ویرگول
ورودثبت نام
صدرا
صدرا
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

"یکدیگر"

خیال می‌کنم نامش پایان باشد.

آنچه از پیش از من و او باقی ماند چیزی جز خیالات دو کودک بچه سال نبود. دو کودک که پیش چشم همدیگر صادقانه تپش می‌گرفتند و چه ساده یکدیگر را می‌بخشیدند و چه خیال‌بافانه برای هم آینده‌ای روشن را ترسیم می‌کردند. به همدیگر باور داشتند و گمان می‌کردند دنیا بدون حضور هر یک‌شان بی‌معنی و پوچ خواهد بود.

شب‌ از دست لعن و نفرین‌هایم آسایش ندارد.

خیابان‌ها از ظن و بدگمانی من نسبت به خاطره‌هایم عذاب می‌کشند و نوشته‌ها، نامه‌ها و نقاشی‌ها هنوز جان دارند، این را خوب می‌دانم که روزی خواهد رسید که همچون تازیانه‌ای بر جسم و روحم ضربه می‌زنند اما، یادگار تو هستند و هر چه از تو باشد برای من!

به سیر تحول دانشگاهم نگاه می‌کنم از روزهایی که دوست داشتم تا پایان بمانی و برایت تعریف کنم، از پیشرفت در سه‌تار و نواختن‌هایم برایت بفرستم، از قلمی بخوانی که تنها برای تو می‌نویسد، از گناهکاری که به بال‌های یک فرشته چنگ انداخته سخن بگویم، از دوازدهم هر ماه و دورهمی‌های شبانه‌مان حرف بزنم.

دوست داشتم انتخاب همدیگر باشیم.

وَ زندگی توان جدا ساختن ما را نداشت. دوست داشتم بنویسم و تو تماشایم کنی، دوست داشتم بخوانی و تماشایت کنم، دوست داشتم دوش تا دوش هم در پستی و بلندی‌ها همراه هم باشیم، دوست داشتم از ساختن‌ها و سازه‌های زندگی یکدیگر باشیم. دوست داشتم خانه‌مان، اتاق‌مان، آشپزخانه، حیاط، حتی رنگ پادری را باهم انتخاب کنیم. اما نشد...

نشد؛

و حال گمان می‌کنیم می‌شود بدون یکدیگر زندگی را سر کنیم‌. با تنهایی کنار آمده‌ایم و ذوقی برای دیگری نداریم؛هم از برای باهم نبودن افسوس می‌خوریم و هم از حماسه‌ای بنام رفتن در زندگی یکدیگر یاد می‌کنیم.

این متن در تاریخ ۱۴۰۳/۰۴/۲۳ نوشته شد اما، بنا به دلایلی که نمی‌دانم شاید در این روز منتشر نشود. گمان می‌برم باید اندکی صبوری خرج کنم و در موعد مشخص این نوشته را منتشر کنم(من به حس خودم اطمینان دارم).
این متن در ساعت 12:51 و 1403/04/24 منتشر می‌شود. گمان می‌کنم فرار از دیدن دوباره او برای انتشار این پست کفایت کند.

ممنون که تا انتها مرا خواندید.

در پناه خدایی که می‌پرستید🌱

عکاس خودم...(اینجانب شیفته‌ی عکاسی از سوژه‌هاست)
عکاس خودم...(اینجانب شیفته‌ی عکاسی از سوژه‌هاست)
نوشتن عادت ماستساقه سبزنوشتندلنوشتهگذشته
شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه می‌دارد _ مرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید