موسیقی پیشنهادی برای خوانش متن: Short History Of Decay
جایی برای من نیست.
آسوده بخواب بر پیکرهی زمین و با چشمانِ بستهات ما را نصیحت کن.
یکی از آن دور برمیخیزد و بلند میگوید: بیدار شو... مگر به دنبال شنیدن صدای باران نبودی.
میدانی این جمله دلم را لرزاند، شمعها را بی نور کرد و اشک آسمان را بر زمین بخشید.
درختان لرزیدند و گلها رویشان را از من گرفتند، صاعقهها کودکان را ترساندند و آنان شروع به گریه کردند.
این تاوانی برای چرخه زمین بود.
باران مزارع تشنه را سیراب کرد و خانهی شنی دختر بچه را ویران. این ساده ترین تعریف زندگیست.
رودها پرآب و خروشان شد و خیابانها کثیف و ماشینها و مردم غرق در آب. هیچ نعمتی در کار نیست و نام این قطرات باران نیست.
فقط نوشتم، چون نیاز داشتم.
امیدوارم حالتون خوبِ خوب باشه رفقا
بدرود