ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۴ دقیقه·۴ سال پیش

پاسخ ترور

پیشتر گفته بودیم که دسترسی به فناوری هسته ای اساسا در راستای حفاظت از امنیت ملی است. فناوری «صلح آمیز» هسته ای همیشه و در تمام جهان پوششی بوده برای دستیابی به فناوری هسته ای که نهایتا کاربرد نظامی دارد. ممکن است کشوری که دارای این فناوری و ظرفیت است مستقیما اقدام به تولید بمب نکند. اما همین که ظرفیت تولید آن را دارد کافیست تا در معادلات نظامی بعنوان یک قدرت هسته ای در نظر گرفته شود.

همچنین گفته بودیم که تخاصم میان ایران و اسرائیل به دلیل شعارهای بی نزاکتانه در نماز جمعه های تهران و قم نیست، بلکه هراس آمریکا و اسرائیل از ظرفیت های ایران است که پتانسیل تبدیل شدن به قدرت هژمون منطقه ای را دارد. نیازی نیست کشوری واقعا هژمون منطقه ای باشد. همین که ظرفیت تبدیل شدن به آن را داشته باشد در معادلات ژئواستراتژیک یک تهدید بالقوه محسوب می گردد. لذا سیاست آمریکا و اسرائیل در جهت پیشگیری از تبدیل شدن ظرفیت های ایران از بالقوه به بالفعل قرار می گیرد.

بنابراین منافع ملی ایران دستیابی به انرژی هسته ای را ایجاب می کند تا از این طریق توازن قوا علیه اسرائیل بعنوان یک قدرت هسته ای در منطقه برقرار شود، قدرتی هسته ای که منافع ملی آن متقابلا در جهت تضعیف و تجزیه ایران است.

همچنین منافع ایالات متحده نیز در جهت تضعیف و تجزیه ایران و نتیجتا همسو و همگرا با رژیم صهیونیستی است. زیرا سیاست کلی و جهانی ایالات متحده از زمان فروپاشی شوروی به اینسو، جلوگیری از شکل گیری هر گونه هژمون منطقه ای در جهان بوده است.

اهمیت برنامه هسته ای به اندازه ای بود که حتی محمدرضا شاه اهمیت ویژه ای به آن داده و پایه های اولیه آن در زمان حکومت وی پی ریزی شد. در آن زمان، اولویت سیاست خارجی آمریکا مقابله با اتحاد جماهیر شوروی بود که دومین ابرقدرت جهان شناخته می شد. به همین دلیل تجهیز ایران به فناوری هسته ای با منافع آمریکا همخوانی داشت. اما پس از فروپاشی شوروی معادلات جهانی تغییر نمود و سیاست آمریکا در جهت جلوگیری از ظهور مجدد یک هژمون منطقه ای که بتواند اقتدار مطلق آمریکا را در جهان به چالش بکشد قرار گرفت.

بنابراین پس از فروپاشی شوروی از یک سو برای ایران دستیابی به فناوری هسته ای جنبه حیاتی پیدا کرد، و از سوی دیگر فشارها و محدودیت های آمریکا در جلوگیری از دستیابی ایران به این فناوری افزایش یافت.

آمریکا در راستای پروژه «قرن آمریکایی» لشکر کشی به خاور میانه را آغاز نمود. ابتدا افغانستان اشغال شد. هدف بعدی ایران بود، اما اشغال ایران به بعد از استقرار نیروهای نظامی آمریکا در عراق موکول شد. عراق در سال 2003 اشغال شد. بلافاصله پس از آن حمله به ایران در دستور کار قرار گرفت. همانطور که حمله به عراق با بهانه «سلاح های کشتار جمعی» صورت پذیرفته بود، در مورد ایران هم مساله پرونده هسته ای مطرح شد و زمینه سازی های رسانه ای و دیپلماتیک برای مشروعیت سازی جهت تهاجم تمام عیار نظامی به ایران آغاز شد.

در همین حین، معمر قذافی در لیبی پس از مشاهده سقوط صدام در عراق، خودش را باخت و کلیه تاسیسات هسته ای و تسلیحات شیمیایی خود را تسلیم نموده و امکان بازدید بازرسان بین المللی از نقاط حساس لیبی را فراهم کرد.

برعکس، ایران در برابر فشارها مقاومت کرد و شیوه بازدارندگی نظامی را انتخاب نمود.

نتیجه تحرکات نظامی ایران در عراق این شد که نه تنها آمریکا نتوانست به ایران حمله کند، بلکه در سال
2011 ناچار شد از عراق هم عقب نشینی نماید.

در مقابل، نتیجه سیاست لیبی این شد که در سال 2011 آمریکا و متحدانش به لیبی حمله کردند و مرفه ترین و ثروتمندترین و امن ترین کشور آفریقایی به کشوری ویرانه و یکی از نا امن ترین نقاط جهان تبدیل شد.



پافشاری بر پیگیری برنامه هسته ای موضعی اساسی بود که در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد اجرا می شد. ایران گامهای عملی بلندی به سوی دستیابی به توان بازدارندگی هسته ای برداشت. از آنجا که دشمنان ایران، بخصوص آمریکا و اسرائیل، توان تقابل نظامی با ایران را نداشتند، ترور دانشمندان هسته ای در دستور کار رژیم صهیونیستی قرار گرفت. یکی از اهداف ترور، دکتر فریدون عباسی بود. دکتر عباسی فقط دانشمند نبود. بلکه همچنین یک پاسدار رزم آزموده بود که تجربه حضور در جبهه های جنگ تحمیلی را با خود داشت. همین تجربه باعث شد تروریستهای اسرائیلی در عملیات ترور شکست بخورند. پس از آن دکتر عباسی به ریاست سازمان انرژی اتمی منصوب گشت.

اما نهایتا ضعف های دولت احمدی نژاد از یک سو، و همچنین سوء استفاده و فرصت طلبی و فشار همه جانبه مافیای اقتصادی داخلی که همسو با آمریکا و غرب بوده است از سوی دیگر، باعث شدند تا با پایان دولت احمدی نژاد، دولت روحانی با شعار «مذاکره و تعامل» (بخوانید تسلیم و سازش) روی کار بیاید. دکتر عباسی از سِمت ریاست سازمان انرژی اتمی برکنار شد و برنامه هسته ای ایران نه تنها ادامه پیدا نکرد، بلکه بسیاری از دستاوردهای قبلی هم بر باد داده شد. دولت روحانی ذخایر استراتژیک اورانیوم و آب سنگین را حتی پیش از موعد مقرر در توافق برجام به خارج از کشور منتقل کرده و ادعا می کرد «ما به صادر کننده اورانیوم تبدیل شده ایم». وقتی دکتر عباسی نسبت به این لاف های گزاف دولت اعتراض کرد، سازمان انرژی اتمی تحت مدیریت دولت روحانی طبق روال معمول این جریان سیاسی، بیانیه ای صادر کرد که با لحن دهن کجی، دکتر عباسی را به «تقوا و پرهیز از حسادت» دعوت می کرد.

موضع تسلیم طلبانه دولت روحانی شباهت زیادی به سیاست قذافی داشت. لذا دیدیم که آمریکا قرارداد برجام را پاره کرد و تا مرز درگیری نظامی مستقیم با ایران هم پیش رفت. فرمانده پر آوازه سپاه قدس، سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی قربانی سیاست مذاکره و تعامل شد.

و عجبا و حیرتا که خون این سردار شهید چنان موج عظیمی از سوگواری و حمایت در سراسر ایران بلند کرد که هراس و لرزه بر اندام آمریکا و متحدانش انداخت. بطوریکه با وجود پاسخ موشکی ایران، آمریکاییها ترجیح دادند زد و خورد را ادامه ندهند.

به شمشیر تیز آن سر تاجدار
به زاری بریدند و برگشت کار
بکندند موی و شخودند روی
از ایران برآمد یکی های ‌و هوی
سرِ سرکشان گشت پرگرد و خاک
همه دیده پر خون همه جامه چاک
نگهبان ایران و شاه جهان
سر تاجداران و پشت مهان
سرت افسر از خاک جوید همی
زمین خون شاهان ببوید همی
گیایی که روید بران بوم و بر
نگون دارد از شرم خورشید سر
همی داد خواهیم و زاری کنیم
به خون پدر سوگواری کنیم
نشانِ فریدون بدو زنده بود
زمین نعل اسپ ورا بنده بود
به زاری و خواری سرش را ز تن
بریدند با نامدار انجمن
همه تیغ زهرآبگون برکِشید
به کین جستن آیید و دشمن کُشید

و دشمن از تیغ های برکشیده ما به هراس و لرزه افتاد، نه «مذاکره و تعامل»!



در نهایت عمر دولت ترامپ به سر رسیده، اما ایران هنوز آنطور که هدفگذاری کرده بودند خرد و متلاشی نشده است. در عوض، دولت روحانی و جریان سیاسی مذاکره و تعامل به شدت بی آبرو و بی اعتبار شده اند. بنابراین صهیونیستها می دانند دولت بعدی در ایران بعید است به اندازه دولت فعلی منافع آنان را دنبال نماید.

پس از نگاه صهیونیست ها شرایط فعلی فرصتی است که نباید از دست بدهند. اولا هنوز دولتی ضد ملی در ایران روی کار است. به همین دلیل ایران در اوج ضعف خود است. اما با تغییر دولت در شش ماه آینده این وضعیت می تواند به کلی تغییر نموده و به قول معروف سوراخ های امنیتی ایران ترمیم شوند. ثانیا، احتمال زیادی وجود دارد که دولت آینده ایران برنامه هسته ای را با جدیت از سر بگیرد. لذا باید تا زمانی که ایران در اوج ضعف است آنچه در توان دارند به کار برند تا جلوی هسته ای شدن ایران گرفته شود.

نتیجه این می شود که مهمترین و ارشدترین و کلیدی ترین فرد در صنایع هسته ای و دفاعی کشور را در خاک خودمان و در روز روشن زدند و به شهادت رساندند.

و چه مردی. دانشمند ارشد در فیزیک هسته ای، مدیری توانمند، هم در حوزه صنعت هسته ای و هم صنایع دفاعی و موشکی. تا اینجای کار یعنی یکی از نخبگان اساسی در دو حوزه کلیدی که اتفاقا باید در مقطعی با هم ادغام شوند تا کشور به بالاترین میزان بازدارندگی نظامی دست پیدا کند. گذشته از عرصه دفاعی، تحت مدیریت همین مرد، برنامه تولید واکسن ایرانی برای مقابله با ویروس کورونا پیش میرفت.

اما این مرد دانشمند و مدیر از آن دسته ای نبود که در تمام عمر چیزی سنگین تر از خودکار و مداد بلند نمی کنند. سوابق حضور در جبهه در دوران جنگ تحمیلی، مشارکت در عملیات های بزرگ ایران در جنگ، و رویارویی مستقیم با دشمن در صحنه کارزار نظامی، سند غیرت و مردانگی و دلاوری و سلحشوری او بود. ایرانیان از دیرباز مردمانی سلحشور و جنگاور بوده اند. اما ترکیب سلحشوری و خِرَد در یک انسان همیشه مورد نادری بوده و این معمولا صفت پادشاهان محسوب می شده است. پس حقیقتا شهید فخری زاده از تخم سیاووش و کیخسرو و دارا بود. پس کشتن او کار آسانی نبود. اما وقتی در بالاترین سطوح اجرایی و امنیتی کشور نفوذی داشته باشیم، رستم دستان هم باشد با نیرنگ و مکر شغاد از پا در خواهد آمد.

که دارد به یاد این چنین روزگار
که داند شنیدن ز آموزگار
که چون رستمی پیش بینم به خاک
به گفتار روباه گردد هلاک

اما نخبگی در بالاترین تراز عرصه علمی و فنی و مدیریتی و اجرایی و همچنین رشادت و دلیری در عرصه نظامی و رزمی یک طرف، از طرف دیگر شهید بزرگوار مهدی فخری زاده مانوس با اشعار و غزلیات حافظ بود.

اوج جلال و شکوه فرهنگ و تمدن ایرانی در شعر فارسی متجلی است. و حافظ یکی از پر نور ترین ستارگان در آسمان فرهنگ و ادب و هنر ایرانی است. گویی ششصد سال پیش این غزل را در وصف امروز سروده بود.

بنال بلبل اگر با مَنَت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
در آن زمین که نسیمی وزد ز طُره دوست
چه جای دم زدن نافه‌های تاتاریست
بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاریست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست
که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداریست
قلندرانِ حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست
سَحَر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاریست

این که حافظ می گوید «قلندرانِ حقیقت به نیم جو نخرند // قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست» همان معناست که سعدی هم گفته بود:

نمرد آن که ماند پس از وی به جای
پل و خانی و خان و مهمان سرای
هر آن کاو نماند از پسش یادگار
درخت وجودش نیاورد بار
وگر رفت و آثار خیرش نماند
نشاید پس مرگش الحمد خواند
چو خواهی که نامت بود جاودان
مکن نام نیک بزرگان نهان

چه سعادتی بالاتر از اینکه در تاریخ ایران نامت به نیکی جاودانه شود؟ کسی که عمر پر برکتش خاری شد در چشم دشمنان ایران، فقدانش برای ایرانیان درد آور است و این خون جگر ما، خود اثبات جایگاه رفیع آن شهید است. زبان حال ما را فردوسی طوسی به زیبایی بیان کرده بود:

زمانه شد از درد او با خروش
تو گفتی که هامون برآمد به جوش
کسی نیز نشنید آوازِ کَس
همه بومها مویه کردند و بس
به باغ اندرون دخمه‌ای ساختند
سرش را به ابر اندر افراختند
برابر نهادند زرین دو تخت
بران خوابنیده گوِ نیکبخت
هرانکس که بود از پرستندگان
از آزاد وز پاکدل بندگان
همی مشک باگُل برآمیختند
به پای گوِ پیلتن ریختند
همی هرکسی گفت کای نامدار
چرا خواستی مشک و عنبر نثار
نخواهی همی پادشاهی و بزم
نپوشی همی نیز خفتان رزم
نبخشی همی گنج و دینار نیز
همانا که شد پیش تو خوار چیز
کنون شاد باشی به خرم بهشت
که یزدانت از داد و مردی سرشت
در دخمه بستند و گشتند باز
شد آن نامور شیر گردن‌فراز
چه جویی همی زین سرای سپنج
کز آغاز رنجست و فرجام رنج
بریزی به خاک از همه ز آهنی
اگر دین‌پرستی ور آهرمنی
تو تا زنده‌ای سوی نیکی گرای
مگر کام یابی به دیگر سرای




حالا از یک سو می شنویم که عده ای می گویند این ترور نقشه اسرائیل است برای اینکه ایران را به جنگ بکشاند و ما باید هیچ واکنشی نشان ندهیم تا نقشه های دشمن نقش بر آب شود! این همان خطی است که دموکراتهای آمریکا می دهند. یکی از سناتورهای دموکرات آمریکا در توئیتی اظهار کرد که «ترور دانشمند هسته ای ایران نگرانی های اسرائیل در مورد توافق آمریکا با ایران را برطرف کرده و نتیجتا راه برای تعامل و توافق آمریکا با ایران باز می شود». یعنی در ظاهر به اسرائیل می گوید حالا که اینقدر بی تربیت بودی و دست به ترور زدی، حالا ما هم با خیال راحت با ایران وارد تعامل می شویم تا دماغت بسوزد!

اما در واقع این موضع بطور تلویحی این مفهوم را می رساند که پیش شرط مذاکره و تعامل آمریکا با ایران، از میان رفتن کلیه ظرفیتها و سرمایه های انسانی، علمی، فنی و مدیریتی است که می تواند موجب دستیابی ایران به فناوری هسته ای شود. یعنی حق رژیم صهیونیستی در اقدام به ترور محفوظ است.

از سوی دیگر هم می شنویم عده ای می گویند باید به حیفا حمله کنیم و حماسه موشکباران عین الاسد را تکرار کنیم. چون اگر نزنیم دشمن گستاخ تر شده و خسارات بیشتری بر ما وارد خواهد کرد.

در واقعیت اما دشمن حساب هر دو طرف را کرده. اقدام دشمن در ترور شهید فخری زاده برای آنان یک بازی دو سر برد بود. اگر ما بلافاصله واکنش نشان دهیم، نتیجه می شود درگیری و جنگی که برای ما هیچ سودی ندارد. در اوج ضعف و در حالی که همچنان متعهد به برجام هستیم، ضرباتی به دشمن می زنیم و آنها هم ضربات دقیقی به تاسیساتی می زنند که امکان از سر گیری برنامه هسته ای را باز هم کمتر و دشوارتر خواهد کرد.

اگر هم اقدامی نکنیم، اعتبار و اقتدار دشمن که در جریان موشکباران عین الاسد و موشکباران تاسیسات نفتی آرامکو در عربستان به شدت زیر سوال رفته بود احیا می شود.

پس در هر دو صورت دشمن دستاوردهای قابل توجهی به دست آورده است. پس واقعا چه باید کرد؟



به نظر می رسد نظر سرداران و فرماندهان سپاه و آن بخش از بدنه نظام که هنوز ماهیت ملی دارد خروج کامل ایران از معاهده منع توسعه سلاح های هسته ای NPT است. سردار سرتیپ پاسدار احمد وحیدی، اولین فرمانده سپاه قدس ایران، طی مصاحبه ای تلویزیونی تلویحا به این موضع اشاره کرد. همچنین دکتر عباسی که هم اکنون یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی است صراحتا موضع خود را به این صورت اعلام کرد که عقلانی ترین کار خروج گام به گام ایران نه تنها از برجام، بلکه حتی از معاهده NPT است. با این قید که در این راه باید برای همه چیز برنامه ریزی کنیم و حتی آماده جنگ هم باشیم.

و چنانچه خروج ایران از NPT آنچنان دشمن را به هراس افکند که دست به اقدام نظامی بزنند، چنان جنگی و در چنان موقعیتی با جنگی که امروز بخواهیم در پاسخ به ترور شهید فخری زاده وارد آن شویم زمین تا آسمان تفاوت خواهد داشت. جنگ امروز هیچ دستاوردی برای ما ندارد، اما برای دشمن دارد. اما جنگی که با برنامه ریزی قبلی ما و پس از خروج از معاهده NPT آغاز شود به ضرر دشمن و به سود ما خواهد بود.

کلیه تحریمهای سازمان ملل در نتیجه پذیرش پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای توسط ایران بوده اند. روزی که ما از این پیمان خارج شویم، به لحاظ حقوقی هیچ محدودیتی در این حوزه نخواهیم داشت. یعنی حتی اگر بمب اتم هم بسازیم به لحاظ حقوقی کسی نمی تواند اعتراض کند. می ماند تحریم های یک جانبه آمریکا که آن هم بالاتر از سیاهی رنگی نیست. وقتی با وجود پذیرش NPT و بعلاوه پذیرش برجام، باز تحریم های حداکثری را علیه ما وضع کردند، دیگر چه باک از تحریم؟ لااقل با خروج از NPT دیگر مجبور نخواهیم بود دست جاسوسان آمریکا و اسرائیل را که تحت پوشش بازرسان آژانس وارد ایران می شوند باز بگذاریم. با از میان رفتن اِشراف کامل اطلاعاتی دشمن بر کلیه تحرکات ما، هم میزان بازدارندگی نظامی به مراتب بیشتر خواهد شد، و هم در صورت درگیری نظامی میزان کارایی نیروهای ما افزایش و کارآمدی نیروهای دشمن کاهش خواهد یافت.

ضمن اینکه انتهای این راه دستیابی ما به فناوری هسته ایست که برای همیشه کشور را در مقابل تجاوز تمام عیار خارجی بیمه خواهد کرد. بعلاوه، تهدید کلاهک های اتمی اسرائیل هم خنثی خواهد شد.

لذا تا زمانی که شعبه موساد در ایران زمام امور اجرایی کشور را در اختیار دارد، هیچ پاسخی به این ترور نمی توانیم بدهیم. دولتی که بزرگترین دستاوردش قرارداد ننگین برجام بوده تفاوت چندانی با دولت بنی صدر ندارد. لذا پیش از اقدام به پاسخ در مقابل این ترور، ابتدا باید تکلیف آرایش سیاسی در داخل کشور مشخص شود.

گام اول تغییر دولت است. گام دوم خروج از برجام. گام سوم خروج از پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای. و بلافاصله پس از آن غنی سازی مقدار کافی اورانیوم بیست درصد بعنوان عامل بازدارنده در برابر دشمن.

چرا دانشمندان روسی، چینی، هندی، پاکستانی، یا کره شمالی ترور نمی شوند؟ چون اینها قدرت های هسته ای هستند و کسی با قدرتهای هسته ای شوخی پشت وانتی نمی کند. از این میان روسیه و چین عضو NPT بوده، و سه تای دیگر خارج از این پیمانند. امنیت و منافع ملی ما ایجاب می کند تمام توان خود را بکار بندیم تا به قدرت هسته ای چهارم بیرون از این پیمان تبدیل شویم. در غیر اینصورت مصیبت هایی که تا امروز دیده ایم و کشیده ایم تازه ابتدای راه هستند. اصل داستان زمانی خواهد بود که مانند لیبی به دموکراسی برسیم!

تروردانشمند هسته ایخروج از برجامخروج از ان پی تیامنیت ملی
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید