سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۰ دقیقه·۳ سال پیش

«مردمسالاری دینی» از کجا پیدا شد؟

دموکراسی یا مردمسالاری اصالتا نظمی سیاسی و اجتماعی است که در تمدنهای غربی و اروپایی پدیدار شده و تداوم آن به شکل دولت-ملت های مدرن در آمد. دموکراسی های باستانی در دولت-شهر های یونان باستان و روم باستان پدید آمدند و خصوصیاتی داشتند که با شکل تمدن و شیوه زندگی رایج در آن جوامع سازگار بود.

در دموکراسی های باستانی مفهومی وجود داشت به نام «شهروند». برخلاف برداشت امروزی، شهروند به معنی تمام کسانی که تابعیت کشور یا دولتی خاص را داشته باشند نبود. شهروندان آن بخشی از جامعه بودند که در تصمیمات سیاسی صاحب «حق رای» بوده و هنگام جنگ موظف بودند سلاح دست گرفته و به خدمت نظامی بپردازند. در واقع ممکن بود شهروندان اقلیتی از کل جامعه خود باشند. در دموکراسی های باستانی غیر از شهروندان، اقشار دیگری هم بودند، از قبیل رعایا، بردگان، زنان و کودکان، و حتی اسرایی که در جنگ های بعدی بعنوان بخشی از نیروی نظامی مورد استفاده قرار می گرفتند لیکن از سایر حقوق شهروندی بی بهره و تقریبا هم رده با بردگان بودند. ممکن بود شهروندان به دلیل بدهی مالی به بردگی برده شوند. یکی از مشکلات ساختاری همین بود که در اثر انباشت بدهی ها و بروز خشکسالی ها، گاهی اوقات تعداد شهروندان به اندازه ای کاهش پیدا می کرد که نیروی نظامی کافی برای دفاع از شهر باقی نمی ماند.

همین دموکراسی غربی بود که سقراط را به هلاکت رساند و به شدت از سوی اندیشمندان بزرگی مانند افلاطون و ارسطو نکوهش می شد. ارسطو همانطور که دموکراسی را از انواع حکومت فاسد می دانست، پادشاهی را از انواع حکومت مطلوب شناسایی کرده بود. نگاه ارسطو به تمدن شاهنشاهی بزرگ ایران بود که در شرق ظهور یافته بود.




در کتب و رسالات دینی که پیش از ورود مدرنیته تقریر یافته اند هیچ اثری از تایید دموکراسی یا مردمسالاری دیده نمی شود. تمدن ایرانی پس از اسلام تداوم همان شاهنشاهی پیش از اسلام بود که مزین به اندیشه توحیدی اسلامی شده بود.

جامی در سلسلة الذهب می گوید:

حق چو داد از پی اطیعواالله
به اطیعواالرسول ما را راه
حرف دیگر نزد به لوح بیان
جز اولواالامر منکم از پی آن
چون اولواالامر ساخت پیرایه
شرع و دین با نبی ست همسایه
بلکه حق راست سایه ممدود
واندر آن سایه عالمی خوشنود
خلق را عدل شاه دین پرور
سایه فضل حق بود بر سر

یعنی رابطه پادشاه و جامعه شکلی بخصوص داشته که هم با امپراطوری های دموکراتیک غربی تفاوت اساسی داشته و هم با استبداد شرقی. از یکسو خلق را به اطاعت از پادشاه اولوالامر فراخوانده، و از سوی دیگر به پادشاه یادآوری می کند که او از سوی خداوند مامور به اجرای شرع و دین و عدل شده. پس اگر چه قدرت پادشاه قدرتی مطلق است، لیکن خط مشی های کلی و قوانین و مقررات مدنی از پیش تعیین شده اند و شاه نباید مستبدانه بر خلاف این قوانین حکومت کند.

https://virgool.io/dowlateenghelabi/%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C-%DA%86%D9%87-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84-kd5picnmeceo

همانطور که مدرنیته در اروپا تداوم منطقی مسیر حرکت تمدن غربی بود و ریشه در همان دموکراسی های روم و یونان باستان داشت، تمدن اسلامی هم در ایران تداوم منطقی همان تمدن ایرانی بود، و البته حرکت تمدن اسلامی در دیگر نواحی قلمرو اسلامی مسیری متفاوت با آنچه در ایران پیمود داشت.

از کارهای ارزشمند سید جواد طباطبایی یکی همین مطلب است که نشان داده دولت-ملت ایرانی قدمتی بسیار بیشتر از دولت-ملت های مدرن اروپایی دارد. بعبارت دیگر، ورود مدرنیته به ایران موجب تشکیل ملت جدید و نو ظهوری با نام «ایران» نشد؛ چون ملت ایران از هزاران سال پیش وجود داشت. مدرنیته صورت نوینی به این موجودیت کهن بخشید که در دو بعد اساسی قابل مطالعه و مشاهده است: یکی ساختارهای حکومتی، و دیگری نظم اجتماعی.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-sxnpqh5hbfwf



حکومت و جامعه تواما و با هم و در کنار هم تجسم دهنده همان مفهومی هستند که در سطحی بالاتر از انتزاع قرار داشته و با عنوان «دولت» شناخته می شود. و مفهوم «ملت» در کنار «دولت» هر دو حاصل مسیر تاریخی یک تمدن هستند.

طردا للباب وقتی قائم مقام فراهانی صحبت از دفاع از منافع ملی «به مردی یا به نامردی» می کند، منظورش این معنا و مفهوم است، نه «حق انتخاب مردم» یا رفاه مردم یا دیگر مسایلی که در روزگار ما با منافع ملی اشتباه گرفته شده اند. وقتی می گوید «یا به نام یا به ننگ» باید از کشور دفاع کرد، قطعا چیزی فراتر از منافع فردی یا «مردم» وجود دارد که دفاع از آن حتی ارزش پذیرش ننگ را هم دارد. چیزی که یک شبه بوجود نیامده و مقدم بر کلیه ارزشها و هنجارهای اجتماعی است، حتی مقدم بر آبروی اشخاص، و حتی آبروی یک نسل.

به هر حال ادامه تمدن غربی به مدرنیته رسید و این مدرنیته روی بستر استعمار اروپایی سوار شد و با خصلتی تهاجمی به سایر نقاط جهان هم وارد شد.

نوع مواجهه ایرانیان با مدرنیته غربی به دو صورت می توانست باشد. یکی مشابه نوع مواجهه ای که با ظهور اسلام صورت پذیرفت، به این ترتیب که از امکانات آن در جهت مسیر تاریخی و منطقی تمدن ایرانی استفاده شود. و نوع دیگر اینکه مسیر تاریخی خود را رها کرده و تلاش کند در همان مسیری قرار بگیرد که غربی ها پیموده بودند.

هر دو گرایش در ایران وجود داشت.




یکی از مهمترین دستاوردهای مدرنیته غربی شکل گیری شخصیت های حقوقی بود که در قالب «کومپانی» وارد ایران شد. این ساختار اجتماعی امکان تداوم حرکت و رشد و گسترش کسب و کارها و صنایع را مستقل از محدوده عمر اشخاص حقیقی (یعنی افراد و انسانها) فراهم می ساخت و همین مطلب موجب جهش رشد توسعه صنایع اروپایی شد.

تحقیقات دکتر مهرداد وهابی در حوزه تاریخ اقتصادی نشان می دهد که در قلمرو اسلامی دو شیوه برخورد با پدیده «کومپانی» وجود داشت. در امپراطوری عثمانی که فقهای اهل سنت صاحب نفوذ فکری و عقیدتی بودند به شدت با این پدیده مخالفت شد. علت این مخالفت این بود که در سنت اسلامی هر گونه قرارداد و بیعی تنها در طول حیات طرفهای قرارداد اعتبار داشته و پس از مرگ از اعتبار ساقط می شود. این محدودیت فقهی یکی از عواملی بود که مجال رشد صنایع در امپراطوری عثمانی را فراهم نکرده و ضعف و زوال آن را در برابر دولتهای اروپایی موجب شد تا اینکه نهایتا در جنگ جهانی اول قدرتهای اروپایی تیر خلاص را بر پیکر ضعیف آن شلیک کردند و دولت و تمدن عثمانی به پایان عمر خود رسید.

از سوی دیگر، در ایران فقهای شیعه نه تنها با ورود مفهوم «کومپانی» مخالفت نکردند، بلکه اولین کومپانی تاریخ ایران با مشارکت برخی از علمای صاحب نام وقت تشکیل شد که همان راه آهن تهران به حرم شاه عبدالعظیم بود.

در حوزه نظریه سیاسی هم بخش اعظم فقها و علمای طراز اول در ایران خواستار اخذ ساختارهای جدیدی بودند که استبداد سنتی را که امکان خروج از چارچوبهای شرعی و تمدنی را داشت با ساختارهای جدیدی جایگزین نماید که توان حرکت چابک و کم دست اندازتری در همان مسیر حرکت تمدن ایرانی و اسلامی داشته باشد. اتفاقا چالشهای اصلی در طراحی همین ساختارهای جدید بوجود آمد و موجب کشمکش میان دو گروه عمده شد.

یک عده همان کلاغهای ایرانی بودند که تلاش می کردند راه رفتن کبک های اروپایی و فرنگی را یاد بگیرند و تقلید کنند. گروه دیگر فقها و شعرا و سخنوران و رجال و اندیشمندانی بودند که مدرنیته را در خدمت تمدن ایرانی می خواستند.

نهایتا با ظهور رضاشاه دسته اول بر ایران حاکم شدند و روند منطقی مسیر حرکت تمدن ایرانی منقطع و دچار ساختارهای شبه مدرنی شد که ایران را بصورت یک کشور جهان سوم در نظام بین المللی با مرکزیت غرب ادغام کرد.




انقلاب بهمن 1357 در عین حال که موجب خسارات گزاف و هزینه های سنگین ملی بود، اما همچنین نقطه عطفی در تاریخ ایران بود. انقلاب آغاز اصلاح رویکرد غلط نسبت به مدرنیته بود. خساراتی که این رویکرد غلط به کشور زده بود به حدی بافت اجتماعی ایران را تحت تاثیر قرار داده بود که قطعا امکان اصلاح یک شبه آن وجود نداشت. اما جهت حرکت اصلاح شد.

اصطلاح «مردمسالاری دینی» در این مقطع بود که اختراع شد. همینطور «جمهوری اسلامی».

در یک نگاه بسیار کلان و کلی، انقلاب بهمن حاصل دو علت عمده بود:

1- فشارهای نیروهای سیاسی غربگرایی که متشکل از لیبرالها و مارکسیستها بودند

2- نبود انگیزه اعمال اقتدار توسط حکومت وابسته وقت

در اثر انقلاب و سقوط حکومت وقت، انواع و اقسام ایدئولوژی های غربی ناگهان در فضای سیاسی و اجتماعی ایران عرصه جولان پیدا کرد. فصل مشترک تمام این ایدئولوژی های غربی همان تاکید بر دموکراسی و مردمسالاری بود که در بالا اشاره کردیم اصالتا اندیشه ای غربی و پایه و بنیان و مبدا حرکت تمدن غربی بوده و اساسا در تمدن ایرانی سابقه ای نداشته است.

پسوند «دینی» در آن فضای فکری و اجتماعی برای تعدیل «مردمسالاری» به آن اضافه شد، چون انکار مردمسالاری غربی در شرایط اجتماعی آن روز تبعات خطرناکی داشت:

  • اولا موجب شکاف افتادن میان نیروهای سنتی و مذهبی از یکسو و نیروهای تجددخواه و غربگرا از سوی دیگر شده و زمینه را برای تشدید واگرایی اجتماعی فراهم می نمود. آنهم در شرایطی که حکومت وقت سقوط کرده و هنوز حکومت مقتدری که بتواند با اعمال اقتدار جلوی فروپاشی ملی را بگیرد شکل نگرفته بود.
  • ثانیا موجب فاصله گرفتن نیروهای سیاسی غربگرا از رهبری امام خمینی شده و امام را در موقعیتی مشابه وضعیت آیت الله شریعتمداری قرار می داد.

بنابراین چاره ای نبود جز اینکه با استفاده از اصطلاحات و عبارات مبهم و کلی گویی های دوپهلو از بروز فاجعه جلوگیری شود. دقیقا همان کاری که قایم مقام فراهانی در زمان قرارداد ترکمانچای انجام داده بود.

در جریان نوشتن عهد نامه به محمد صادق وقایع نگار می گوید اگر دیدید که کار پیش نمی رود و منافع ما را تأمین نمی کند و ناچارید که آن عهدنامه را بنویسید می گوید؛ به زور میرزایی جملات دوپهلو بنویسید تا بتوان از آنها به نفع خودمان استفاده کنیم و می گوید تا می توانید سرشان را کلاه بگذارید. چرا که عهدنامه ها به زبان فارسی نوشته می شده است.

«مردمسالاری دینی» هم اصطلاح دوپهلویی است که در شرایط بحرانی انقلاب، در شرایطی که پادشاه ممکلت درِ قفس حیوانات وحشی مانند مجاهدین خلق و دیگران را باز کرده و از کشور فرار کرده بود، برای حفظ کشور توسط امام خمینی ابداع شد. چون ایران باید حفظ می شد. به مردی و نامردی. به نام و به ننگ.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D9%85%DA%A9%D8%AA%D8%A8-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%B6%D8%AF-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%86%D8%AA-%DB%8C%D8%A7-%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%86%D8%AA-l6o0nykc7xkd



چهل و سه سال از آن مقطع می گذرد و عده ای همچنان برای نابودی ایران عزم جزم دارند و برای دشمنان ایران دم تکان می دهند. تعابیر عوامفریبانه از «مردمسالاری دینی» ارائه می دهند تا این اصطلاح دو پهلو را در جهت مقاصد ضد ملی خود مصادره به مطلوب نمایند. حتی در وطن فروشی پا را فراتر گذاشته و اصطلاحات جدیدی جعل می کنند، مانند «فاشیسم اسلامی» که مستقیما در جهت منافع اسرائیل و آمریکا و دیگر دشمنان ایران است.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%86%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D9%81%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-p91cxmsham3q

وقتی بصیرت نباشد، شاه اسماعیل صفوی هم که باشی با این شعار کودکانه که «مگر من حرامی هستم که حمله بکنم و شبیخون بزنم» زمینه شکست و سقوط را خودت با دست خودت فراهم می کنی.

می دانید که اولین جنگ شاه اسماعیل جنگ چالدران است و درآن زمان تحول زیادی در جنگ افزارها ایجاد شده بود. ایرانی ها هم به اهمیت این موضوع واقف بودند و توپخانه مهم بود و آنرا از ونیزی‌ها خریداری می کنند اما به دلایلی هیچ وقت به دستشان نمی رسد. در این زمان عثمانی که وضعیت ما را نداشت یعنی انتقال حکومت در آنجا صورت نگرفته بود و به اهمیت جنگ افزارهای جدید هم واقف بودند. بنابراین وقتی که جنگ شروع شد به شاه اسماعیل می گویند که عثمانی ها وارد می شوند و آرایش توپخانه شان را هم آرایش می دهند و  به او می گویند که ما بهتر است که قبل از اینکه آنها حمله کنند ما آنها را از بین ببریم. شاه اسماعیل در جواب می گوید مگر من حرامی هستم که حمله بکنم و شبیخون بزنم؟
... اجازه دادند که عثمانی آرایش جنگی نظامی خودش را پیدا کند و در نهایت شاه اسماعیل شکست سنگینی خورد. اینجا نکته تاریخی است که در توضیح آن می گویند الحرب خدعه و آنرا در مورد شاه اسماعیل به این نحو تفسیر می کنند که بله جنگ خدعه است اما ما مردانه رفتیم جلو و مردانه هم شکست خوردیم. اندکی بعد از شاه اسماعیل تاریخ نویسان هم نوشتند که شکست شاه به تقدیر الهی بود به این علت که اگر بیشتر از این موفق می شد که شده بود مردم گمان بد می بردند و فکر می کردند که او در حد اولیاء و انبیاء است. بنابراین شکست او موجب شد که مردم شاه اسماعیل را شاه ببینند و نه اینکه مقامش را تا این حد بالا ببرند، این توجیه تاریخ نویسان بود. بعد از شاه اسماعیل، شاه طهماسب بر سر کار آمد و از او یک رساله به نام تذکره شاه طهماسب به جا مانده و درآن زمان هم این "جنگ خدعه است" یک بار دیگر ظاهر می شود اما ظاهراً متوجه شده بود که این معنایی که زمان شاه اسماعیل می فهمیدند غلط است و معنی دیگری دارد.
https://www.mehrnews.com/news/2514289/%D9%82%D8%A7%D8%A6%D9%85-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%85-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%AD%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D9%87%D9%85-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D8%B9-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%D8%AF


مردمسالاری دینیمدرنیتهملی گراییغربگرایی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید