سید نوید حلمی
سید نوید حلمی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

در جهانم دوستان نامحرمند

در جهانم دوستان نامحرمند
دشمنان هم بنده ی هیچ و همند

هر که بینم خفته در صد خوابها
هر چه گویم کوهها هم می رمند

هر کجا گردم در این هشت آسمان
مردمانش مرده ی نام و نمند 

خوابها دیگر مرا بیدار نیست
آن سفرها هم دگر جان را کمند

روزها دیگر مرا بی روشناست
این شبان هم خاصه بی چمّ و خمند

سوزها باید بگیرد دل ز نو
سوزها تنها ز جنس آدمند

من بجنگم بهتر از صلح کبود
جنگهایم عاشقان را مرهمند

عقل های خفته ی اوباش را
من بسوزانم که اینها از غمند

حلمیا آتش بگردان، دست خوش!
شعله هایت بخت گردان شبند

منبع: snhelmi.blog.ir

غزلیات عرفانی معاصرغزلیات حلمیسخن سرای پارسیعارف معاصرسید نوید حلمی
شاعر و‌ نویسنده youtube.com/@navidhelmi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید