لطفا از مطلب دورهی آموزشی سربازی در کرونا و ماه رمضان - قسمت اول شروع کنید.
مسئول شستن ۲۰ چشمه گروهان ماست. هر روز صب پا میشیم میریم دسشویی ها رو فرچه میکشیم بعد میریم سر کلاس. سه دسته هستیم: نظافت ۲۰ چشمه، نظافت آسایشگاه و نظافت اطراف ۲۰ چشمه.
اسلحه باز و بسته کردن یادمون دادن. یکی گفت «این شعله پخش کن رو ...» شعلهپوش منظورش بود.
امشبم نگهبان بودم و موقع غروب نگهبان وایساده بودم که یه صحنهی فوقالعاده رو دیدم. ابرها یه حفره طوری درست کرده بودن و خورشید همینجوری که پایین میرفت انگار داشت میرفت لای ابرها! انگار داشت میرفت توی یه جیب. یه تعدادی از بچهها وایسادن فقط نگاه کردن. کلا هر چی سربازی سخته، طبیعت اینجا و هواش خوبه (البته آخراش گرم شد)
صب فرمانده اومد و سر همه داد زد که باید همهی وسایلتون توی کیف تون باشه و کیف رو بذارین تو کمد :|
گفتم پس چیو باید تو کمد بذاریم؟
داد زد: همه چی توی کیف باشه و کیف توی کمد باشه
+ آها :|
اومد دوباره کمدها رو دید و بعضیها انجام نداده بودن و همه رو تنبیه کرد. اسلحه ها رو گرفتیم بالا سرمون و بشین و پاشو داد.
مردک بهمون یاد داده چجوری قدم رو بریم.
مردک: pak pek pok (همزمان با کوبیدن پا به زمین)
میگیم حیدر!
مردک: صدا ضعیفه (با همون وزن pak pek pok)
- حیدر
+ نظام از راست (همون وزن)
- حیدر
+ ضربهی پا
- حیدر
یه سرگروهبان جدید اومده که ستوان سومه. اسمشو بذاریم حلویی.
دو تا از بچههای ما پست جالبی دارن. «مداومت ۲۰ چشمه» یعنی تمام ساعتی که ما سر کلاس هستیم، اینا باید جلوی دسشویی بشینن. از صب تا ظهر پیکانگوجهای و ظهر تا عصر اون یکی که هم اسم گردانه
یه دکتره اومد سر کلاس
- تو غذامون کافور میریزن؟
+ بله
- ضرر نداره؟ کلا کافور برای سلامتی خوبه؟
+ بیشتر برای سلامتی اطرافیان تون خوبه :)))
نصف تلفن عمومیهامون اصن صدای ما نمیره :|
یه سرگروهبان جدید داریم. اسمشو بذاریم اینجیری چون تیکه کلامشه. مثلا:
الآن اینجا اینجیریه! برین تو یگانتون اینجیری نیست. ما تو زاهدان که بودیم ۷ روز نگهبان میدادیم! اینجیری. اینو الآن بهت میگم میری تو یگان خودت میبینی... اینجیری
ما تو زاهدان خیلی بهمون سخت گذشت. اونجا آب تو لجن بوده. اینجیری
هم دلم میسوزه واسهش چون واقعا لوزره هم ازش بدمون میاد. مثلا بهمون میگه من میام ایست بکشین (البته در واقع باید ایست بکشیم ها ولی کمتر کسی انقد عقدهی ایست کشیدن داره).
اینجیری به ماسک میگه ماکس!! هی میگه «ماکستو بزن». مسخرهش میکردیم میگفتیم «ماکس ماسکیمم ۳ ساعت باید رو دهن باشه»
امشب بچهها یهو کلی میوه آوردن. هندونه و آلوچه (گوجهسبز) و پرتقال و خیار و ملون و موز!
شایعههای مثبت بودن کرونا بیشتر شده! انگار واقعا چند نفر تو یه گردان دیگه کرونا داشتن. میگن بازم چند نفر رو به عنوان مشکوک بردن. (جلوتر میگم قضیه چیه)
سر کلاس فرمانده گفت برگه در بیارین و چندتا سوال گفت و امتحان گرفت. در همون حین خاطره تعریف کرد که: ما یه فرمانده داشتیم بهمون گفت سرود ملی ایران رو از حفظ بنویسین
ونداد گفت: الآن بنویسیم؟
گفتم نه بابا خاطره گفت
مافیابلد گفت کاری نداره که
فرمانده گفت خب بنویس. اگه ننویسی امشب نگهبانی.
ونداد گفت: یعنی الآن بنویسیم؟
صاقی گفت آره تو بنویس!!
من خندیدم
ونداد گفت: دهن سرویسا اسکلم کردین؟
...
مافیابلد گفت: سر زد از افق، مهر خاوران، فروغ دیگهی حق ... ??
بازرس اومد سر کلاس و گفت بچهها کلا با اون گردان هیچ ارتباطی نداشته باشین!
گفتیم مگه کرونا گرفتن؟
گفت نه!
بازرس رفت و بعد یکی پرسید: اگه اون گردان کرونا نگرفتن، چرا میگن باهاشون ارتباط نداشته باشیم؟
فرمانده (استاد کلاس): هیچوقت همسایه نمیگه بچه من بده! ولی بابات میگه باهاش نگرد
بازم سر همین کلاس: جناب سروان چرا نمیذارن پوتین ها رو زیپ دار کنیم؟
+ دو مدل سوتین داریم! ساده و جکدار فنری. چرا همه ساده نمیزنن؟ چون اون خوشگلتره
رفتیم تیراندازی تستی. یه چیز خیلی چرتی بود. یه تفنگ لیزری گرفتم دستم و به یه هدف سیاه نشون گرفتم و تیر زدم و دیدم بالاش یه چراغی قرمز شد. فک کردم خب چراغه قرمز شد یعنی زدمش. ولی بعدا فهمیدم اون چراغه همونجایی بوده که نشونه رفتم!! :)))
یه سری شایعه هست که دورهمون ۶ هفتهس. البته اولشم میگفتن ۶ هفتهس ولی میگفتیم چرته. الآن یکم جدی تر میگن. با اینکه اومدن برنامهی آموزشیمونو عوض کردن و ۴ هفتهایش کردن بازم میگن نه ۶ هفتهس. به نظرم که الکی میگن.