در وضعیت فاجعه بار اقتصادی لاینقطع ادامه پیدا می نمود. البته که عده بسیار معدودی از اطرافیان و اعضای باند و مافیای اقتصادی فربه تر می شدند، اما به قیمت افت وضعیت زندگی اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران در حدی خرابتر از وضعیت بنگلادش و سومالی.
در آن مقطع، تدبیر رهبری حمایت از دولت احمدی نژاد و مقابله با کودتای مخملی هاشمی بود.
پس از اظهارات هاشمی در خطبه نماز جمعه و حمایت وی از شورشیان، رهبری در خطبه دوم نماز جمعه این موضعگیری معروف را ارائه نمودند:
من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلافنظر داریم، که طبیعی هم هست؛ ولی مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگری فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلافنظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینهی مسائل خارجی اختلافنظر دارند، هم در زمینهی نحوهی اجرای عدالت اجتماعی اختلافنظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلافنظر دارند؛ و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است.
این موضعگیری بسیار دقیق و نکته سنجانه بود.
اولا، رهبری نگفتند «نظر بنده به نظر آقای رئیس جمهور نزدیکتر است»؛ بلکه برعکس، گفتند «نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است». یعنی تلویحا تاکید شد که موضع رهبری معیار و فصل الخطاب است، نه نظر رئیس جمهور منتخب.
ثانیا، صراحتا به دو نظرگاه که در مقابل هم قرار داشتند اشاره شد. یکی نظر هاشمی رفسنجانی، و در مقابل او نظر احمدی نژاد. یعنی با وجودی که موسوی مدعی پیروزی در انتخابات بود، اما در اصل دعوا میان هاشمی و رهبری بود.
ثالثا، رهبری نگفتند «من نظر آقای رئیس جمهور را قبول دارم» یا «نظر آقای رئیس جمهور همان نظر من است» یا «آقای رئیس جمهور نظر من را بیان می کند». بلکه گفته شد نظر آقای رئیس جمهوری به نظر رهبری «نزدیکتر است». از چه چیزی نزدیکتر است؟ از نظر آقای هاشمی. یعنی از میان دو گزینه هاشمی و احمدی نژاد، رهبری گزینه دوم را از گزینه اول مقبولتر می دید.
پس از این موضعگیری رهبری، عملیات ضد کودتا با قاطعیت آغاز شد. در برابر شعارهای «مرگ بر ...» که نثار رهبری می شد، برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی هواداران رهبری شعارهای «مرگ بر ...» را نثار هاشمی کردند.
افرادی که باید بازداشت می شدند بازداشت شدند و نهایتا هاشمی چاره ای نداشت جز استعفا از ریاست مجلس خبرگان رهبری.
اما این ضد کودتا بی هزینه نبود. هاشمی سیاستمداری کار کشته بود و خوب می دانست در دنیای سیاست هر عملی را عکس العملی است در جهت مخالف.
هاشمی به سرعت تشخیص داد که قاطعیت رهبری به معنی شکست کودتاست. لذا یک عقب نشینی تاکتیکی نموده و از موضع تمکین در برابر رهبری وارد شد. اما در عین حال عملیات جنگ روانی علیه احمدی نژاد و شخص رهبری توسط نیروهای اپوزیسیون و رسانه های غربی از یکسو، و فشارها و تحریم های اقتصادی آمریکا علیه ایران از سوی دیگر، در کنار حمایت رهبری از احمدی نژاد موجب شد تا خاطرات دوران ریاست جمهوری هاشمی از ذهن مردم زدوده شده و اینبار هاشمی در اذهان عمومی بصورت یک منجی و مرد کارکشته سیاست که قادر به خارج کردن ایران از بن بست در تعامل با غرب است ترسیم شود.
با تقویت دوقطبی هاشمی در برابر احمدی نژاد (که خود احمدی نژاد خالق اولیه آن بود)، هر چقدر شخص رهبری به دلیل حمایت از احمدی نژاد از خودش هزینه داده بود، از سوی دیگر هاشمی اعتبار کسب می کرد.
به این ترتیب بود که در سال 1392، هاشمی بار دیگر برای تسخیر جایگاه ریاست جمهوری خیز برداشت. و البته که همان ملت غیور و همیشه در صحنه ای که روحانی را انتخاب کردند، با همان قاطعیت هاشمی رفسنجانی را هم انتخاب می کردند!
جو سنگین جامعه به گونه ای بود که حذف کامل عوامل کودتای مخملی 1388 از انتخابات 1392، می توانست هزینه های سنگینی به بار آورده و کشور را دچار بن بست نماید. یا باید جو سیاسی کشور کاملا امنیتی و بسته می شد، و یا راه برای کودتای مخملی دیگری باز می شد.
اینبار تدبیر رهبری «نرمش قهرمانانه» بود. به اینصورت که به جریان غربگرا میدان داده می شد تا رویکرد خود را در عمل محک بزنند.
هاشمی قبلا در همان آخرین خطبه نماز جمعه خود گفته بود:
یک روایتی من از زبان امام شنیدم . آنموقع نپرسیدم که سندش کجاست . بعدا خودم رفتم و سندش را پیداکردم. [...] حضرت علی بن ابیطالب می فرماید یک روز پیغمبر در همان روزهایی که عرض کردم پیغمبر مهموم و نگران آینده بود در سال آخر عمرش آنرا به علی بن ابیطالب گفته. یا بن ابیطالب لک ولا امتی . این بعد از غدیر است یعنی تو ولی این امت هستی و ولایت مال توست چیزیکه خدا به تو داده است. بعد می فرماید : فان ولوک فی عافیه و اجمعواعلیک بالرضا فقم بامرهم. اگر دیدی این مردم راضی بودند و آمدند تو را قبول کردند به تو این سمت را دادند با اجماع البته اجماع نسبی است تام نمی شود. یعنی به اندازه کافی و لااقل اکثریت آنها جمع شدند دور شما اگر آمدند شما بپذیر و متولی امر شو و کارشان را اصلاح کن و ادامه بدهید و قسمت بعدی می گوید و ان اختلفواعلیک اگر دیدی اختلاف کردند و نیامدند آن مقداری که باید بیایند با تو وان اختلفواعلیک فدعهم ولشان کن بما فیه بگذار کاری که می خواهند بکنند بکنند خودشان می دانند. وان الله سیجعل لک مخرجا. و خداوند برای تو راهی پیدا می کند که به اهدافت برسی. این روایت از روایات معتبر است.
رهبری به این توصیه مذکور در روایت هاشمی عمل کرده و اجازه داد مردم کاری که می خواهند بکنند بکنند. اما برای خنثی کردن نقشه نهایی و اصلی فریب دهندگان افکار عمومی، شخص هاشمی باید رد صلاحیت می شد (وان الله سیجعل لک مخرجا).
دولت روحانی در عمل همان دولت هاشمی است. این را می دانیم که دولت روحانی امنیتی ترین دولت در تاریخ جمهوری اسلامی است. یعنی بیشترین چهره ها و مهره های امنیتی در این دولت در پست های حساس قرار گرفته اند.
هاشمی همیشه به دنبال قبضه کردن کامل قدرت بود. بنابراین چنانچه به جای روحانی، هاشمی انتخاب می شد، قطعا بار دیگر برای تسخیر یا مهار دایمی جایگاه رهبری خیز بر داشته و جو بسته سیاسی سالهای دهه شصت و هفتاد را احیا می نمود.
در دولت روحانی علیرغم تسلط نداشتن این جریان سیاسی روی دستگاه قضایی و صدا و سیما و سپاه، هم سریال گاندو سانسور شد و هم حاج قاسم سلیمانی و فخری زاده ترور شدند. هم قرارگاه مرغ تشکیل شد و هم برق قطع شد. هم بنزین گران شد و هم دلار 30 هزار تومان شد. هم بیکاری و تعطیلی صنایع افزایش یافت و هم کورونا کشتار کرد. هم بانک ها و نفت و گاز و دیگر صنایع تحریم شدند و هم میلیاردها دلار ثروتهای ملی به غارت و یغما رفت.
اگر هاشمی به قدرت می رسید و موفق می شد تمام نهادهای قدرت را در دست بگیرد، چه سرنوشتی در انتظار کشور می بود؟
وراث هاشمی هنوز که هنوز است در کشور ما ادعای حق آب و گل دارند...