vahedidesign
vahedidesign
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

خاطره


- یادش بخیر

= چی؟

- تو

= من؟

- آره، تو، توی دیروز، توی قدیم، تویی که با یه غوره سردیت میکرد و با یه مویز گرمیت، هرچی میشد داغ میکردی و داد میزدی، اینقدر خام بودی که هیچ حالتی به خودت نمیگرفتی و فکر میکردی همه چی ینی تو.

سرت و ننداز پایین

نگام کن

خجالت نکش

= به چی نگا کنم؟ به زخم ها؟

- این زخم ها مال خودته، شاید خوشگلی نداشته باشه اما هرکدوم یه خاطرس، یه درسه، تو حالا خیلی پخته تر از قبل شدی، من همیشه سعی کردم خودتو ببینی و به خودت برسی. شادیاتو دیدم، غم هاتو دیدم ، باهام خیلی وقتا درد و دل کردی و من رازدارت بودم. حتی روزی که منو شکستی.

شرمنده نباش عیب نداره من تو رو دوس دارم حتی وقتی جلو روت شکستم باز خواستم به خودت بیای و خودتو ببینی حتا بیشتر از قبل، خیلی بیشتر ازقبل.

دستشو روی آیینه شکسته روی دیوار کشید و برای آخرین بار تکرار خودشو تو قطعه قطعه آیینه دید.

چمدونشو برداشت و رفت.

داستاندلنوشتهتنهاییخاطرهآیینه
Instagram id www.instagram.com/vahedidesign
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید