آدما دوبار سرگشته میشن. یکبار همون ابتدا که همهچیز مبهم و مرموزه، یکبار بعد از اینکه فکر میکنن همهچیز رو میدونن. معمولا دومی سختتر و عذابآورتر از اولی پیدا میشه. آدما دوبار سرگشته میشن. یکبار وقتی هنوز به شناخت خود نرسیدن، یکبار وقتی میان برداشت خود و دیگران از خود، تناقض پیدا میکنن. آدما دوبار سرگشته میشن. یکبار وقتی برای رسیدن مانع میبینن، یکبار وقتی با وجود هموار بودن مسیر برای وصال، تمایلی نمییابن. آدما... آدما سرگشتهان در قبل و بعد. نقطهی حال میان سرگذشت و سرنوشت غرق شده. ساحل پیدایی، روی نقشهی خیال گم شده.