ویرگول
ورودثبت نام
رهرو
رهرو
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

سردرگمی

از سر نگونیه روحیه جنگجویه درونم

با سایه های خودم سعی کردم که تنها نمونم


پس وایسادم محکم روی پاهام

تا بفهمه بدنم اینجا کیه اقا


سخته صعود برای رسیدن به قله

جشنش قشنگه هر کی رسیده اینو گفته


چمدونم میبندم برای هدفم میجنگم

حکم فرداست و بلند به گذشتم میخندم


خدا خالقه خنده های خاصه رو زمینه

در عجبم چرا انقد خنده های ارزونم گرونه


ذلت دیدم تو چشای مردم

راهی شدم به مزرعه ی گندم


زرد زیبا ذات طبیعته

ژرف عاشق اوج صمیمیته


سپردم سرمو سمت صداقت

شاید شیدا شه اوج حماقت


صداقته سابق

ضمانت خالق

طلوع یک عادل

ظلماته کامل


عدالت کشتند عقل از سر بردن

غافله ویران شد از گوشت هم خوردند


فکر اینم شاید پیدا بشه ادم

قبل از مرگ این شخص خاموش بشه عالم


کهنه زخم درونه قلب

گرگ وحشیه درون من

لاشخوره بیرون قبر

مرگ من قبل از ظهور من


نیست کسی که نفهمه دردو تو نگام

وحشت صدای توی گله هام

هنگ میکنه مغزم توی دل خاک

یروز میرم دیگه نمیام


میمیرم میدونم مینویسم مرموز

مثل متن های شعرام امروز و هرروز

سخت سینه سوخته سیارت باشی

عاشق آدمایه دورو برت باشی


سردرگمیشعردپغمگیننکته
دل نوشته از نوع شعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید