ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

نگاه های دُگم در روایت تاریخ ایران

یکی از خصوصیات علوم انسانی این است که به شدت تحت تاثیر منافع طبقاتی و گروهی و باندی و مافیایی اشخاص یا نهادهای درگیر در کار پژوهش قرار می گیرد. این مطلب حتی در پژوهش های جدی و شسته و رفته با رعایت کلیه اصول و قواعد علمی هم نقشی پررنگ دارد، چه رسد به آشفته بازار نوشتارها و «مستند» سازی های رسانه ای که اساسا با هدف تاثیر گذاری بر نگاه و تصورات و علایق و سلایق عمومی منتشر می شوند.

تاریخ معاصر ایران، بخصوص یکی دو دهه قبل و بعد از مقطع بسیار حساس و تاریخی انقلاب اسلامی، یکی از مثالهای بارزی است که این تاثیرپذیری از منافع فرقه ای و طبقاتی و گروهی را می توان در روایتهای متعدد آن مشاهده کرد.

روایت های چیستی و چگونگی انقلاب اسلامی از یک منظر عمدتا به دو دسته کلی تقسیم پذیرند:

1- روایت هایی که توسط هواداران نظام جمهوری اسلامی ارائه می شوند.

2- روایت هایی که توسط مخالفان و معاندان نظام جمهوری اسلامی ارائه می شوند.

دسته اول معمولا تلاش می نمایند روایتی ارائه دهند که ماحصل آن نوعی مشروعیت برای نظام جمهوری اسلامی ایجاد کند. معمولا به این ترتیب که «رژیم» شاه فاسد و «ضد مردمی» و وابسته به آمریکا بود، و به همین دلیل امام خمینی به مخالفت با شاه بلند شد و «مردم» را به سمت انقلاب رهبری کرد. و نتیجتا در 22 بهمن 1357، «مردم» به رهبری امام خمینی موفق شدند رژیم «ستم شاهی» را سرنگون کرده و نظام «مردمی» جمهوری اسلامی را جایگزین آن نمایند. الخ.

اما دسته دوم، یعنی مخالفان و بدخواهان نظام جمهوری اسلامی، خود به سه دسته عمده تقسیم می شوند:

1- چپ ها و کمونیست هایی که سابقا نسبت به اتحاد جماهیر شوروی یا یکی از گرایشات مارکسیستی رایج در جهان پیش از انقلاب بهمن 57 احساس نزدیکی و سمپاتی داشتند.

2- لیبرال ها و غربگرایانی که دلداده دموکراسی های غربی مانند آمریکا و برخی کشورهای اروپای غربی بودند.

3- سلطنت طلبان و وابستگان به حکومت پهلوی که همچنان نسبت به دوران قبل از انقلاب احساس نوستالژی دارند.




اولین گروه از مخالفان، یعنی چپ ها و کمونیست ها، نیمی از روایت طرفداران نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند. یعنی اینها هم معتقدند حکومت شاه فاسد و «ضد مردمی» و سرکوبگر و وابسته به آمریکا بود، و به همین دلیل «مردم» انقلاب کردند و حکومت فاسد را سرنگون نمودند. اما نیمه دوم روایت را قبول ندارند. یعنی خمینی را رهبر انقلاب نمی دانند، بلکه معتقدند انقلاب مستقل از خمینی رخ داد ولی به دلیل فرصت طلبی و تزویر خمینی از یک سو، و ساده لوحی و خریت «مردم» که به خمینی اعتماد کردند از سوی دیگر، انقلاب «ملا خور» شد و به آن نتیجه مطلوبی که همانا «حکومتی مردمی» بود نرسید.

این روایت بر پایه این باور دگم شکل گرفته که حکومت ها به دو دسته «مردمی» و «ضد مردمی» تقسیم می شوند. چپ ها و کمونیست ها هم که خود را «مردمی» می دانند، طبیعتا نه حکومت پیش از انقلاب را قبول داشتند و نه حکومت پس از انقلاب را. چون نه پیش از انقلاب اجازه مشارکت در حکومت را داشتند و نه پس از انقلاب. بنابراین انقلاب را پدیده ای مقدس می دانند که با هدف سرنگون کردن یک حکومت ضد مردمی رخ داد. اما چون بعد از انقلاب همچنان در عرصه سیاسی بلاتوفیق باقی ماندند، لذا این عدم توفیق را باید به طریقی توجیه نمایند. و این توجیه همین است که انقلاب «ملا خور» شد!



گروه دوم مخالفان، یعنی لیبرال ها و غربگرایان مومن به مذهب دموکراسی پرستی، مجددا به دو دسته تقسیم می شوند. یک دسته همچنان موضع قدیمی خود را حفظ کرده و روایتی مشابه روایت گروه اول (چپ ها و کمونیست ها) را بازگو می کنند. انگیزه های این دسته هم مشابه همان چپ هاست. چون اینها هم، پیش و پس از انقلاب سرشان بی کلاه ماند.

از سوی دیگر، دسته دوم غربگرایان اگرچه در زمان انقلاب همانند دسته اول لیبرال ها دوش به دوش چپ ها و کمونیست ها علیه نظام شاهنشاهی مبارزه می کردند، لیکن امروز از موضع قدیم خود نادم و پشیمانند و حالا بیشتر به سمت سلطنت طلبان گرایش پیدا کرده اند.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-fquo9084x1sl




و اما گروه سوم، یعنی سلطنت طلبان، معمولا یا انقلاب را نتیجه خیانت آمریکا به شاه دانسته و یا آن را حاصل فریب خوردن «مردم» می دانند. وقتی صحبت از خیانت آمریکا می کنند منظورشان این است که خمینی و آخوندها را آمریکاییها روی کار آوردند، و نتیجتا جمهوری اسلامی حاصل دخالت خارجی است و مشروعیت ندارد. وقتی هم صحبت از فریب خوردن «مردم» می کنند، منظورشان این است که حکومت شاه بسیار دموکراتیک و شخص شاه در برابر خواست و اراده «مردم» تسلیم بود. به همین دلیل وقتی «مردم» فریب خمینی را خوردند و خروج شاه را مطالبه کردند، شاهِ مردم دوست تصمیم گرفت به این خواسته ملت لبیک گفته و داوطلبانه سوار هواپیما شود و مملکت را به امان خدا رها نماید!

به عبارت دیگر، سلطنت طلبان هم روایت هواداران نظام جمهوری اسلامی را تا این حد می پذیرند که خمینی مردم را وادار به انقلاب کرد و اگر خمینی نبود انقلابی هم در کار نبود.




تناقض موجود در روایت سلطنت طلبان از همه آشکارتر و مضحک تر است. از یک سو آمریکا را بعنوان شخصیت منفی داستان معرفی می کنند تا به این ترتیب از جمهوری اسلامی مشروعیت زدایی کنند. و از سوی دیگر چون خودشان همچنان بند نافشان به آمریکا وصل است و جمهوری اسلامی را با آمریکا در حال مخاصمه می بینند، سعی می کنند خود را پایبند به ارزشهای دموکراتیک آمریکایی جلوه دهند تا مبادا در ضدیت با آمریکا همسو و همگرا با جمهوری اسلامی شوند. مجددا از یک سو می پذیرند که انقلاب (و وضعیت نامطلوب پس از آن) در نتیجه پایبندی شاه به دموکراسی رخ داد، و از سوی دیگر اصرار دارند باید مجددا حکومتی دموکراتیک در ایران برقرار شود! یکی از اینها از خود نمی پرسد اگر دموکراسی برای جامعه ایران مناسب و مطلوب بود، پس چطور اینقدر بی دوام بود و به سقوط حکومت دموکراتیک (به قول خودشان) و جایگزین شدن یک حکومت دیکتاتوری منتهی شد؟

اگر بپرسیم از کجا به این نتیجه رسیدید که این بار اگر یک حکومت دموکراتیک روی کار بیاید نتیجه ای غیر از بار قبلی خواهد داشت، پاسخ هایی کودکانه می دهند، از قبیل اینکه آن زمان «مردم» آخوندها را نشناخته بودند، ولی حالا شناخته اند و دیگر فریب نمی خورند! انگار که آخوندها یک طرف ایستاده اند و بقیه یک طرف دیگر. مشکل هم فقط آخوندها هستند، و الا در طرف دیگر همه دقیقا یک چیز می خواهند و هیچ دو نفری نیستند که خواسته های متضاد و متنافری داشته باشند.

اینجا ذکر یک جمله از کتاب خاطرات اسدالله عَلَم، وزیر دربار و نخست وزیر محمدرضاشاه پهلوی خالی از لطف نیست:

شاه درباره انتخابات در ایران که خواسته غرب بود، می‌گوید: حالا پدرسگ فرنگی به ما می‌گوید، چرا دمکراسی ندارید. با همین حال، اگر من کنار بروم و بگویم خودتان یک رئیس‌جمهور انتخاب کنید، سی و پنج میلیون نفر، سی و پنج میلیون رأی مختلف خواهند داد. (ص ۲۳۱)
https://virgool.io/@sepehr.samii/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-ksawewvcbapr




تناقض اساسی در روایت چپ ها و لیبرال های دسته اول آنجاست که از یک سو «مردم» را دارای قوه تشخیص مصلحت خود دانسته و انقلاب را حرکتی آگاهانه و مترقی توسط مردم برای رهایی از ظلم و دیکتاتوری و استبداد می دانند. اما از سوی دیگر به مرحله بعد از انقلاب که می رسند همان مردم را به خریت و تشخیص غلط و فریب خوردن توسط خمینی و آخوندها محکوم می کنند!

تناقض اصلی نهفته در روایت لیبرالهای دسته دوم هم مشابه همان تناقضات موجود در روایت سلطنت طلبان است، مضاف بر اینکه از یک سو انقلاب بهمن 57 را نوعی شورش و آشوب کور و بی حاصل می دانند، اما همچنان معتقد به مشی براندازانه علیه نظام جمهوری اسلامی هستند. مشخص نیست وقتی از نظر اینها تجربه انقلاب در گذشته منتهی به بدتر شدن وضعیت شده، چطور انتظار دارند با تکرار این تجربه وضعیت بهتری بدست آید؟

(اینشتین، دانشمند و فیزیک دان معروف، جنون و دیوانگی را اینطور تعریف می کرد: تکرار یک آزمایش با این امید که این بار نتیجه ای غیر از دفعات قبلی حاصل شود!)

و تناقض موجود در روایت هوادارن نظام جمهوری اسلامی هم که برای اکثر ایرانیان امروز اظهر من الشمس است. به اینصورت که از یک سو مشروعیت نظام جمهوری اسلامی را به «خواست و اراده مردم» وابسته می کنند، و از سوی دیگر اگر همان «مردم» امروز خواهان سرنگونی نظام جمهوری اسلامی باشند برای جلوگیری از سقوط نظام ناچارا به نظریه های مشروعیت الهی و ولایت فقیه متوسل می شوند.

البته دیوار حاشا همیشه بلند است و می شود ادعا کرد اکثریت قاطع «مردم» همچنان مانند سال 1357 هوادار و فدایی نظام و رهبری و اسلام و ولایتند. همانطور که برخی سلطنت طلبها هم هنوز که هنوز است کودتای 28 مرداد 1332 را «قیام مردمی» می نامند، یا مانند تروریست های مجاهدین خلق که هنوز که هنوز است وانمود می کنند «مردم» ایران منتظر نشسته اند تا بالاخره روزی برادر مسعود به اتفاق خواهر مریم سوار بر تانک های آمریکایی و با پشتیبانی واحدهای رزمی ارتش آزادیبخش ملی مستقر در آلبانی و عربستان سعودی و دیگر جاها، با یورشی نهایی به ایران آخوندها و تمامی نیروهای سپاه و بسیج و هر کسی که ریش بلند داشته یا چادر یا عمامه به سر داشته باشد را به اتفاق کلیه اعضای خانواده آنها، از کودک شیر خواره گرفته تا پیرمرد و پیرزن هشتاد نود ساله، قهرمانانه همه را قتل عام کرده و با این حماسه بزرگ، «مردم» را از زیر یوغ آخوندها نجات دهند!



به این ترتیب مشخص است که کلیه روایت های موجود از انقلاب اسلامی یک جایی دچار تناقضات غیر قابل توجیه می شوند. تمامی این تناقضات از یک باور دگم و غیر منطقی ناشی می شوند. این باور دگم همان پذیرش اصل «حاکمیت مردم بر مردم» است که اصلا و اصالتا باوری وارداتی از غرب است و هیچ تناسبی با واقعیات تاریخی و کنونی ایران ندارد. غیر ممکن است یک نظریه پرداز، پژوهشگر، یا محقق تاریخ، اصالت دموکراسی را بپذیرد و دچار تناقض گویی درباره تاریخ ایران نشود.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D9%85%DA%A9%D8%AA%D8%A8-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%B6%D8%AF-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%86%D8%AA-%DB%8C%D8%A7-%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%86%D8%AA-l6o0nykc7xkd


انقلاب اسلامیدگماتیسمحاکمیت مردمتحریف تاریخ
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید