قلم را روی کاغذ میگذارم، کمی صبر میکنم، اتفاقی نمیافتد. حرکتی نمیکند. نگاهش میکنم، بر میگردد و زل میزند در چشمم. برّوبر من را نگاه میکند. با گوشهٔ چشم اشارهای به کاغذ میکنم که شروع کند. اما انگار خودش را زده به نفهمی. هر چه میکنم که تکانی به خودش بدهد، فایدهای ندارد و نتیجهای حاصل نمیشود. انگار خوابش برده.
از او که ناامید میشوم، به سراغ کیبورد میروم بلکه او به دادم برسد. نه تنها او هم بیحوصله به نظر میرسد، بلکه واقعا هم بیحوصله است! دکمههایش بیش از حد سفت شده و انگار به روغن کاری نیاز دارد. چند تا از دکمههایش را به زور فشار میدهم شاید نرمتر شود. تغییری نمیکند. انگار گیر جای دیگری است. خسته میشوم و نفس زنان آن را هم کنار میگذارم. از کت و کول افتادم!
گزینهٔ بعدی ضبط صدا است. گوشی را میآورم و برنامهٔ ضبط صدا را باز میکنم. این دیگر نمیتواند بازی در بیاورد. همه چیز خوب به نظر میرسد. دکمه قرمز رنگ را فشار میدهم و شروع میکنم… شروع… میکنم… نه! صدایی از دهانم خارج نمیشود. در و دیوار را نگاه میکنم و نمیدانم چه باید بگویم. انگار هیچ کلمه در دنیا وجود ندارد. داخل سرم کاملا خالی است. هر چه دست میاندازم تا کلمهای از آن بیرون بکشم، راه به جایی نمیبرم.
مثل این که به قلم و کیبورد و گوشی ربطی ندارد. مشکل اساسیتر است. انگار عضلهٔ نوشتنم از کار افتاده و نیاز به سوخت دارد. نیاز به روغنکاری دارد. چند وقتی میشود که به آن نرسیدم و رهایش کردم. باید دستی به سر و رویش بکشم. اگر به همین منوال با آن برخورد کنم، احتمال دارد از اینی که هست هم خرابتر شود و دیگر نشود راهش انداخت.
سوختش محتوا و دانش است و روانسازی و روغنکاریاش با شعر و ادبیات انجام میشود. زمانهایی که رسیدگی خوب باشد و شرایط مهیا، قلم همین که روی کاغذ میآید، نزده میرقصد! تا جلویش را نگیرم از حرکت نمیایستد. کیبورد هم سرحالتر از همیشه بیوقفه مینوازد. انگار خودشان کارشان را انجام میدهند. من فقط مینشینم و نظاره میکنم. حتی در صورت خالی نشدن روی صفحه، خطر فکر و خیال، خواب شبانهام را تهدید میکند میتواند تا صبح مرا با خود ببرد.
حالا هم بهتر است به جای تلاش مذبوهانه و سر و کله زدن با این ابزار، بروم مشکل را برطرف کنم. ابتدا به تعمیر کارانِ اصلی، یعنی کتابها رجوع کنم تا ببینم برای درمانم چه در چنته دارند. شاید سرِ راه سری هم به فیلمها زدم. آنها هم در حد خودشان کارشان بد نیست. چرخیدن در سایتها و خواندن نوشتههای وبلاگی هم بدک نیست اما باید محتاطانه حرکت کرد. گاهی مکملهای خوبی پیدا میشود اما اگر حواسم را جمع نکنم جنس بنجل و فاسد میکنند در پاچهام و ممکن است نوشتنم را مریض کنند.