شکیبا شاملو
شکیبا شاملو
خواندن ۲ دقیقه·۷ سال پیش

درد مشترک شما چیست؟ فریادش کنید

فریاد درد مشترک
فریاد درد مشترک


مدیر گروه رشته‌ای که تو کارشناسی می‌خوندم، پدرشون فوت شده اخیرا. امروز برای تسلیت گویی رفتم پیششون.

همین استادمون برای برگزاری مراسم ختم دوستم که اخیرا فوت شده بود توی دانشگاه خیلی زحمت کشید و همیشه هم تو دانشگاه هوای من رو داشت.

دست دادیم. همدیگرو در آغوش کشیدیم. با دست تعارف کرد که بشینیم روی دوتا صندلی که کنار هم بود و نشستیم.
از حال و احوالش گفت. از حفره‌ای که تو قلبش کنده شده بود. از رنجی که می‌برد. از رنجی که می‌بریم.
انگار همین ۴ ماه پیش بود که همین صحنه رو تکرار کرده بودیم. با این تفاوت که اون من رو دلداری می‌داد و حالا این من بودم که دلداریش می‌دادم. کسی که موقع خداحافظی دستشو گذاشت رو شونه‌ام و بعد کمی با مهربانی فشرد و گفت اگر کاری داشتی بهم بگو، حالا داشت همه‌ی اینارو از من دریافت می‌کرد.

انگاری یه چیزی این وسط حکم آینه داشت. آینه‌ای که رفتارامون رو بازتاب می‌داد. حالا من اومده بودم اونور آینه جای استاد، و اون جای من بود.

می‌گفت فکر نمی‌کردم مرگ انقدر نزدیک باشه. فکر می‌کنم دروغ گفتن که پدرم رفته. دقیقا همون حرفایی که ۴ ماه پیش من زده بودم. و احتمالا همون حرفایی که چندوقت دیگه یه نفر به یه نفر دیگه می‌گه.

همیشه فکر می‌کنیم مرگ مال دیگرونه. هیچوقت این حجم دهشتناکِ نبودِ کسی رو نمی‌تونیم برای خودمون تصور کنیم.

گاهی فکر می‌کنم شاید دو عامل درد مشترک و خاطره‌ی مشترک افراد رو به هم نزدیک می‌کنه و پیوند میده.

انگار این درد مشترکه که منِ دانشجوی ۲۵ ساله‌رو با استادی که ۲۵ سال ازم بزرگتره پیوند داده. دقت کنید فارغ از مقام و منصب و سن و سال.

به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...

به نظر شما درد مشترکی که با بقیه‌ی افراد پیوندتون می‌زنه، چیه؟

اشک رازيست
لبخند رازيست
عشق رازيست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نيستم که بگويی
نغمه نيستم که بخوانی
صدا نيستم که بشنوی
یا چيزی چنان که ببينی
يا چيزی چنان که بدانی...
من درد مشترکم
مرا فرياد کن
.
درد مشترکمرگعشقخاطرهآینه
ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف می‌توان کرد.
تجربه‌های شخصی که ارزش بازگویی دارند. خاطرات، تجربه‌ها و نقد و معرفی کتاب، فیلم و سریال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید