Ahmad Reza Soleymani
Ahmad Reza Soleymani
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

تبیین یک تفاوت

در روزهای پس از آخرین یادداشتم، گروهی از دوستان -به زبان‌های مختلف!!!- خرده گرفته بودند که مگر بین «مرگ» و «مردن» تفاوتی هست که من در جایی از یادداشت ذکر کرده‌ام که «نمی‌دانم از مردن می‌ترسم یا از مرگ».
آن‌چه در سال‌های اخیر فهمیده‌ام این است که در ادبیات مرگ‌شناسی تفاوت ظریفی میان «مرگ» و «مردن» وجود دارد که تا اندازه‌ای آن دو را از یکدیگر تفکیک می‌کند. این جدایی بیش‌تر بر جنبه‌های کارکردی روند «مردن» ناظر است که بستر مناسب و ملموس‌تری برای ارائه‌ی کمک‌ها و حمایت‌های درمانی و تسکینی فراهم می‌آورد. با نگاهی که بیش‌تر مبتنی بر جنبه‌های توصیفی و مشاهده‌ای است، «مرگ» را می‌توان خاتمه‌ی کامل کلیّه‌ی کارکردهای حیاتی دانست. در کنار آن «مردن» به مثابه‌ی فرآیندی در نظر گرفته می‌شود که همراه با از دست دادن این کارکردهای حیاتی ِاست. به عبارت دیگر «مردن» را می ‌توان ملازمِ رشدی زیستن و زندگی‌کردن و بخشی از پیوستار تولّد تا مرگ به شمار آورد. از سوی دیگر می‌توان «مرگ» را مفهومی انتزاعی در نظر گرفت که ظواهر قابل مشاهده‌ی آن در فرآیند «مردن» بروز می‌یابد. البته این مرزبندی بیشتر جنبه‌ی عملی و کاربردی دارد و به لحاظ نظری و یا فلسفی از اعتبار ذاتی  برخوردار نیست و انگار در هنگام رویارویی با بیماران روبه «مرگ»، ارزشی عملی و حتّی راهبردی پیدا می‌کند.
«مرگ»  از زمان تولد، حضور دارد و در نهایت هم همه چیز به «مرگ» می‌انجامد. حتّا می‌توان گفت فرآیند «مردن» نیز از وجه روانی آن با «مرگ» خاتمه می‌یابد و تجربه‌های فیزیکی بعدی مانند تجزیه‌ی جسد با حضور روانی فرد همراه نیست و آن‌ها را بیشتر می‌توان به عنوان فرآیندهای پس از مرگ قلمداد کرد. حضور همیشگی «مرگ» به مثابه‌ی یک مفهوم یا پدیده بر تمام جنبه‌های زندگی درونی و بیرونی افراد تاًثیر می‌گذارد و در ساحت اندیشه‌ورزی، تم اصلی فلسفه، مذهب، هنر و ادبیات را تشکیل می‌دهد، بی آن‌که لزومن با «مردن» به معنای واقعی و بیولوژیک آن همراه باشد. «مردن» شخصی‌تر از «مرگ» است و در آن رویارویی و یا چالش واقعی فرد با مرگی قریب الوقوع در کار است که به سراغ او می‌آید.
البته مرز میان «مرگ» و «مردن»، در لحظه‌ی نهایی از میان برداشته می‌شود. در بسیاری از افراد در لحظه‌ی «مرگ»، آگاهی به معنای متعارف آن، کاهش یافته و حالت نیمه‌هوشیاری یا ناهوشیاری بر فرد غلبه دارد. این امر، به معنای پایان چالشی شخصی است که در فرآیند «مردن» به چشم می‌خورد. از سوی دیگر آخرین دم ، لحظه‌ای ست که زندگی فرد را در مرز «دیگر‌نبودن» و پیش از آن که خاتمه یابد، در تمامیّت خود تصویر می‌کند.

خودشناسیروانشناسیمرگمرگ‌اندیشیادبیات مرگ
من به سیب عاشقم... که می‌شود خواندش و نوشتش. که می‌شود برایش آه کشید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید